دیگر باید جمع کنیم و برگردیم به وطن؛ به تهران که با تمام کاستیهایش دلمان برایش تنگ شده. باید با بقیع خداحافظی کنیم که هنوز اگر خوب گوش کنیم صدای نالههای زهرا(س) را در بیتالاحزان آن میشنویم. باید با مسجد پیامبر خداحافظی کنیم که همیشه پر از آدمهای جورواجور بوده و نزدیک روضه منوره شوری داشت. باید خداحافظی کنیم از بینالحرمین و دعاهای با شکوه کمیلش. باید خداحافظی کنیم با احد، کوه محبوب پیامبر. باید خداحافظی کنیم با مسجد شیعیان و نمازهای با مهر و قنوتش.
قبل از خداحافظی ولی 2 کار مهم داریم؛ یکی دعای کمیل که ملت بغض فروخورده میترکانند و دیگری هم تمام کردن ختم قرآن دوم. میخواهم ختم قرآن دوم را از همین حالا هدیه کنم؛ هدیه به پدران، هدیه به محمد(ص) و علی (ع) که پدران امت هستند و پدران اهلبیت (محمد (ص) پدر فاطمه (س) و علی (ع) پدر حسنین (ع))، هدیه به پدر امام زمان که بداند ماموم او میدانم خودم را، هدیه به پدر رسولالله که زیر چتر سوم از بابالسلام دفن است بدون هیچ نشانهای، هدیه به پدر امیرالمومنین (ع)، حضرت ابوطالب که حامی پیامبر بود، هدیه به پدر امام سجاد (ع) که از مدینه خیلی دور است، هدیه به پدر امام باقر (ع) که کنار خودش آرمیده، هدیه به پدر امام صادق (ع) که او هم در بقیع غریب است، هدیه به پدر امام جواد (ع) که میهمان و میزبان ما ایرانیهاست، هدیه به پدر امام رضا(ع) که حق به گردن ما دارد، هدیه به پدر خودم که زیاد زحمتش دادهام. برای خودم چیزی نمیخواهم ولی کمی هم هدیه باشد برای پدر دخترم فاطمه که اگر روزی این مطلب را خواند جای خودش را خالی نبیند.
خدا کند که کم ما را به بزرگی خودشان قبول کنند، آمین.