شهرهای دزفول، اندیمشک، شوش و هفت تپه و در شعاع اندکی دورتر شوشتر، مسجد سلیمان و گتوند بنابه دلایل متعدد از مزیتهای قابل توجه برای تبدیل شدن به یک قطب توسعه منطقهای برخوردارند و تجهیز فرودگاه پایگاه چهارم شکاری برای ارتباط مستقیم هوایی بین این منطقه و تهران دست کم میتواند بیانگر این باشد که دولت قصد دارد قدری جدیتر به مزیتهای شمال خوزستان توجه کند.
اما روز شنبه گذشته در جریان پرواز هواپیما از دزفول به تهران ماجرایی پیش آمد که به عنوان نمونهای از ضرورت توجه به ظرفیتسازیهای محلی در کنار اینگونه طرحهای پرهزینه میتواند مورد توجه قرار گیرد.
ماجرا این است که ساعت پرواز یازده و پانزده دقیقه بود و رأس همین ساعت هم همه مسافران داخل هواپیما نشسته و منتظر پرواز بودند. اما زمان میگذشت و از پرواز خبری نبود. بعد از نیم ساعت کم کم غرولند مسافران شروع شد.
گرمای هوا بد شدن حال 12 نفر از مسافران را در پی داشت و غرولندها به یک جور شورش پر سر و صدا تغییر کرد. تا اینکه از بلندگوی هواپیما اعلام شد دلیل تأخیر، دیر رسیدن چهار نفر از مسافران است که از سوی برج مراقبت فرودگاه موقعیت آنها «VIP» (شخصیتهای خیلی مهم) تشخیص داده شده و دستور دادهاند تا این چهار نفر نیامدهاند هر چقدر هم طول بکشد هواپیما مطلقاً حق پرواز ندارد.
آشکار بود که کارکنان هواپیما هم به شدت از طولانی شدن تأخیر و شرایط نامناسب تهویه داخل هواپیما عصبانی هستند و گفته میشد خلبان روسی هواپیما با اشاره به اینکه هواپیما نزدیک به یک ساعت بدون دلیل روشن بوده و اگر قصد تأخیر داشتهاند از قبل باید او را مطلع میکردهاند، تصمیم دارد هواپیما را خاموش کرده و از حالت آماده پرواز خارج کند.
این موضوع مسافران هواپیما را باز هم عصبانیتر کرده، گروهی از آنها خواستار بازگشت به سالن پرواز شدند. و سرانجام پس از بیش از یک ساعت انتظار در آفتاب «شخصیتهای خیلی مهم» آمدند.
آنها عبارت بودند از چهار دختر و پسر جوان که بازیگوشانه میخندیدند و ظاهراً خوشحال بودند که هواپیمای به آن گندگی نتوانسته بدون آنها پرواز کند.
بعد این شایعه در هواپیما پیچید که آنها فرزندان و منسوبان یکی از مقامات محلی هستند و البته خودش را ذیحق میداند که 180 نفر را مدتها معطل رسیدن عزیزان دلبندش به هواپیما کند.
البته نمیشود گفت بروز این ماجرا نشان دهنده شکلگیری یک طبقه اشرافی جدید و یا لزوماً سوءاستفاده یک مقام محلی از موقعیت شغلی است.
میتوان اینگونه انگاشت که یک مقام خدمتگزار حتماً فردی خانوادهدوست و بسیار مهربان هم هست و نتوانسته جا ماندن نوباوگان عزیزش از هواپیما را تحمل کند.
اما قطعاً سپردن یک برنامه جامع توسعه به مقاماتی از این دست قدری تأمل میخواهد.
نه به خاطر اینکه به کفایت اینگونه مدیران شک داشته باشیم، فقط به خاطر اینکه بعید است مدیری که نتوانسته زود رسیدن به پرواز و احترام به حقوق دیگران را به فرزندانش یاد بدهد، بتواند یک برنامه درازمدت و توسعه ساماندهی فضای کالبدی یک سرزمین را مدیریت و راهبری کند.