مراد عنادی: با پیروزی انقلاب اسلامی، نه تنها جهانیان شاخص‌های وقوع انقلابی مردمی مبتنی بر آموزه‌های اسلامی ملی را در چارچوب سرزمین ایران شاهد بودند

که در بعد فرامرزی نیز به عینیت یافتن سیاست خارجی مبتنی بر اصول و مؤلفه‌های جدید پی بردند؛ سیاست خارجی که به رغم گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز نمی‌توان آن‌را صد در صد در قالب یکی از این دو پارادایم واقع‌گرایی یا آرمانگرایی تفسیر کرد، تا جایی که برخی معتقدند سیاست خارجی جمهوری اسلامی، حالتی ترکیبی داشته و آرمانگرای واقع‌گراست. البته شاید چنین تفسیری را درباره سیاست خارجی بسیاری از کشورها بتوان به کار برد. اما آن‌چه که در مورد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران جلب توجه می‌کند منحصر به فرد بودن آن، به لحاظ رویکرد نه شرقی نه غربی سال‌های نخست‌ پیروزی انقلاب اسلامی بود که به رغم فروپاشی نظام دو قطبی در قالبی جدید سعی می‌کند خود را با شرایط نوین بین‌المللی تطبیق دهد. هرچند به نظر می‌رسد در یک سال گذشته بر غلظت آرمان‌گرایی آن با توجه به شعار عدالت محوری آقای احمدی‌نژاد افزوده شده است.
اصل نه شرقی نه غربی از نگاه نظری
اصل نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی، در وهله نخست بیانگر عدم وابستگی انقلاب اسلامی ایران به دو اردوگاه شرق و غرب بود؛ برخلاف بسیاری از انقلابات قرن بیستم که به نوعی در سایه حمایت اردوگاه شرق یا غرب به پیروزی می‌رسیدند معیار کبیر انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی(ره)، با چنین رویکردی به جهانیان اعلام داشت انقلاب ایران به هیچ یک از دو اردوگاه شرق و غرب تعلق نداشته و انقلابی برآمده از خواست مردم و مبتنی بر آموزه‌های اسلامی است. در چهارچوب تحلیلی، با توجه به پیوستن ایران به جنبش عدم تعهد در سال1979، به نظر می‌رسد که اصل نه شرقی نه غربی بیش از همه به دکترین عدم تعهد در عرصه روابط بین‌الملل نزدیک هست؛ چرا که بر خلاف اصل بی‌طرفی، حتی بی‌طرفی مثبت عدم تعهد مبین نوعی تحرک در روابط بین‌الملل از جمله دفاع از نهضت‌های رهایی‌بخش بدون وابستگی به دو اردوگاه شرق و غرب بود. این موضوع در کنار تصمیم ایران که برای پیوستن به جنبش عدم تعهد، در نشست سران جنبش در هاوانا، پایتخت کوبا، می‌تواند شاخصی باشد که فرضیه انطباق اصل نه شرقی نه غربی را با اصول جنبش عدم تعهد تایید نماید. با وجود چنین برداشتی، دکتر منوچهر محمدی در کتاب «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: اصول و مسائل» معتقد است: اصل نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی دارای ویژگی‌های خاص خود است؛ این که بر خلاف عدم تعهد حالت تدافعی و انفعالی نداشته بلکه با اتخاذ سیاستی تهاجمی، فعال و پویا بر علیه استکبار جهانی از هر نوع، مبارزه می‌کند و همچنین اعتقاد به حکومت واحد جهانی تحت لوای اسلام دارد. پروفسور روح‌الله رمضانی در کتاب «چارچوب تحلیلی برای بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، در تفسیر دیدگاه امام خمینی از نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی، آورده است: هدف آیت‌الله خمینی تأکید بر این نکته بوده است که هنگام طراحی جمهوری جدید ایران نباید کودکانه از مدل سوسیالیستی شرق یا سرمایه‌داری غرب تقلید ‌کرد. او معتقد بود دموکراسی اسلامی برتر از دموکراسی‌های شرقی و غربی است. پروفسور رمضانی می‌افزاید: آرمان‌گرایان، هنگام تفسیر نظرات امام خمینی(ره)، عبارت کلیدی جمهوری اسلامی را رها می‌کردند و با سر دادن شعار نه شرقی نه غربی اصرار داشتند که ایران نباید به حکومت شوروی یا آمریکا یا با حکومت‌هایی که مناسبات نزدیکی با ابرقدرت، دارند رابطه داشته باشد.  در حالیکه در واقع هدف امام از اصل نه شرقی نه غربی نفی سلطه بیگانه بود نه گسستن  ارتباط با سایر کشورها، چرا که نفی مناسبات سیاسی با دیگر کشورها به معنی نفی کشورها است. دکتر علیرضا ازغندی در کتاب «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» با برشمردن چهار گفتمان مسلط در سیاست خارجی ایران، در دو دهه گذشته. شامل گفتمان مصلحت محور یا واقع‌گرا، گفتمان ارزش محور یا آرمانگرا، گفتمان منفعت محور یا عمل‌گرا و گفتمان فرهنگ‌گرا یا سیاست محور، اصل نه شرقی نه غربی را در فضای گفتمان نخست تفسیر می‌کند و با همسو دانستن آن با اصل موازنه منفی، و بدون ارائه تعریف جدید به تفسیر دولت موقت بازرگان از این اصل اکتفا کرده و می‌نویسد: «شعار نه شرقی نه غربی در ابتدا مفهوم کاملا زمانی و ملی داشته و منظور از آن احراز استقلال همه‌جانبه خودمان در برابر بیگانگان و ابرقدرت‌ها بود و عدم اتکا به بلوک‌های شرق و غرب.» بدین ترتیب، اصل نه شرقی و نه غربی در آوردگاه نظری هر چند با تفاسیر متعددی روبرو بوده است، اما به نظر می‌رسد اکثر تحلیل‌گران اصل نه شرقی و نه غربی را به مفهوم عدم وابستگی ایران به دو بلوک شرق و غرب به ویژه مراکز این دو بلوک، یعنی آمریکا و شوروی سابق، تعبیر کرده‌اند و بر روی این تفسیر از اصل نه شرقی و نه غربی اتفاق نظر دارند.
فروپاشی نظام دو قطبی و اصل نه شرقی نه غربی
در پی فروپاشی نظام دو قطبی، بسیاری از تحلیل‌گران با زیر سؤال بردن فلسفه وجودی اصل نه شرقی نه غربی معتقدند این اندیشه، یا رویکرد برآمده از ظرف زمانی و مقتضیات دهه اول انقلاب اسلامی، متناسب با اوضاع بین‌المللی بوده لذا  با فروپاشی بلوک شرقی عملا کاربرد خود را در شرایط نوین بین‌المللی از دست داده است. البته چنین نظری درباره اندیشه عدم تعهد نیز مطرح شده؛ اما برخلاف تصور این طیف از تحلیل گران ملاحظه می‌شود که نه‌تنها جنبش عدم تعهد به حیات خود ادامه داده که اعضای آن اکنون به 118 کشور رسیده است. این موضوع نشان می‌دهد که کشورها به اصل اندیشه عدم تعهد دلبستگی داشته و برای آن تاریخ مصرف خاصی قائل نیستند؛ هرچند ممکن است در مقطعی، همچون دوران جنگ سرد، عدم تعهد به لحاظ هویتی دارای پایگاه مستحکم‌تری بوده‌ باشد. در مورد اصل نه شرقی و نه غربی نیز به نظر می‌رسد مؤلفه اصلی این رویکرد نفی سلطه بیگانگان و عدم وابستگی به مراکز قدرت جهانی بوده است که در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی در قالب دو بلوک شرق و غرب به رهبری شوروی سابق و آمریکا نمود داشت. هر چند از سال1991 یک بال این پرنده آهنین سلطه کنده شده است. اما بخش دیگر، یعنی سیطره‌جویی آمریکا، پا برجا مانده که از سپتامبر2001 به ویژه و با تأثیرپذیری از اندیشه نو محافظه‌کاران در قالب یکجانبه‌گرایی پررنگ‌تر نیز شده است. از این زاویه نیز،  به نظر می‌رسد اصل پیام و هدف از رویکرد نه شرقی نه غربی همچنان پابرجا مانده و رنگ نباخته است. امام خمینی(ره) در سخنرانی 11مهر 1367 خود انحراف از اصل نه شرقی نه غربی را خیانت به اسلام ومسلمین دانست که پروفسور رمضانی در کتاب خود به نقل از هاشمی رفسنجانی در این‌باره می‌نویسد: «منظور از وفاداری به اهداف انقلاب اسلامی، استقلال و نفی سلطة بیگانه است.» اگر این تعبیر آقای رفسنجانی را از اصل نه شرقی نه غربی موردنظر امام(ره) مبنای تحلیل خود قرار دهیم در آن صورت می‌توان نتیجه گرفت که وفاداری به اهداف انقلاب اسلامی و استقلال و نفی سلطه بیگانگان به عنوان تعابیری از اصل نه شرقی نه غربی دارای تاریخ مصرف نبوده و فروپاشی نظام دو قطبی نیز نمی‌تواند آن‌ها را با چالش مواجه سازد. بدین ترتیب، پیام اصلی برآمده از اصل نه شرقی نه غربی همچنان دارای فلسفه وجودی است. هر چند که نقطه تمرکز آن اکنون نفی سلطه‌جویی آمریکا است.
اصل نه شرقی نه غربی و روابط ایران و غرب
با فروپاشی شوروی سابق، به نظر می‌رسد دایره شمول اصل نه شرقی نه غربی به حوزه غرب محدود شده است که البته در این حوزه بایستی بین اروپا و آمریکا تفکیک قائل شد؛ چرا که بین اروپا و آمریکا نه تنها، چون دوران جنگ سرد، پیوندی به مفهوم بلوکی یکپارچه برقرار نیست بلکه با توجه به جهت‌گیری‌های اروپا و آمریکا، به نظر می‌رسد بین اولویت‌های اتحادیه اروپایی و آمریکا تفاوت‌های آشکاری وجود دارد. با توجه به این واقعیت ، استمرار رویکرد نه شرقی نه غربی در جهت‌گیری‌های سیاست خارجی ایران دارای دو اثر متفاوت در حوزه، غرب است. از آن‌جا که سطح سلطه‌جویی اتحاد اروپایی در مقایسه با آمریکا کم رنگ‌تر بوده، اروپا به چند جانبه‌گرایی اعتقاد دارد و نقطه ستیزش اصل نه شرقی نه غربی سیاست خارجی ایران اکنون آمریکا را بیشتر در بر می‌گیرد که تبلور عینی یکجانبه گرایی و هژمون خشن در عرصه روابط بین‌الملل محسوب می‌شود. دکتر سریع‌القلم در کتاب «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: بازبینی نظری و پارادایم ائتلاف» می‌نویسد: جمهوری اسلامی ایران با غرب علمی، غرب تکنولوژیک و حتی با غرب اقتصادی مشکلی ندارد، اما با غرب سیاسی و با غرب فلسفی تفاوت، و بعضا تضاد دارد. در این چهارچوب ایران بهتر می‌تواند تعارض خود را با اروپا حل کند تا با آمریکا، تجربه دولت‌های روی کارآمده در جمهوری اسلامی ایران نیز نشان می‌دهد، متناسب با رویکرد هر یک از آن‌ها، گام‌هایی در جهت تنش زدایی در روابط با بلوک غرب حتی آمریکا، برداشته شده است. منتهی متناسب با واکنش طرف مقابل این تلاش‌ها به ویژه در حوزه روابط با آمریکا معطوف به نتیجه نبوده است؛ چرا که رفتار و سیاست‌های آمریکا دقیقا در دایره تعریف و آن برداشتی از اصل نه شرقی نه غربی می‌گنجد که نفی سلطه و برتری جویی بیگانگان را به دست‌اندرکاران دستگاه سیاست خارجی ایران یادآور می‌شود. چنین نگرشی در سیاست خارجی فعلی ایران، متأثر از راهبرد عدالت محور مورد تأکید آقای احمدی‌نژاد درباره روابط بین‌الملل که در سخنرانی‌های ایشان در شصتمین و شصت و یکمین نشست‌های سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد به گوش روسا و نمایندگان 193 کشور عضو سازمان ملل متحد رسید نه‌تنها تقویت شده است که به نظر می‌رسد نفی سلطه بیگانگان، به عنوان برداشتی از اصل نه شرقی نه غربی، بر وجه آرمان‌گرایانه سیاست خارجی ایران افزوده است. تا جایی که جمهوری اسلامی ایران در حوزه روابط با کشورهای منطقه، آفریقایی و آمریکای لاتین نیز تلاش دارد این اندیشه را تسری داده و جبهه‌ای از کشورهای مخالف با وضع موجود ایجاد کند؛ و بدین ترتیب عدالت محوری به عنوان برداشتی دیگر از اصل نه شرقی نه غربی به پارادایمی جدی در روابط بین‌المل بدل شود. و نهایتا این‌که سیاست خارجی مستقل ایران نیز می‌تواند شاخصی از استمرار آن برداشتی از اصل نه شرقی نه غربی باشد که به منظور استقلال، در کنار نفی سلطه بیگانگان، در تفسیر این اصل توجه داشته است.
نتیجه‌گیری
از نظرات و مطالب طرح شده این نتایج را می‌توان استخراج کرد.
1 - اصل نه شرقی نه غربی، با وجود منحصر به فرد بودن، بیش از همه به دکترین عدم تعهد نزدیک است. هر چند به لحاظ مخالفت با حفظ وضع موجود و پیشگامی برای تغییر وضع وجود از عدم تعهد فراتر می‌رود.
2 - اصل نه شرقی نه غربی، با وجود فروپاشی نظام دو قطبی، به لحاظ مستتر داشتن دو مؤلفه اساسی در درون خود، یعنی استقلال و مخالفت با سلطه بیگانگان، همچنان روح حاکم بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رود.
3 - نفی سلطه برآمده از اصل نه شرقی نه غربی، به مفهوم قطع ارتباط با سایر کشورها نیست. کما این‌که ایران با بسیاری از کشورها دارای روابط سیاسی است. بنابراین، در صورت رعایت اصل برابری و احترام به حقوق برابر این روابط حتی در مورد آمریکا نیز می‌تواند جنبه عینی پیدا کند.
4 - هرچند نقطه عزیمت این اصل به سال‌های اولیه انقلاب اسلامی باز می‌گردد؛ اما با وجود گذشت حدود سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، آثار آن را هنوز می‌توان در اشکال آرمانگرایی و عدالت‌محوری در سیاست خارجی فعلی شاهد بود.