لیلی شیرازی: پنجره را گذاشته‌اند برای دیدن. دیدن همه آن چیزی که پشت دیوار است. من گاهی ساعت‌ها پشت پنجره می‌نشینم و کوچه را تماشا می‌کنم. من از نگاه کردن لذت می‌برم.

نگاه کردن جزئی از من شده. شب‌ها به چیزهایی که دیده‌ام فکر می‌کنم. نه حتماً چیزهایی که همان روز دیده‌ام. چیزهایی که شاید ماه‌ها یا سال‌ها قبل دیده باشم.

مثلاً اسب نوجوانی در مزردشت رو‌به‌روی مزار سلمان هراتی، نگاه آرام و معصومانه عروس نوزده ساله‌ای در مرودشت توی اتاقی کوچک، نگاه خیره و آرزومند همه دختربچه‌های سبزه‌ای که توی اتاق عروس توی دست و بال هم می‌لولیدند و گاهی پایین دامن هم را می‌کشیدند، یا دسته کفترهایی که پنج صبح توی حرم امام رضا‌ع با یک صدای ساده کفش روی زمین همه باهم پریدند و بال‌بال زدند و فقط یک دانه کفتر روی زمین وسط دانه‌های گندم ماند و بقیه توی کبودی آسمان گم شدند. آسمان به وفور کبود بود و خیلی چیزهای دیگر.

پنجره حتماً توی دیوار نیست. پنجره گاهی همراه ماست. ماهمه چیز را از پنجره خودمان می‌بینیم. خدا به هر کدام از ما یک پنجره داده است.

***

آینه هم برای دیدن است. فقط اسمش خیلی بد در رفته. می‌گویند آینه اسباب خودبینی است. خوب از یک طرف راست می‌گویند. آینه را نگاه می‌کنیم که خودمان را ببینیم. خیلی‌ها هم که زیاد به خودشان حساس‌اند یا خودشان را خیلی دوست دارند و به قولی خودشیفته‌اند زیاد جلوی آینه می‌روند یا زیاد جلوی آینه می‌مانند.

آینه فرقش با پنجره شاید در همین است. اما من می‌گویم آینه‌ای هست که خودش یک جور پنجره است. دیده‌ام که می‌گویم. آینه‌ای که اگر چه برای دیدن خود است، ولی به دیوار آویزان نیست. روی طاقچه نیست. آینه روزهای تعطیل نیست. آینه صبح‌های زود نیست. آینه همیشه است. آینه‌ای خودکار که از وقتی به دنیا آمده‌ایم آن را داریم. آینه عجیبی است. حتی می‌شود گفت یک‌جور آینه جادویی است که هر کدام ما یکی از آن را داریم.

خدا به هر کدام از ما یکی از این آینه‌ها داده است. فقط باید آن را درون خودمان پیدا کنیم و به آن نگاه کنیم. آینه پنجره‌ای شکلی که رو به جهان درون ما باز می‌شود. نه رو به جهان بیرون ما.

آنچه را که توی جهان بیرون هست با چشم‌هایمان از پنجره خانه‌مان می‌بینیم. صورت خودمان را هم از آینه روی دیوار. می‌ماند خودمان. خودِ خودمان را نمی‌بینیم به‌راحتی. ممکن است گاهی حسش کنیم که وجود دارد، که این‌جاست که درد می‌کشد یا دلتنگ می‌شود. اما نمی‌بینیمش. طوری که بتوانیم در آن دقیق شویم. موشکافی‌اش کنیم. نزدیکش شویم. دست بکشیم به‌ش و حسش کنیم.

خودِ خودِ خودمان را توی همچین آینه پنجره‌ای شکلی می‌بینیم. برای این‌که بتوانیم آن را در خودمان پیدا کنیم، باید خیلی دقیق و مهربان باشیم. باید حساس باشیم و تغییر فصول را بفهمیم. باید برای یک بار هم که شده در خیابان آواز خوانده باشیم. حتی اگرچه به زمزمه. باید بسیار گریسته باشیم . باید کتاب‌های محبوب و فیلم‌های محبوب داشته باشیم. باید روی یک شیء اسمی گذاشته باشیم یا روی یک حیوان یا روی یک عروسک مثلاً. باید عادت داشته باشیم که شب‌هایی بیدار بمانیم و توی آسمان دنبال ماه بگردیم. باید به خودمان فکر کنیم. وقتی به خودمان فکر کنیم کم‌کم آن آینه پنجره‌ای شکل پدیدار می‌شود. کم‌کم راه دیدن باز می‌شود. کم‌کم می‌توانیم به تصویری از خودمان برسیم و کسی که تصویری از خودش دارد راحت‌تر می‌تواند با خدا حرف بزند.

منبع: همشهری آنلاین