آنتونی کوردزمن، معتقد است اگر بوش نتواند یک طرح قانعکننده و معتبر برای عراق بدهد، باید اعتراف کند یک رئیس جمهور شکست خورده است. کوردزمن که در حال حاضر از تحلیلگران ارشد مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک در واشنگتن است، بر این باور است که بوش باید به معرکهگیریهای خود در عراق پایان دهد و در برابر مردم، که از اوضاع عراق انتقاد میکنند، رو است و صادق باشد. شورای روابط خارجی آمریکا، در پنجم ژانویه 2007، گفتوگویی را با وی انجام داده که آن را در پی میخوانید.
* رئیس جمهور بوش طی سخنرانی خود، آخرین رهیافت سیاستگذاری دولتاش را در خصوص اوضاع عراق مطرح کرد. بوش واقعاً چه فرصتهایی برای تغییر اوضاع کنونی عراق دارد؟
- بسیار متأسفم از گفتن این نکته که اگر رئیس جمهور بوش موفق نشود، باید او را یک رئیس جمهور شکست خورده خطاب کرد. این امر باعث خواهد شد بسیاری از مردم در دو سال باقی مانده دولت وی حتی بسیاری از بهترین کارهای او را به باد فراموشی بسپارند.
* بوش در سیاست داخلی چه موفقیتهایی داشته است؟
- او در این مورد فرصت واقعی برای ارائه یک برنامه داخلی را ندارد. آنچه به لحاظ داخلی اتفاق میافتد، چیزی جز حاصل اقدامات کنگره نیست. صرف نظر از این که چه اتفاقی در حوزههای خارجی و نظامی دیگر روی میدهد، اعمال او با عراق سنجیده میشود. اما به نظر من پرسش بزرگی که پیش روی بوش قرار دارد این است که: «آیا بوش میتواند در پذیرش شکستهای گذشته صادق باشد و آیا میتواند نیاز برای اقدامی جدی در آینده را درک کند؟»آیا بوش از معرکهگیری دست میکشد؟ او معرکهگیری است که حوادث را به سبک خود سر هم بندی میکند و وعدههایی میدهد که رؤسای جمهور نباید به آن عمل کنند؟! آیا او میپذیرد که این امر دارای ریسک بالایی است که نتایج نامشخصی دارد؛ و موفقیتاش در یک جنگ طولانی سالها طول میکشد؟ اگر او بتواند کنگره را متقاعد کند که گفتههایش فراتر از مفاهیم و شعارها است، میتواند طرحی را ارائه بدهد که در واقع امر قابل اجرا باشد. اما تاکنون چنین نقطه قوتی از این رئیس جمهور مشاهده نشده است. اگر بوش میخواهد در تمامی آنچه به کنگره و مردم آمریکا میگوید موفق شود، باید ریسکها و مشکلات را کاملاً درک کند و به اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شده اعتراف کند؛ و در این صورت نیازمند طرحی برای عراق است که فرصتی مناسب برای موافقیت او فراهم آورد.
یکی از مسائلی که بوش باید به آن توجه بیشتری بکند افزایش نیروهای آمریکایی در کوتاه مدت است که این امر یکی از مناقشهآمیزترین بحثها در تاریخ امنیت ملی آمریکا بوده است و از این رو بسیاری از مردمی که دوست دارند بیشتر بدانند، بر این مسأله متمرکزشدهاند. اگر افزایش نیرو یا هر تحول دیگری تأثیری در عراق داشت، باید تاکنون پیشرفتی در آشتی سیاسی یا حداقل در پیدا کردن برخی راههای همزیستی مسالمتآمیز در عراق مشاهده میشد. و این امر در حال حاضر مهمترین مسأله در عراق است، عراق اکنون آکنده از کشمکشهای غیرنظامی و فرقهای است. آنچه مهم است تقلای آمریکا برای کنترل فضا و منابعی است که در سطح قومی و فرقهای و در مناطق مختلف عراق، و در هر کدام از شهرهای آن کشور نقشی مهم ایفا میکند؛ نه افزایش نیرو برای کاهش خشونتهای فرقهای و قومی.
* آیا این استدلال درست است که آمریکا باید نیروهای خود را از عراق خارج کند و مسئولیت عراق را به خود عراقیها واگذار کند؟
- شما میتوانید همواره این استدلال را بکنید و شاید در نهایت نیز همین کار را کردیم. اما مشکل این است که با توجه به این مشکلات سیاسی و منازعه فرقهای و قومی جاری، اگر این کشور در آتش این منازعات قرار گیرد شعلههای آتش میتواند حتی خونینتر از آن باشد که در بالکان اتفاق افتاد؛ و میتواند پای شیعیان ایران را نیز به میان بکشد و به این ترتیب، پای سنیهای بسیاری از کشورهای منطقه نیز به میان کشیده خواهد شد. حتی میتواند ترکها و کردها را به جان یکدیگر بیندازد. و در نهایت تصویری از شکست آمریکا در منطقه و جهان به وجود خواهد آمد. اما با کنار رفتن قدرت آمریکا، افراطگرایان تمامی منطقه به شدت تقویت خواهند شد.
در این صورت است که اسامه بنلادن و القاعده، و دیگر گروههای سنی افراطی نئوسلفی، ادعای پیروزی خواهند کرد. ایران نیز از تلاشهای فرصتطلبانه استفاده خواهد کرد تا قدرت خود را توسعه دهد. دقیقاً مشخص نیست این عمل کجا متوقف خواهد شد و کی پایان خواهد یافت و چگونه آمریکا با حوادث پس از عراق کنار میآید؟ ما همگی میتوانیم از این امر سخن برانیم که خواهان استقلال انرژی هستیم. ما همگی هزینه خواهیم پرداخت، چون وصل به اقتصاد جهانی هستیم. 60 درصد ذخایر نفت جهان هنوز در این منطقه قرار دارد. آیا میتوانیم با خروج و عقبنشینی از عراق نجات پیدا کنیم؟
همواره این احتمال وجود دارد که این امر (یعنی خروج از عراق) کارساز خواهد بود.
* اکنون گفته میشود که رئیس جمهور بوش، پیش از این سخنرانی، ظاهراً فرماندهان ارشدش را در منطقه جابهجا میکند. در واقع، ویلیام جی.فالون، که پیشتر رئیس فرماندهی اقیانوسیه بود، اکنون به جای ژنرال ابوزید مسئول فرماندهی مرکزی در خاورمیانه انتخاب شده است و ژنرال دیوید پتراوس مسئول نیروها در عراق شده است. آیا این نوع تغییر و تحولات در سطح مقامات بلندپایه باعث میشود پنجرهای از امید در عراق گشوده شود؟
- آنچه ما هنوز به آن توجه نمیکنیم، توجه به بستر گسترده عراق است. شما باید بدانید استراتژی سیاسی رئیس جمهور چیست، و چگونه میخواهد از فرماندهان جدید برای حل اوضاع در قالب نظامی و با ایجاد نیروهای عراقی کارآمد استفاده کند. زمانی که همه چیز در بستر خود قرار بگیرد، مسلماً تمامی قطعات جور خواهند آمد. نخست این که، خاورمیانه منطقهای است که عملیات دریایی برای تمامی فرماندهی خاورمیانه به اندازه عملیات هوایی و زمینی مهم است. آدمیرال فالون شهرت بسزایی در عملیات مشترک دارد و تجربههای زیادی در این خصوص دارد. اما شما باید به مسأله ایجاد یک ساختار فرماندهی مؤثر و کارآمد در عراق نگاه کنید و نباید افغانستان را فراموش کنید. اما ژنرال پتراوس فردی است با تجربه بینظیر در عملیات زمینی و هوایی مشترک که در واقع به نوشتن دستورالعمل مبارزه با شورش در عراق نیز کمک کرده است. او شاید بهتر از هر کس دیگری میداند چگونه از توانمندیهای عراقیها استفاده کند، البته اگر بستر سیاسی لازم ایجاد شود تا این توانمندیها مؤثر و کارآمد گردند. پتراوس کسی است که نیاز به ترکیب نیروها را بهتر درک میکند؛ نه فقط عملیات تاکتیکی برای مبارزه با شورشیان، بلکه بعد سیاسی و اقتصادی آن را نیز بهتر درک میکند. موضوع دیگری که همواره مورد غفلت قرار گرفته است، وجود یک ساختار فرماندهی مؤثر و کارآمد در افغانستان است. ژنرال کارل آبکنبری فوقالعاده عمل کرده است. اما ژنرال دال مکنیل که در حال حاضر فرماندهی نیروهای ایالات متحده را بر عهده دارد. جایگزین وی شده است. و این امر در واقع تغییر نوبتی است، نه تغییر در سیاستگذاری کلان.
ژنرال جورج کیسی، فرمانده کنونی نیروها در عراق، ارتقا مییابد که این امر را به ندرت میتوان یک تغییر بنیادین در استراتژی عراق دانست، به ویژه که او رئیس ستاد مشترک میشود. بنابر این، من فکر میکنم ما به دنبال تغییراتی در ساختار فرماندهی هستیم که باید کارایی و تأثیرگذاری ما را بهبود بخشد. یکی از مشکلاتی که در گذشته وجود داشت همپوشانی ژنرال ابوزید و ژنرال کیسی بود. جایگزین کردن ژنرال آدمیرال به جای ژنرال پتراوس، برای به عهده گرفتن فرماندهی عملیات در عراق، در جهتی درست و مناسب است. اما تغییر دیگری که فکر میکنم مستمر باشد، جایگزین کردن ریان کروکر، که از جایگاه دیپلماتیک برخوردار است، به جای زلمای خلیلزاد، سفیر کنونی آمریکا در عراق است. آنچه خلیل زاد تلاش کرد انجام بدهد، آن هم با توسل به آشتی سیاسی و سازش، چیزی بود که امتحان خود را پس داده است. خاطرنشان ساختن این نکته مهم است که در این مورد بهتر است بپذیریم که دولت متفاوت و ضعیفی در عراق وجود دارد که تأثیرگذاری بر آن سخت بوده و در برابر فشارهای سیاسی سفیر آمریکا مقاومت نشان میدهد.
اکنون زمان این نوع تغییر است. تا زمانی که راه حلی برای آشتی یا همزیستی پیدا نکنیم آنچه از بعد نظامی صورت میگیرد اهمیتی نخواهد داشت.
* فکر میکنم گفتن این که چه کسی مسئول این همه فاجعه در عراق بود واقعاً دیر است؟
- خردهگیری چیزی است که میتوانیم پس از بازنده یا برنده شدن بر زبان آوریم، اما پرسش واقعی و مهم این است، «رئیس جمهور چه چیزی برای گفتن دارد؟» اگر او قصد موفقیت دارد، نه تنها باید اوضاع بحرانی عراق را بپدیرد بلکه باید یک استراتژی مناسب و واقعی ارائه بدهد، استراتژی که مجموعهای از تغییر مفاهیم نباشد. درسی که همه ما باید از استراتژی گذشته رئیس جمهور در عراق یا از مدارک و گزارشهای بیمحتوایی، نظیر آنچه گروه مطالعه عراق ارائه داد، بگیریم این است که ما به مفاهیم نیازی نداریم.
اگر او نتواند طرح معتبری را ارائه دهد؛ اگر نتواند حقیقتاً نشان بدهد که چه نوع منابع و توانمندیهایی وجود دارد که میتوانیم از آنها بهرهمند شویم، و چگونه این کار را در طول زمان محقق سازیم و اگر او نتواند راه حلهایی را در ابعاد اقتصادی، نظامی و سیاسی ترکیب کند، بی تردید شکست خواهد خورد. چالش فرا روی رئیس جمهور آن است که اشتباهات گذشته را بپذیرد و ریسکها و هزینههای آینده را مورد توجه قرار دهد. بوش نیازمند تغییر و تحول بنیادین در رفتار سیاسیاش است. اما اگر ما قصد داریم در عراق موفق باشیم، او باید تمامی این آزمونها را پشت سر بگذارد.
* شما گفتید ملت سازی در عراق پنج تا ده سال طول میکشد. آیا فکر میکنید کنگره تمایلی به حمایت از دولت در این خصوص داشته باشد؟
- یکی از مشکلات بزرگ رئیس جمهور در ارتباط با کنگره این است که او میتواند این سخنرانی و مفاهیم را برای رهبران کنگره تبیین کند؛ اما آیا خود بوش میپذیرد تمامی مردمی که حقیقتاً در توسعه این راهبردها سهمی دارند، در مورد یک چیز موافق خواهند بود: و آن این که برای موفقیت نیاز به تلاش طولانی و مداوم آمریکا داریم. شکست میتواند سریع باشد، اما آیا میتوانیم در یک مدت زمان محدود از دست اوضاع کنونی فرار کنیم. این همان چیزی است که باید خطاب به کنگره بیان کرد، «این چیزی ضروری است.» و آنچه دوباره به کنگره باید خطاب کرد این است که شما باید یک طرح معتبر و عملیاتی داشته باشید. و نه تنها در سخنرانی بوش باید به این نکته اشاره شود بلکه باید تغییر و تحول اساسی دیگری نیز صورت بگیرد. یکی از کارهایی که این دولت انجام داد مدیریت برای متحد کردن بسیاری از رهبران جمهوریخواه در حوزههای مهمی، نظیر روابط خارجی و کمیته سرویسهای ارتش، بود. اما این کار ادامه نیافت و تبیین هم نشد. و زمانی از دولت خواسته شد گزارشها یا طرحهای مفصلی ارائه بدهد، اغلب رفتاری ستیزهجویانه از خود نشان داد و زمانی که یک حزب اکثریت دموکراتیک در کنگره حاکم است، و افکار عمومی آمریکا به شدت از بوش انتقاد میکنند، نمیتوان شاهد تغییر در رفتار دولت بود.
شورای روابط خارجی آمریکا - ژانویه 2007