فرایندهای سیاست خارجی ایران، با تغییرات مفهومی و کارگردان همراه بوده است. در هر دوران تاریخی، یکی از نشانههای مفهومی انقلاب اسلامی از ظهور،عینیت و گسترش بیشتری نسبت به سایر مفاهیم برخوردار میشود. این امر از یک سو بیانگر پویایی تعامل در حوزه سیاست خارجی ایران بوده، و از سوی دیگر نشانههایی از همکاری در تعاریف، تعارض و ستیزش در سیاست بینالملل را منعکس میسازد.
در بین مفاهیمی که در حوزه سیاست خارجی ایران از تداوم بیشتری برخوردار بوده، میتوان نظریه صدور انقلاب را مورد توجه قرار داد. این نظریه توانسته است مفهومسازی جدیدی در حوزه سیاست خارجی ایران به وجود آورد. به طور کلی، جهتگیری یاد شده، در حوزه متفاوتی از سیاست خارجی غربگرا محسوب میشود. آنچه به عنوان مبدأ سیاست خارجی غربگرا مورد پذیرش نظریه پردازان قرار گرفته است را میتوان در «معاهده وستفالیا» و ظهور پدیده «ملت – دولت» (Nation -State) در سال1648 مورد توجه قرار داد. مفهوم صدور انقلاب با شاخصهای وستفالیا متفاوت و متعارض است.
رمضانی بر این اعتقاد است که چنین «مفهوم و فرایندی ناشی از تأثیرپذیری سیاست خارجی ایران از بنیانهای اندیشه اسلامی است.» وی در تبیین اندیشه صدور انقلاب آن را ناشی از فضای مبتنی بر تعارض اسلامی – غربی میداند. در این ارتباط، رمضانی تأکید مینماید که: «از دید مسلمانان نخستین، اسلام صرفا یگانه مذهب راستین جهانی و واپسین نبود، بلکه شالوده برداشت مسلمانان از نظام بینالملل را نیز تشکیل میداد. از نظر آنها، جهان از دو قطب «دارالاسلام» و «دارالحرب» تشکیل شده است... میان این دو قطب، صلح پایدار ممکن نبود. نوعی وضعیت جنگ دائمی بین آنان حاکم بوده است» (رمضانی، 1380، صفحه31). چنین نشانههایی در روابط خارجی ایران در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی منعکس گردیده است، اندیشه صدور انقلاب و بازسازی الگوی ارتباط «امت محور» در چنین شرایطی سازماندهی شده؛ و به عنوان یکی از مفاهیم بنیادین سیاست خارجی جمهوری اسلامی محسوب میگردد. این مفهوم با نشانههای رویکرد وستفالیایی در سیاست بینالملل کاملا متفاوت است. علت این امر را میتوان در شاخصهای ذیل مورد توجه قرار داد:
1 - نظام بینالملل به لحاظ تاریخی و فرهنگی، ماهیت غربی دارد؛ در حالی که رویکرد صدور انقلاب در مقابل با مفاهیم غربی سیاست بینالملل واقع گردیده است. مفاهیم غربی بر تجزیه واحدهای سیاسی تأکید نموده، در حالی که رویکرد امت محور در سیاست خارجی ایران بر ترکیب مجموعههای اسلامی و تعارض با قواعد و نشانههای تفکیکگرا دلالت دارد.
2 - کشورهای تازه تأسیس آسیایی – آفریقایی ناچارند تا خود را با قواعد غربگرا هماهنگ نمایند. این الگو مطلوبیت چندانی برای آنان ایجاد نکرده است. به عبارت دیگر، ائتلاف آنان با کشورهای غربی، ماهیتی ناپایدار دارد. طبیعی است که اگر فضای بینالمللی آماده شود، در آن شرایط، الگوی جدیدی در روابط واحدهای سیاسی ایجاد میشود.
3 - واحدهای اسلامی نسبت به معادله قدرت در سیاست بینالملل رضایت ندارند. بنابراین اگر امکان اعتراض آنان نسبت به فضای موجود فراهم شود، در آن شرایط احتمال به کارگیری الگوی جدید به طور طبیعی وجود خواهد داشت.
4 - کشورهای جهان اسلام دارای تفاوتهای فرهنگی و تاریخی هستند. بنابراین میتوانند الگوهای جدید سیاست خارجی را در چهارچوب مفاهیمی همانند صدور انقلاب، امالقرای اسلامی و عدالت بینالمللی پیگیری نمایند. این امر را میتوان به عنوان زمینهای برای ارتقاء قواعد موجود در سیاست بینالملل تلقی نمود.
تحقق چنین اهدافی صرفا در شرایطی حاصل میشود که انگیزههای سیاسی و تحرک در رفتار سیاست خارجی ایران فراهم گردیده و در نتیجه نشانههایی از ائتلافگرایی در روابط بازیگران ایجاد شود. برای درک میزان تداوم و کارآمدی تئوری صدور انقلاب، لازم است تا شرایط محیطی، انگیزه بازیگران اسلامی، و نتایج حاصل از کنش معطوف به صدور انقلاب مورد بررسی قرار گیرد. هر یک از نشانههای یاد شده، میتواند بخشی از مطلوبیت تئوری صدور انقلاب را فراهم آورد.
نقش هویت اسلامی در تحقق استراتژی صدور انقلاب
آموزههای انقلاب اسلامی در سیاست خارجی مبتنی بر قالبهای هویت اسلامی مفهوم مییابد. در دوران قبل از انقلاب اسلامی، هیچگونه نشانهای از فرامنطقهگرایی ایدئولوژیک وجود نداشت. هرگونه رفتار مبتنی بر منطقه گرایی بر اساس ضرورتهای استراتژیک تبیین میگردید. طبعا در چنین شرایطی، هیچگونه نشانهای از قالبهای ایدئولوژیک مورد استفاده قرار نمیگرفت. این در حالی است که ایدئولوژی را میتوان زیربنای هویتگرایی سیاسی و امنیتی دانست.
زمانی که ایدئولوژی از اصالت و کارآمدی بیشتری در سیاست خارجی برخوردار گردید، زمینه صدور انقلاب، و همچنین گسترش ارزشهای ایدئولوژیک، فراهم شد. پارادایمهای مربوط به ایدئولوژی و هویت در سیاست خارجی توانست شکل جدیدی از معادله رفتاری را ایجاد نماید. سیاست خارجی ایران در جهت بهرهگیری از قالبهای هویتی گروههای اسلامی خاورمیانه و همچنین ایدئولوژیزهسازی آن تنظیم گردید. این امر بستر ظهور استراتژی صدور انقلاب را فراهم آورد.
امالقرا و گفتوگوی تمدنها به عنوان نشانههای رفتاری سیاست خارجی
دومین نشانه انقلاب اسلامی، در حوزه سیاست خارجی، را میتوان ایجاد پیوند بین حوزههای تمدنی اسلامی با شاخصهای انقلاب اسلامی دانست. مجموعههایی که در فضای هویتیابی قرار میگیرد، نیازمند مرکزیت سازمانی و سیاسی برای ایفای نقش بینالمللی هستند. اگرچه، در اکثر کشورهای اسلامی پراکندگی و تنوع ساختاری وجود دارد، اما میتوان تأکید کرد که در هر کشور اسلامی، نمادهای خاصی از رفتار سیاسی مشاهده میشود. به طور مثال خاتمی در صدد ایجاد همبستگی ارگانیک بین کشورهای اسلامی بود. هر چند که هر دو دیدگاه گفتگوی تمدنها در حوزه تمدن ایران و دکترین حفظ امالقرا در حوزه تمدن اسلامی دارای وجوه مشترک بوده، خود را به مثابه سردمداران یک تمدن رقیب و یک عنصر مقاوم در مقابل تمدن غالب و مهاجم غرب میبینند، در عین حال، تلاش آنها برای نشان دادن تواناییها و قابلیتها، چه در بعد نظری و چه از جنبه عملی، بیانگر رقابت و ستیزش با یکدیگر نیز هست. این مسأله در مورد دیدگاههای گفتوگوی تمدنها و رویارویی تمدنها نیز صادق است.
در شرایط موجود، کشورهای جهان بر اساس قالبهای هویتی از یکدیگر تفکیک میشوند. چنین الگویی را استراتژیستهای آمریکایی طراحی نمودهاند. آنان برای بقای روح جدالگرایی با محیط پیرامون از این رویکرد بهره گرفتهاند. در این شرایط، زمینههای اجتماعی و ایدئولوژیک برای تقسیم هویتی کشورها فراهم میشود. کشورهای همجوار ایران دارای چنین ویژگیهایی هستند.
پیوند نظریه گفتوگوی تمدنها با مفهوم ام القرای اسلامی، در دوران خاتمی با دوران هاشمی رفسنجانی متفاوت بوده است. خاتمی همواره تلاش داشت تا زمینههای لازم برای پیوند ارگانیک کشورهای اسلامی، از طریق سازمان کنفرانس اسلامی، را فراهم آورد. وی تفسیر متفاوتی از ام القرا را ارائه داد. به طوری که در سال1376، تئوری امالقرا مورد بازنگری قرار گرفت. برگزاری کنفرانس اسلامی در ایران را میتوان مقدمهای برای تغییر در نگرش منطقهای و سیاسی ایران دانست. رویکرد جدید در سیاست خارجی ایران بر اساس بازآفرینی مفاهیم جدیدی از ام القرای اسلامی است. این الگو، از اوایل سال1369، رویکرد مسلط در سیاست خارجی ایران بوده است. اما شاخصهای آن در هر دورانی متفاوت است. الگوی ام القرای اسلامی در زمان هاشمی رفسنجانی مبتنی بر تنش زدایی با کشورهای همجوار بوده است. این الگو در دوران خاتمی با نشانههایی از اعتمادسازی همراه گردید. هماکنون عدالتگرایی میتواند زیربنای فکری و تحلیلی ام القرا محسوب شود. نگرش جدید به ام القرا مبتنی بر هماهنگی کشورهای اسلامی از طریق سازمان فوق ملی در بین کشورهای مسلمان است. پس از پایان جنگ عراق علیه ایران و به قدرت رسیدن هاشمی رفسنجانی، جمهوری اسلامی فرصت پیدا کرد تا با انتخاب گزینههای سیاسی بسیار گستردهتر، نسبت به آنچه که جنگ میسر میساخت، خط مشی واقعبینانهتری را اتخاذ نماید. ظاهرا این جریان در قالب دکترین ام القرای جهان اسلام متجلی گردید.
روند یاد شده با فراز و نشیبهای قابل توجهی همراه گردید. اگرچه مدل ام القرای اسلامی به عنوان الگوی رفتاری در سیاست خارجی ایران ادامه یافت، اما در همه دوران قالبهای تحلیلی و آموزههای جدیدی مشاهده میشود که میتواند منادی کشورهای پیرامون برای ایفای نقش منطقهای باشد.
الف) ام القرا و گسترش امنیتی به حوزههای پیرامونی: پس از رحلت امام خمینی و بازنگری قانون اساسی، بین اعضای شورای عالی امنیت ملی، به ریاست هاشمی رفسنجانی که به تازگی رئیسجمهور ایران شده بود، این اجماع به وجود آمد که جمهوری اسلامی بدون گسترش انقلاب اسلامی در خارج از مرزهایش میتواند به نتایج مطلوب و مؤثری دست یابد. بنابراین الگوی صدور انقلاب تحت الشعاع تئوری ام القرا قرار گرفت. اما این تئوری نیز از اواسط دهة 1370 به گونهای تدریجی تغییر پیدا کرد.
نشانههای ایجاد جامعه هویتی جدید در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بر مبنای بازسازی روابط و همچنین تنشزدایی شکل گرفت. به این ترتیب، ام القرا نیازمند تنشزدایی در سیاست خارجی، مشارکت در حوزه اقتصادی، و همکاری در عرصه منطقهای و بینالمللی بوده است.
ب) هویتگرایی و همبستگی اسلامی: خاتمی، همبستگی اسلامی را مقدمهای برای گفتگوی تمدنها میدانست. روی هم رفته، بر اساس مطالب و کنفرانسهایی که توسط خاتمی و طرفداران سیاست خارجی ایران در توصیف گفتگوی تمدنها مطرح شد، به نظر میرسد که رسیدن به آن با اعمال سیاست تنشزدایی امکانپذیر ست، به این ترتیب، اصل تنشزدایی پیششرط رسیدن به تفاهم و مفاهمه تمدنها تلقی میشود.
در هشت سال دوره ریاست جمهوری خاتمی رئیسجمهور و دستگاه دیپلماسی ایران تلاش کردند تا در کوتاه مدت، سیاست خارجی ایران را از حالت انفعالی خارج کرده، و با تبدیل دشمنان به بیطرفان و بیطرفها به دوستان، تغییراتی در نگرش کشورهای مختلف نسبت به ایران و به نفع ایران به وجود آورد. روند یاد شده نشان میدهد که ایران همواره از انگیزه و مطلوبیت مؤثر برای ایفای نقش اسلامی برخوردار است. اجرایی کردن این امر میتواند قابلیتهای سیاسی و استراتژیک ایران را به گونه قابل توجهی ارتقا دهد.
لازم به توضیح است که تحقق این هدف نیازمند تولید آموزههای استراتژیک است. الگوی گفتگوی تمدنها میتوانست فضای لازم برای ایجاد زیرساختهای تئوریک و محلی ام القرای اسلامی را فراهم آورد، اما در شرایطی که جدالهای بینالمللی افزایش یافته و انقلاب بوش به جدالگرایی فزاینده علیه کشورهای اسلامی منجر گردیده، مطلوبیت گفتگوی تمدنها برای تحقق ام القرای اسلامی به گونه مشهودی کاهش یافته است. نگرش ام القری اگرچه مبتنی بر جلوههایی از همبستگی اسلامی است: اما در این تئوری، جلوههای اجبار بهگونهای تدریجی کاهش یافت. خاتمی تلاش نمود تا چنین روندی را از طریق کنفرانس اسلامی مورد پیگیری قرار دهد. اگرچه سیاست منطقهای ایران در اوایل دهه1370 با تغییراتی همراه شد. اما این روند سال1376 گسترش بیشتری پیدا کرد. در دوران اعمال تئوری صدور انقلاب و طی هشت سال جنگ عراق علیه ایران مسؤولان طرز اول کشور سعی داشت جنگ عراق علیه ایران را تکرار رویداد قیام خونین کربلا در اذهان ایرانیان جلوه نماید. در دوران جنگ تحمیلی، زمینههای اجتماعی و منطقهای لازم برای تثبیت الگوی ام القرای اسلامی به وجود نیامد. به عبارت دیگر میتوان تأکید کرد که سیاست صدور انقلاب و همچنین تهییج افکار عمومی کشورهای منطقه برای ایجاد ساختار رادیکال و ایدئولوژیک نمیتوانست بسترهای لازم برای اجرایی کردن مدل ام القرای اسلامی را فراهم آورد.
در تمام سالهای جنگ، مرزهای امنیتی ایران در شعاع بسیار دورتری از مرزهای رسمی کشور قرار گرفت. شعارهایی همچون آرمان آزادی کربلا و قدس و نابودی اسرائیل بهمثابه خط مشی اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی تلقی میشد. بدین خاطر میتوان در این سالها، نظریه اصلی سیاست خارجی ایران را بر مبنای مدل صدور انقلاب مورد توجه قرار داد. کشورهای محافظهکار عرب از عواقب چنین الگویی نگران بودند. به همین دلیل است که آنان، جنگ عراق علیه ایران را مورد حمایت قرار دادند. روند یاد شده در سیاست خارجی ایران به موازات تغییرات و دگرگونیهایی در حوزه سیاست بینالملل، انجام پذیرفت نظریه برخورد تمدنها، زمینه و ضرورت شکلگیری امالقرای اسلامی را اجتنابناپذیرنمود. هانتینگتون، با طرح نظریه رویارویی تمدنها، مدعی شد که جهان آینده، جهانی است که در آن رقابت بر محور حوزههای تمدنی صورت میگیرد. از نظر او جهان آینده، عرصه کنش و واکنش میان هفت یا هشت تمدن بزرگ خواهد بود. وی نظریه ستیز تمدنها را به عنوان جایگزین تضادهای ایدئولوژیک جنگ سرد مطرح میکند. به نظر هانتینگتون، در جهان پس از جنگ سرد، اتحادها و اختلافات به وسیله فرهنگ و هویتهای فرهنگی شکل داده میشوند. در این راستا، تمدن غرب که دارای ویژگیهای خردگرایی، لیبرالیسم، حقوق بشر، آزادی و بازار آزاد تجارت است، بیش از هر تمدن دیگر در معرض انسجام درونی قرار گرفته است. در این راستا،تئوری گفتگوی تمدنهای خاتمی که در نقطه مقابل نظریه هانتینگتون قرار داشت، بر حداکثرسازی انسجام کشورهای اسلام تأکید مینمود. در این دوران، خاتمی تلاش داشت تا همکاری کشورهای اسلامی برای به حداکثر رساندن روابط مسالمتآمیز بین جهان غرب و اسلام را فراهم سازد.
به همین دلیل است که میتوان تأکید کرد نظریه گفتگوی تمدنها از یک سو، ماهیت ایدهآلیستی پیدا نمود و از طرف دیگر، کارآمدی کشورهای اسلامی را برای مقاومت موثر در برابر آمریکا و جهان غرب کاهش داد.
ائتلافگرایی هویتی در سیاست خارجی ایران
گفتگوی تمدنها را میتوان از این جهت که لزوم همکاری و همزیستی کشورها را به عنوان یک واقعیت و به منظور جلوگیری از بینظمی و خشونت در عرصه جهانی مطرح میکند، دیدگاهی واقعگرا دانست. در پرتوی این تئوری، کشورهای اسلامی میتوانند از طریق رویکردهای معطوف به همکاری،گفتگو و سازش نیازهای امنیتی خود را تأمین نمایند. چنین روندی را میتوان به عنوان مقدمهای برای به حداکثر رساندن همکاری واحدهای سیاسی تلقی نمود. طبعا ائتلافها بر اساس قالبهای ایدئولوژیک کارآمدی بیشتری خواهد داشت. این امر همبستگی فراوانی بین منافع ملی و اسلامی واحدهای منطقهای ایجاد میکند.
این امر بیانگر آن است که کشورهای اسلامی برای قدرتیابی، نیاز همه جانبهای به همکاری و همگرایی و همبستگی دارند. این مسأله به عنوان گامی مؤثر در روند انسجام ساختاری محسوب میشود. کشورهایی که در فضای همکاری بینالمللی قرار میگیرند، قادر خواهند بود اهداف خود را به تدریج از طریق همبستگی ساختاری و ائتلافسازی پیگیری نمایند. هرگونه ائتلافی نیازمند قالبهای فکری تحلیلی و ایدئولوژیک است. در شرایط موجود «عدالتگرایی» را میتوان به عنوان عامل «انسجام جهان اسلام» تلقی نمود. عدالتگرایی دارای شاخصهای مفهومی و کارکردی رادیکال است. کشورهای جهان اسلام میتوانند هویت و موجودیت خود را در چهارچوب آموزه جدیدی بازسازی نمایند که مبتنی بر عدالتگرایی است.
کشورهای مسیحی غرب به سادگی حاضر به مصالحه با کشورهای پیرامونی به خصوص کشورهای اسلامی نیستند. این امر صرفا در شرایطی شکل میگیرد که کشورهای اسلامی به حداکثر انسجام درونی رسیده باشند. بدون انسجام نمیتوان فضای مبتنی بر همکاری و هماهنگی بین واحدهای سیاحتی را به وجود آورد. از سوی دیگر، این امر به عنوان گامی در جهت مقابله با تهدیدات محسوب میشود تمامی کشورهای اسلامی با توسعهطلبی اسرائیل مخالفاند. بنابراین همبستگی کشورهای اسلامی را میتوان به معنی دقیق «توازن قدرت» بین کشورهایی دانست که با تهدید یکسان و مشترکی روبرو هستند. شکلگیری ائتلاف و همبستگی بین کشورهای اسلامی از یک سو منجر به تعامل بیشتر بین واحدهای منطقهای شده و از سوی دیگر، زمینه را برای مقابله با تهدیدات منطقهای و بینالمللی فراهم میسازد. با توجه به شرایط موجود منطقهای میتوان به این جمع بندی رسید که کشورهای خاورمیانه، به ویژه واحدهایی که در حوزه مرزهای جغرافیایی ایران قرار دارند، در شرایط مبتنی بر تهدید قرار گرفتهاند. طی پنج سال گذشته، چندین عملیات نظامی علیه کشورهای همجوار ایران شکل گرفته است.
اگر چه کشورهایی که مورد هدف واقع شدهاند، در زمره واحدهای نامطلوب، بر اساس معیارهای منطقهای و بینالمللی، قرار دارند. اما این احتمال وجود دارد که در مقاطع زمانی آینده، واحدهای دیگری نیز در معرض اقدامات مداخلهگرایانه آمریکا قرار گیرند. برای مقابله با چنین شرایطی نیاز وافری به همکاری و مشارکت کشورهایی وجود دارد که در حوزه مرزهای جغرافیایی و امنیتی ایران از قابلیت سیاسی و استراتژیک مؤثر برخوردارند.
مشارکت این کشورها نیازمند آموزههای تهییجکننده و مقاومتگرا است. در شرایط موجود، بهرهگیری از «ادبیات عدالت گرایانه» میتواند زمینه لازم برای هماهنگی و همبستگی کشورهای اسلامی را فراهم آورد. شواهد نشان میدهد که جهان معاصر بر مبنای نشانههایی از بیعدالتی شکل گرفته است. به عبارت دیگر، هیچگونه توازنی بین جهان غرب و کشورهای جهان پیرامون به چشم نمیخورد. کشورهای غربی در صدد نیل به امنیت مطلق هستند. در حالی که اولین نشانههای امنیت کشورهای اسلامی نادیده گرفته میشود.
آینده سیاست خارجی ایران در حوزه پیرامونی
کشورهای منطقه اگرچه دارای رویکرد محافظهکارانه هستند، اما در عین حال از بیعدالتی و تبعیض امنیتی رنج میبرند. برای بازسازی چنین شاخصهایی، نیازمند انسجام و همگرایی از طریق شکلبندیهای سازمان یافته و ایدئولوژیک هستند. به این ترتیب، آموزههای عدالتگرایانه میتواند ایدئولوژی مقابله با شرایط تبعیضآمیز بینالمللی را به وجود آورد. آنچه که طی ماههای گذشته، از سوی مقامات عالی رتبه اجرایی ایرانی بیان شده است را میتوان انعکاس روح عدالتگرایی با رویکرد انقلابی دانست. آموزههای عدالتگرا، مشروعیت اقدامات فراملی کشورهای غربی را نفی میکند. از سوی دیگر، زمینهساز شکل جدیدی از هویت است که از طریق همبستگی کشورهای اسلامی به وجود میآید. برای اجرایی ساختن آموزه عدالت، در بین کشورهای اسلامی و واحدهای سیاسی که در حوزه همجواری ایران قرار دارند، نیاز همه جانبهای به انسجام استراتژیک وجود دارد. هرگونه انسجام هویتی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک بین کشورهای منطقه را میتوان زمینهساز شکل جدید ام القرای اسلامی دانست.
به این ترتیب، رویکرد سیاست منطقهای ایران، جهت بازآفرینی امالقرای اسلامی، نیازمند قالبهای گفتمانی و آموزههای انقلابی است. رادیکالیسم سیاسی در کشورهای حوزه خلیجفارس و خاورمیانه شکل گرفته است. برای بارور ساختن فضای موجود، نیازمند انسجام سیاسی و همبستگی گفتمانی کشورهای منطقه هستیم. طبعا عدالتگرایی، با مفهوم واقعیت رادیکال، میتواند موج مقاومت در برابر «غیریت غربی» را به وجود آورد. کشورهای اسلامی خاورمیانه صرفا در شرایط بهرهگیری از ادبیات عدالتجویانه میتوانند از یک سو هویت خود را بازسازی نمایند و از سوی دیگر به مقاومت و مقابله در برابر ادبیات مداخلهگرایانه جهان غرب مبادرت ورزند.
آموزه عدالتگرایی نیاز اجتنابناپذیر شهروندان، گروههای اجتماعی و همچنین کشورهای خاورمیانه است. عدالتگرایی مطرح شده از سوی ایران و توسط نهادهای امنیتی، دیپلماتیک و استراتژیک، بر اساس کنش منطقهای و بینالمللی تحقق مییابد. الگوی رفتار سیاسی ایران در چهارچوب «نقشآفرینی موثر» (Effective Engagement) میتواند بسترهای اجتماعی، سیاسی و بینالمللی عدالتگرایی با رویکرد رادیکال را فراهم آورد. در چنین شرایطی، انسجام اجتماعی و ایدئولوژیک جدیدی فراهم میشود که زیر ساختهای ام القرای اسلامی را به وجود میآورد.
* دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران