آنچه به انقلابهای رنگی شناخته میشود نیز بیشتر به یک شورش میماند که گرچه رأس هرم قدرت را تغییر میدهد اما به هیچوجه تعریف انقلاب را از خود ارائه نمیکند. جالبتر آنکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی دیگر هیچ رژیمی در منطقه خاورمیانه تغییر نکرده است. اما در این میان شاید سه تحول در خاورمیانه بیشتر قابل توجه باشد؛ یکی اتحاد دو یمن که ناشی از فروپاشی شوروی سابق بود؛ دیگری درگیریهای خونین ولی بیسرانجام در الجزایر است که در نهایت یکی از ارکان نظام توانست آشتی نسبی ملی برقرار سازد و بالاخره سقوط صدام بود که نه به واسطه انقلاب یا کودتا بلکه با نوع جدیدی از تحول، یعنی اشغال توسط نیروی خارجی صورت گرفت.
در کناره خاورمیانه، افغانستان گرچه توانست نیروهای اتحاد جماهیر شوروی را از خاک خود براند اما در آزمون دولتسازی شکست سنگینی را پذیرا شد تا سرنوشت آن توسط قدرتهای جهانی رقم زده شود.
اما شاید مهمترین تحول جهانی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که نمیتوان در تحلیل چرایی آن به موضوع اشغال افغانستان و شکست خفتبار در آن دیار اشاره نکرد. در این میان لااقل این است که انقلاب اسلامی ایران به عنوان عنصر الهامبخش در مبارزات ملت افغانستان علیه شوروی سابق حضور داشت. این حضور الهامبخش همان اصلیترین سرمایه انقلاب اسلامی در فرا روی مرزهای ایرانزمین است. الهامبخش بودن انقلاب را شاید بتوان بهطور اساسی به توانایی آن در ارایه الگویی نوین از حکومت اسلام مرتبط دانست.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جریانهای اسلامی سنی الگوی نظام حکومتی مبتنی بر خلافت را ارایه میکردند. این جریانها جایگاه خاصی برای مردمسالاری قائل نبودند و در عین حال نظریه خود را بهگونهای مطرح میکردند که در تضاد با ملیگرایی قرار میگرفت. جریانهای اسلامی شیعی نیز در واقع نظریه جامعی را ارایه نکرده بودند که قابلیت اجرایی داشته باشد. اما انقلاب اسلامی ایران توسط معماری کهنسال و بینظیر شکل گرفت که در گذر زمان خود به مجسمه تاریخ امت مبدل شده بود. امام خمینی با بهرهگیری از تجربه طولانیمدت و همچنین برخورداری از ذهن خلاق توانست الگوی جدیدی برای حکومت ارایه کند که اولاً آرزوی طولانیمدت طرفداران برقراری حکومت اسلامی را برآورده میساخت و ثانیاً با روش حکومتداری نوین سازگاری داشت. بدین ترتیب مردمسالاری بهجای آنکه عنوانی برای مقابله با حکومت اسلامی شود به اهرمی نیرومند برای اجرای احکام اسلامی تبدیل شد و مردم خود مدیریت جامعه اسلامی را عهدهدار شدند.
این الگو افزون بر آنکه توان بالای خود برای اداره جامعه متمدن، متنوع و پیچیدهای همچون ایران را به اثبات رسانید، به عنوان الگوی قابل دفاع در جهان اسلام مطرح شد. رشد شتابان جنبش بیداری اسلام پس از پیروزی انقلاب اسلامی که تحت تاثیر همین الگوی ارایه شده و موفقیت آن در ایرانزمین صورت گرفت تاثیر ویژهای در سیر تحولات منطقه و جهان داشت.
انقلاب اسلامی ایران علاوه بر ارایه الگوی نظام نوین حکومت اسلامی دو شعار اصلی دیگر را در مناسبات بینالملل مطرح کرد: یکی استقلالطلبی بود و دیگری نه شرقی، نه غربی. این دو شعار گرچه متمایز از یکدیگر مطرح شدند لیکن شاید تفکیک مفهومی آنها از یکدیگر قدری دشوار باشد. شعار نه شرقی، نه غربی که اساساً به مفهوم ایجاد موازنه در مناسبات بینالمللی بود در واقع ابزار مهمی برای تحقق استقلال بهشمار میآید. جمهوری اسلامی ایران که ثمره همان انقلاب بزرگ است در 27 سال عمر پرمشقت خود به نماد استقلال کامل سیاسی مبدل شده است. در این 27 سال هیچگاه این کشور تصمیم اتخاذ شده از سوی جهان غرب برای منطقه را نپذیرفته و همواره با تکیه بر توانایی ذاتی، به عنوان تنها کشوری در صحنه ظاهر شده است که موضع مستقل خود را دارد. شاید بتوان مدعی شد که این تنها حکومت مستقل در منطقه، همواره منافع خود و منطقه را بر هر تعهد دیگری مقدم میداشت و در نتیجه موضعگیری آن همواره ناخشنودی غرب را به همراه داشت که درصدد است مقدرات مهمترین منطقه جهان را در دست گیرد. فرایند این منازعه بسیار پیچیده اما پرارزش، شرایطی را محقق ساخته است که ایران به قدرتی اساسی در منطقه و جهان درآید که دوست و دشمن نمیتوانند آنها را نادیده انگارند. همشهری دیپلماتیک با عرض تبریک فرا رسیدن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران در شماره 11 خود کوشیده است تا تاثیرات این رویداد عظیم تاریخی بر جهان و منطقه بررسی شود.
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۲:۰۸
روند انقلابهای بزرگ جهانی در اوایل قرن بیستم فرونشست تا در اواخر آن تنها انقلاب بزرگ جهانی در یک کشور مسلمان بهثمر نشیند و بدین ترتیب پایانبخش انقلابها باشد، دیگر پس از آن هیچ انقلابی نه کوچک و نه بزرگ رخ نداده است.