این چهجور نخبهای است که نمیتواند علم و دانشاش را به تولید و اشتغال و کارآفرینی تبدیل کند و اندوختههای علمی و نخبگیاش فقط به درد قابکردن و زدن به دیوار یا درج در رزومه میخورد و هیچ فایدهای برای جامعه و کشورش یا لااقل برای خودش ندارد؟
اخیرا معاون علمی و فناوری رئیسجمهور گفته: «ما انتظار داریم نخبگان علاوه بر اینکه برای خودشان زمینه اشتغال ایجاد میکنند برای دیگران هم زمینه اشتغال را فراهم کنند البته درباره جذب نخبگان در مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی هم تعاملی با وزارت علوم آغاز شده است.»
این حرف درستی است و به نوعی اذعان به مشکل بیکاری نخبگان تلقی میشود اما ریشه این مشکل را باید در نظام آموزش عالی و دانشگاهی کشور جستوجو کرد. در این نظام آموزشی، نخبه به کسی اطلاق میشود که توانسته باشد انبوهی از تحقیقات و یافتههای دیگران را سرهم کرده و با رعایت اصول دقیق روش تحقیق علمی که در دانشگاهها به دانشجویان آموخته میشود آنها را به هم چسبانده و محصولی به نام مقاله علمی و پژوهشی تولید و روانه مجلات یا کنفرانسهای علمی کند.
فخرفروشی به تعداد مقالات علمی منتشره توسط این دسته از نخبگان و دانشگاههای ذیربط نیز مشوق ادامه این روند معیوب است. علمی که به درد جامعه نخورد و قادر به تبدیل شدن به عمل نباشد حکایت همان زنبور بیعسل است که خوانده و شنیدهایم. پس باید در معیار نخبهبودن در ایران شک کنیم و کسی را نخبه بدانیم که قادر باشد از علمش تولید ثروت کند و تکانی به چرخهای اقتصاد و معیشت و امور زندگی مردم بدهد. این به معنای نادیده انگاشتن علوم محض و بنیادی و نظریهپردازی در علوم نیست چرا که این علوم نیز در جای خود بنیادهای سایر علوم را بنا میکند، صحبت از علوم کاربردی و کاربردی شدن علم در جامعه است که سخت به آن نیازمندیم.
علمی که نتواند صاحب آن را حداقل از بیکاری و دربهدری نجات دهد، به دیگران به طریق اولی فایدهای نخواهد رساند. اگر وزارت علوم یا معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری میخواهد برای این نخبگان بیکار، کاری فراهم و دست و پا کند ایرادی نیست، منتهی اگر این چرخه معیوب اصلاح نشود تا ابد باید در به همین پاشنه بچرخد و جای وزارت علوم و معاونت مذکور با وزارت کار عوض شود!
حمایت از شرکتهای دانشبنیان که مورد تأکید مسئولین علمی کشور است امر پسندیدهای است، اما تجربه نشان داده که نخبگانی که به معنای واقعی نخبهاند نیازی به اینگونه حمایتها و بهاصطلاح دوپینگهای اقتصادی ندارند و خود قادرند سر پا بایستند.
واقعیت این است که جدا افتادن دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی ما از دایره صنعت و بازار کار و جامعه آنچنان عمیق است که هر یک از اینها کار خود را میکنند و داعیه بیتوجهی دیگری را دارند. اینچنین است که انبوه تحقیقات دانشگاهها و نخبگان علمی نه دردی از جامعه دوا میکند و نه خاصیتی جز افزودن به طبقات آرشیو کتابخانههای دانشگاهی دارد.
چاره کار روشن است؛ مفهوم نخبگی را تغییر دهید، دانشگاهها را به سمت کاربردیکردن سوق دهید، آموختههای دانشگاهی را نو و روزآمد کنید و بین دانشگاه و جامعه و صنعت آشتی برقرار کنید و روندهای ناسالم و ناکارآمد آموزشی و تحقیقاتی را حذف کنید. خواهید دید علم شکوفا خواهد شد و دارندگانش نیز به شغل نیازمند نخواهند بود.