دو هفته پیش که به دیدنش آمدیم، نتوانستیم او را ببینیم. گفتند امروز حالش اصلاً خوب نبوده و کلاسش را تعطیل کرده.برای دو هفتۀ بعد قرار گذاشتیم. کوچۀ نکیسا کوچۀ اهل موسیقی است و جوانانی که به شوق آن از راههای دور و نزدیک به آموزشگاه کامکارها میآیند. وارد که شدیم به کلاس درس بیژن کامکار راهنمایی شدیم-کلاس دف - پشت میز نشسته بود،بلند شد. کسی را که میدیدم همانی بود که درکنسرتها و اجراهایش دیده بودم. تکیده اما مهربان است. شاگردانش به نوبت برای تمرین و گرفتن درس نشسته بودند.تمرینها را با حوصله و دقت میدید و نکتهها را دلسوزانه و دقیق میگفت.
ما هم کنار شاگردان نشستیم تا به قول خودش بین مریض ما را ببیند.دیوارهای اتاق ساتن بنفش پوشیده بودند و توری بنفش بر سر پنجره بود. چند تابلو شعرِ خوشنویسی در باب دف،تابلویی کار برجسته از دف با گلهایی مماس بر دف ِآن و تابلو نقاشی از بیژن کامکار و برادران وتنها خواهر خانواده.نوبت به ما رسیده بود. با وجود کسالت و بیماری بیژن کامکار هنوز پرنشاط است. مثل دف پر تپش و پر تحرک . حرفهایش آن قدر صمیمی است که مثل صدای زنجیرهای دف دل را مینوازد. بیژن خود دف است؛ سرشار از ریتم زندگی.
- رویای شما چه بود؟
خوشبختانه کسی هستم که به آرزویم رسیدهام. زمانی آرزو داشتم که هزاران نفر بتوانند دف بزنند، حالا صدها هزار نفر دف میزنند.خیلی رویاهای دیگر بود که در اوج شکوفایی کارم به دلایل مختلف مثل شرایط اجتماعی مثل انقلاب ،موسیقی حرام و ممنوع شد.یکی از رویاهایم تشکیل گروه دف بودکه به دلیل تشکیل چنین گروهی میبایست بخش عظیمی از کارهایم را کنار میگذاشتم و تعطیل میکردم.آرزویم این بود بتوانم در کارم موفق و اثرگذار باشم. به آن رسیدم؛من عاقبت به خیرم.
- چه قدر به رویایتان نزدیک شدهاید؟
از نظر معنوی خیلی ، گرچه رویاها پایانی ندارد. اما از نظر مادی هیچ وقت ارزشگذاری واقعی روی هنر نشده . من هم شامل این قانون شدهام.
- چه قدر بیژن کامکار را میشناسید؟
خیلی جالب است همیشه نزدیکانم نمیدانم از عشق و علاقهشان به من است یا از منظر دیگر ،میگویند تو خودت را نشناختهای. اگر حرف آنها راست باشد ، خوب من خودم را نشناختهام.منظورم این است که (میترسم تعریف از خود باشد)ولی صادقانه میگویم من کاری نکردهام ؛62 سالم است از همان ابتدا با برنامۀ کودک کار کردم، با گروه عارف ، شیدا،گروه دستان ، با ارکستر سمفونیک، با گروه کامکارها ولی هنوز میگویم کاری نکردهام.شاید به این دلیل است که اطرافیان میگویند خودت را نشناختهای.
- بسیاری از گروهها سعی میکنند تامثل یک خانواده باشند، شما که یک خانواده هستید چه اندازه در روند کارتان تاثیرگذار است؟
خیلی زیاد و خیلی خوب؛همدلی، همزبانی،همفکری،همسلیقگی،مهر برادری ، همخونی وگذشت از خطاهایی که در گروههای دیگر منجر به از همپاشیدگی میشود.اختلاف نظری هم اگر هست سازنده و پیش برنده است. همۀ اینها نتیجۀ خانواده است.
آیا تا به حال اختلافی بر سر نوع و نحوۀ اجرا با اعضاء گروه داشتهاید؟
بله اختلاف بوده ، بهخصوص از جانب خواننده و همیشه اوست که اختلاف را میگذارد.با وجود تمام زحمتی که آهنگساز کشیده،مثلاً خواننده به دلیل این که ارتباط حسی با آهنگ نمیگیرد، میگوید من این آهنگ را نمیخوانم. اینها منجر به اختلاف میشود. ما با اتفاق نظر و راهنماییهای گروه با تغییر در کوک یا تغییر در بالا یا پایین خواندن یک قطعه اختلافات را حل میکنیم.چه بسا گاه به توافق میرسیم که کار ضعیف است و اجرا نمیکنیم.
- آیا یک دست بودن گروه ، مانعی در تغییر و تنوع اجرا نبوده یا نیست؟
بله ،اتفاق افتاده اما مهم نبوده . مثلاً گاه پیش آمده که اگر کاری را با ارکستر سنفونیک اجرا میکردیم بهتر بود. یا تصمیم داریم کارهایی که قبلاً انجام دادهایم ، با فرم جدیدی اجرا کنیم.این اتفاقات برای تمام گروهها افتاده و میافتد.من کاری را انجام دادهام که الان پشیمانم و کاری انجام دادهام که همیشه به آن افتخار میکنم مثل زردی خزان که ارسلان آن را نوشته، یا افتخار کردم از کاری که به یاد شهیدان خواندم.
موسیقی کامکارها گروهی نوشته میشود یا یکی از شما کار نت نویسی را انجام میدهد؟
به هر دو صورت. خیلی از کارها گروهی بوده مثل خوه شه هورامان که من سه تا آهنگ کردی را با هم ترکیب کردم و کار مشورتی بود. بعضی کارها نت نویسی میشود مثل زردی خزان که به یاد سیدعلی اصغر کردستانی است، شش ماه طول کشید تا ارسلان آن را بنویسد.کارهای هوشنگ حتماً نت دارد.اما آهنگهای فولکلور کردی چون همۀ ما به آن اشراف داریم به شکل گروهی درست میشود.
- چه قدر در یک اجرا (بخصوص بداهه نوازی) ساز یکدیگر را می شنوید؛چگونه این اتفاق میافتد؟
خیلی . یکی از اشکالاتی که در گروههای دیگر هست که البته طبیعی هم هست این که همدل و هم سبک نیستند.مثلاً سه نوازندۀ تار نشستهاند که یکی به سبک فرانسوی میزند یکی سبک لطفی و دیگری سبک علیزاده ، این سه نفر نمیتوانند با هم بداههنوازی کنند. ولی چون ما همدل و همراز هستیم از همدیگر ایده میگیریم. وقتی اردشیر کمانچه میزند به سنتورِ اردوان ایده میدهد و خیلی روی هم تاثیر میگذاریم.
- ترانۀ کامکارها چه طور متولد میشود؟
ترانههای زیبایی مثل ملودیهای فولکلور مثل کابوکی ، غمگین و دل پشیو ؛ بعضیها را خودم به عنوان خواننده انتخاب کردم و جمعی کار کردیم و ارسلان یا اردشیر آنها را تنظیم میکنند. گاهی حس شخصی است که ارسلان با احساس شخصی ترانهای را انتخاب میکند و برای آن نت مینویسد. یک سری از کارها هم تنظیم شده است، روش هارمونی ،که معمولاً کارهای ارسلان و هوشنگ این طور است ؛ چون آنها روی هارمونی اشراف دارند.
- کار نقد موسیقی در ایران چگونه است؟
بیشتر بد و توهینآمیز،مغرضانه و روکمکنی است.و بعضاً خوب و راهگشا و امیدوارکننده .
- شیوۀ اجرای موسیقی سنتی خیلی رسمی،با لباس هماهنگ و متحدالشکل و گاه خشک است. آیا تا به حال به فکر تغییر در شیوۀ اجرا(از حالت نشسته به ایستاده)بودهاید؟
دستورِ گرفتنِ سازهای موسیقی مابه صورت نشسته است. فقط تار قفقازی را میتوان ایستاده گرفت.از نظر مااین یک قاعده نیست. اما وقتی همه نشستهاند ،نمیشود دو نفر ایستاده باشند ؛شکل قشنگی ندارد.در مورد لباس اگرچه طراحانی در این زمینه فعال نیستند، اما خود ما هم نخواستهایم ،چرا که اغلب طراحیها اصلاً زیبایی ندارند.به همین دلیل ما همیشه ساده میپوشیم.اوایل کامکارها با لباس سبز کار را شروع کردند. یکی از شاعرانی که نامش را فراموش کردهم ما را سبز پوشان باغ بهشت نامید.
- اگر بخواهیم دنبال تم (حسی ) مشترک در کارهای کامکارها باشیم،خود شما به چه تم مشترکی میرسید؟
اوایل سعی در انتخاب ملودیهای زیبا داشتیم. بعد انقلاب شد و از ملودیهای حرکتی استفاده کردیم. گلها رفت و جایش را سرود گرفت.بعد به ریتم توجه کردیم،به خصوص از وقتی که من دف را به موسیقی ایرانی آوردم.روی دف خیلی کار کردیم.دف یعنی ریتم.در حال حاضرهم به ملودی زیبا و هم به ریتم پر تحرک و زیبا فکر میکنیم.سعی کردیم کاری زیبا ارائه دهیم . در این مورد باید نظر مردم را پرسید.در اجراهای فارسی سعی در ارائۀ ملودی زیبا و در اجراهای کردی سعی در حرکت زیبا داشتهایم.
- اولین آلبومی که خریدی چه بود؟
به خاطر ندارم.یادتان باشد ما 60 سال است که موسیقی کار میکنیم و در آن مقطع زمانی آلبومی وجود نداشت. چهارصد آهنگ کردی با مرحوم پدرم در رادیو سنندج اجرا کردیم.اصلاً ضبط نبود.بیسیم ارتش کارها را در حین اجرا پخش میکرد.یا کارهایی که چهار ساله بودم و در برنامۀ رادیویی کودک میخواندم،فقط پخش میشد.
- آخرین آلبومی که خریدی کدام است؟
اغلب آلبوم هدیه میگیرم . آخرین آلبوم که همایون نصیری بیشتر آهنگهای آن را تنظیم کرده و در زمینۀ موسیقی پاپ است. آلبومی مشترک از هنرمندان بسیاری است. وآخرین کار از خانواده است به نام خاتون.
- اگر سراغ موسیقی نمیرفتی ،دوست داشتی چه هنر یا حرفهای را تجربه میکردی؟
کار باچوب را بسیار دوست دارم و از آن لذت میبرم، و این کار را با حداقل وسایل و امکانات انجام میدهم. مثلاً سیسمونی دخترم هانا را خودم ساختم. هنوز مبلمان خانه که خراب میشود خودم تعمیر میکنم. چه بسا به خاطر عشقم به موسیقی ،ساز میساختم.چون وقتی به چوب دست میزنم ،احساس آرامش عجیبی پیدا میکنم.
کدام مجلس دف زنی شما را به دف نزدیک کرد،آن قدر که بدون استاد دف زن شدی؟
چون بچۀ شهری هستم که پر از خانقاههای دراویش قادری است؛در هر کوچه حداقل دوتا خانقاه هست با دفزنانی بهنام چون حاج خلیفه کریم (صفوتی) ،خلیفه میرزا،ماشاءاله بختیاری ، محی الدین بلیانی و سید شمس قریشی .مختصر دفی هم میزدم، نه این که درویش باشم.شبهایی که دف زنانشان نبودند برایشان دف میزدم.
- دف زنی در مراسم مذهبی با اوج و فرودهای ذکرخوانی همراه است.آیا در اجراهای عمومی این شیوه رابه کار بستهاید؟
اگر نظر اجرا در خانقاه است که کنار دفنوازان دیگر اجرا داشتهام و یک دوبار قابل ذکر نیست. اگر استفاده از تکنیک است،بله از همان سبک است .دف و نی بازسازی دف خانقاه است.در تار و رباب و اکثر ریتمها در حوزۀ کار کامکارها باز همان است و اصطلاحاً میگوییم دفبُر باشد؛یعنی ریتم¬هایی که در خانقاه مرسوم است.اصلاً از خدا خواستم، آن صدای دفی که از خانقاه شنیدهام را بتوانم ارائه دهم.هیچ شک نکنید که تحت تاثیر آن نبودهام.
- آیا سبکی به دف اضافه کردهای؟
اگر شیوۀ نوازندگیست که این شیوه به من تلقین شده.شیوۀ اجرا در استودیو با شیوۀ اجرا با گروه روی صحنه،یا شیوۀ اجرا با حضور در خانقاه با هم واقعاً متفاوتند.از نظر سونوریته و زنگ صدای دف باید در خانقاه محکم بکوبی و هرچه قویتر تا بتوانی عدهای را هماهنگ کنی که با هم ذکر کنند.اما در استودیو فرق میکند، نوانس هست که با خواننده یکجور میزنی ، با ارکستر جور دیگر میزنی.وقتی تکنفره میزنی باز متفاوت است. اگر به جای سبک شیوه را انتخاب کنیم، شیوه¬های متفاوت هست. من نمیتوانم بگویم به دف سبکی اضافه کردم.
- در هر اجرا احساس متفاوت داری یا حس تان یکسان است.چرا؟
در ریتم حس را نمی¬توان اجرا کردولی در موسیقی میشود غم، شادی و هیجان را نشان داد. در ریتم فقط نوانسها و آکسانها هستندکه ملودی را همراهی میکنند.با دف که ملودی نمیزنیم تا بیان حس کنیم؛ اما حس ملودیِ همراه با نوانسها و آکسانها را تعقیب میکنم.
در کدام ترانه و اجرا احساس نزدیکی به مخاطب را بیشتر داشتهای؟
در دفنوازی :دف و نی ،گلصدبرگ، آتش در نیستان ودر خوانندهگی اکثر کارهای کامکارها
کدام یک از اجراهایی که داشتهاید واقعا َشما را شگفت زده کرده است؟
در زمینۀ خوانندگی: زردی خزان و کجایید ای شهیدان. در نوازندگی کارهای گروه شیدا و کامکارها.
وقتی می¬نوازی به تصویر هم فکر میکنی؟
فقط به گل روی ماه شنوندهها و از صمیم قلب آرزو میکنم تاثیرگذار باشد.به همین خاطر یادم میرود که دستم زخمی و منهدم است. گاهاً با دست سالم به استودیو میروم و با دست باند¬یچی شده برمیگردم.فقط به فکر این که تاثیر بگذارم و یه خورده حالی به شنونده بدهیم.
تصویرهایتان چه رنگی دارند؟
می¬خواهی با این سئوال رنگ مورد علاقۀمن را بشناسید، بستگی به این دارد که این رنگ در کجا قرار دارد مثلاً من آسمان بنفش را، یا درختان سیاه را ، یا شب سفید را یا دریای قرمز را دوست ندارم.
- ترانه هم میسرایی؟
اگر منظور از ترانه سرودن شعر است، نه. اما تصنیف بله ،من تصنیفهای زیادی کار کردهام.
- از لحاظ احساسی چه تفاوتی در اجرای کردی و اجرای فارسی هست؟
چون وفادار به اصالت در موسیقی ایرانی هستیم و در دوران طلایی این نوع موسیقی در گروه عارف و شیدا در رادیو ارگ تولیدات بسیاری داشتیم و این وفاداری در آن زمان عهدش بسته شد،در نتیجه در اجرای موسیقی فارسی محتاط، مواظب و دقیق هستیم. ولی در اجرای کردی ریلکس، آزاد و مطمئنتر.
چه تفاوتی میان عاشقانههای کردی و عاشقانههای فارسی احساس میکنی؟
احساس یکی است اما زبان فرق میکند ، این کردی است و آن فارسی. غیر از حرکت ملودیها از نظر احساسی چه فرقی بین کابوکی و آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ، هست.تفاوت فقط در بیان احساس و کلمات است.
- از میان عاشقانههایی که اجرا کردهاید، کدام را عاشقانهتر میبینی؟
از کردی زردی خزان واز فارسی به یاد حافظ ، به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم. هروقت زردی خزان را میشنوم گریهام میگیرد. از روی خودخواهی نیست و نه به حساب از خودشیفتگی زردی خزان را که میشنوم به یاد سید اصغر کردستانی و پدرم گریهام میگیرد؛ چون آن را به سفارش مرحوم پدرم خواندم و هم هیجان ملودیهای زیبای ارسلان مرا به گریه میاندازد.
- اولین بار کی عاشق شدی؟
اگر عشق به موسیقی نمیدانم ،از کودکی. اگر عشق دوران جوانی است نمیدانم سن به قول خارجی تینیجری شاید 13 الی 14 سالگی ، دختری بود که خیلی دوستش داشتم . قسمتم نشد . همسایهمان بود ( با شیطنت خطاب به زندی ) و تو هم میشناسیش اما نگو.
آیا سازی هست که عمیقاً دوست داشتهای بنوازی اما هنوز ننواختهای؟
بله ، گیتار.
به چه نوع موسیقی از جهان گوش میدهی؟
همیشه به شاگردانم میگویم همان طور که در انتخاب غذا ، رنگ و چیزهای دیگر تنوع طلب هستید در انتخاب موسیقی هم تنوع طلب باشید. همۀ موسیقیها از موسیقی آفریقا گرفته تا موسیقی آمریکای مرکزی تا موسیقی هند و پاکستان.امروزه اینترنت هست و میتوان هر نوع موسیقی را شنید.من موسیقی پاپ، جاز،راک تا موسیقی سنتی را گوش میدهم. اما متاسفانه به خاطر تکنولوژی ماهواره و تلویزیون موسیقی را فقط در ماشین گوش میکنم.
خوانندههای دلخواهت چه کسانی هستند (ایرانی و خارجی)؟
بسیارند،اکثر خوانندگانی که در گلها،گلهای جاویدان و گلهای تازه که همه را دوست دارم و نام خاصی را نمیبرم. به اضافۀ آنهایی که در کنارشان بودهام از قمر تا شجر. خارجیها از دورۀ جوانی ما تام جونز، فرانک سیناترا،الویس پریسلی و خیلیهای دیگر تا جدیدها تا مایکل خولیو. از اپراخوانهاپاواروتی ،ماریا کالاس،بوچلی و خیلیهای دیگر که به نام نمیشناسم.از عرب عبدالحلیم حافظ،ام الکلثوم.از هند لتامنگشکر،علیخان .از پاکستان نصرت فتحعلیخان.از آذربایجان رشید بهبودف.از سرخ پوستان آمریکا یوموسامات.من موسیقی ملل را دوست دارم.
کدام یک از سازهایی که میزنی به بیژن کامکار نزدیک است؟
دف
- آخرین کتابی که خواندهای ؟
متاسفانه 20 سال است که کتاب نخواندهام. چرا که مدام در حال کار و تولید بودیم.البته اکثر مقالات و مصاحبهها،نوشتهها و مجلات موسیقی را خواندهام.اما در زمینۀ ادبیات بیشتر مطالعاتم برمیگردد به دوران جوانی که رمانهای معروف جهان و بیشتر کارهای دولت آبادی ،هدایت ودیگر نویسندگان ایرانی راخواندهام.
- موضوع مورد علاقهات چیست؟
سفرنامهها را بسیار دوست دارم .سفرنامۀ جکسون، آقا اصفهانی و بیشتر سفرنامهها.چرا که سفرنامه واقعیتر از تاریخ است. به تاریخ اعتماد ندارم، به هیرودت اعتماد ندارم که آیا آن چه در مورد ایران نوشته درست است یا نه.
- شعر دف رضا براهنی را خواندهای؟ نظرت چیست؟
بله، آن را خواندهام بسیار قابل تعمق و بررسی است.لحظاتی از شعر در من تاثیر زیادی گذاشت مثل : دف را بدف! که تندر آینده از حقیقت آن دایره ، دمیده ، دمان است و نیز دمانتر باد!
و لحظاتی که در بارۀ گردش ستارههاست، تشبیه زیبا و قشنگی است: دف ماه من به دور جهان چرخ میزند / در پشت دف ماه تمام ... در کل تشبیه زیبایی از حرکت دف وحرکت جهان است.
آیا برای فیلمی موسیقی ساختهاید ؟
اکثر کارهای علی حاتمی ؛ در حاجی واشنگتن خواندهام ، موسیقی هزار دستان را ارسلان نوشت و سازهای کوبهاش را من زدم.اتوود فیلم جهان پهلوان تختی را کار کردم،هوشنگ موسیقی پل آزادی را ساخت و فینال آن را من خواندم(کجایید ای شهیدان) که در جشنوارۀ فیلم فجر سیمرغ بلورین گرفت.اکثر کارهای علیقلی را هم نواختهام و هم خواندهام. در کارهای فخرالدینی در سریال سربداران هم نواخته و هم خواندهام
- شما برای کودکان و نوجوانان هم کار کردهاید ،چه حال و هوایی داشت؟
بسیار تجربۀ خوبی بود. به آن کارها افتخار میکنم اما کار ما نبود ،یعنی در تخصص ما نبود. اگرچه در ایران تخصص معنی ندارد.
- آیا بازخوردی از مخاطبان کودک و نوجوانتان داشتهاید، چه گونه بوده؟
آن زمان کامپیوتر وسایت نبود و من مکان مشخصی هم نداشتم تا بازخورد آن را ببینم.اما در ارتباط با اطرافیان برخورد و استقبال خوب بود. بچهها آوازهای زاغچۀ سیاه ، هوشیار و بیدار را میخواندند.
- از تجربههای خارج از کشورتان بگویید؛ به کدام کشورها سفر کردهاید؟
فکر کنم 3/2 جهان را گشتهایم .از شمالیترین تا جنوبیترین نقطۀ اروپا،اکثر ایالات متحدۀ آمریکا و کانادا،شمال آفریقا و آسیا. خاطرات بسیار از گریهها و هیجان اروپاییها تا تحسین و تشویق آمریکایی-ها،تا تجربههای خود ما از دیدن برنامههای دیگر کشورها. از ارتباطها با باب دیلن ، مایکل نیومن،پیتر گابریل،مایکل داگلاس ،کاترین زتاجونز.در کنسرت نوبل وخیلی چیزهای دیگر،تجربۀ اپرا در کنار اقیانوس،سالنهای پانزدههزار نفری،در جنگلهای وینی پک در گل و لای تا برفهای یخزدۀ لوِلئو در شمال نروژ تا گرمای مدیترانهای جزیرۀ داغ و سوزان گالیاری
- تجربۀ رویارویی با مخاطبان خارج از کشورتان چگونه بوده؟
اول شناخت خود و موسیقی خودمان وسپس شناساندن آن به دنیا. دیگر اهمیت دادن به ریتم، ملودی و فرمهای به ظاهر بی اهمیت؛ گاه موسیقیهایی که به نظر ما بیاهمیت بود مثل یک ملودی ساده و کوچک فولکلور، چه قدر روی آنها تاثیر میگذاشت. این تجربۀ خوبی بود که به هیچ چیز بی اهمیت نباشیم.
- به سبکی غیر از سبک سنتی فکر کردهاید؟
هر نوع سبکی را که فکر کنی کار کردهایم.از سلو(تکنوازی) تا کوارتت و ارکستر مجلسی، ارکستر سمفونی حتی نمیدانم بگویم یا نه ( با شیطنت سرش را به سمت میز پایین میبرد)پاپ هم کار کردهایم و تعصب خاصی نداریم. اگر سبک کردی را بیشتر میبینی چون موسیقی خودمان است. در خونمان است.
- موسیقی ما جهانی شده است؟
بله ،جهانی که شده اما چقدر مورد توجه قرار گرفته مثل اکثر موسیقیهای کلاسیک شنوندۀ خاص خودش را دارد. امروزه سمفونی هم همانطور است. موسیقیهای تمام ملل همانطور. غیر از پاپ یعنی موسیقی اعتراض و خشم. شاید اگر خشم کم شود طرفداران ما بیشتر شود.
- تا به حال به فکر راه اندازی جایزهای ویژه برای موسیقی بودهاید؟
نه، خودم به آن خیلی نیاز معنوی دارم
- با سازهایی که میزنید ،موسیقی تلفیقی هم انجام دادهاید؟
خیر به من لذت نمیدهد و خوشم نمیآید.اما انجام دادهایم. به شکل گروهی مثل کنسرت یادبود لوچیانوبریو با ارکستر سمفونی لندن و مایکل نیومن
- دف را با کدام ساز غیر ایرانی میتوان تلفیق کرد؟
با اکثر سازهای کوبهای
- به عنوان یک نوازنده و خواننده به آن نقطۀ اوج که میخواستی ، رسیدهای ؟
(صدایش شکسته میشود و چند لحظه مکث میکند )خیر.دوران ما بد دورهای بود.زمانی که میباید به سرعت تولید میکردیم،حتا تدریس و خیلی چیزهای دیگر را فدای تولید کردیم. برای رسیدن به اوج باید درس میخواندم تولید را کنار میگذاشتم و به خودسازی میپرداختم، و چون متاسفانه تنها کانال درآمد و گذران زندگی از این راه بود مجال تحصیل از من گرفته شد.به اوج رسیدن شانسی نیست،یا تحصیل میخواهد یا کار.
- جمله¬ای هست که ملکۀ ذهنت باشد؟
موسیقی بیان احساسات بشری است.ما به این وسیله اعلام میکنیم که انسانها دارای احساسات زیبا و خداپسندانهای هستند.دارای احساسات پاک.انسان قاتل نیست جنگجو نیست.صلح طلب است. برای دنیا آرامش و زیبایی و عشق را تبلیغ میکند. و چگونه این مقوله(موسیقی) که از ابتدای آفرینش انسان با او بوده، حرام است نمیدانم؟
- امروز نگاهت به زندگی چگونه است؟
زندگی یعنی زنده بودن،پویا بودن،لذت دادن و لذت بردن.زندگی یعنی دریا،جنگل،درۀ سرسبز،بیابان پرستاره.رفتن به کنسرت و موسیقی گوش دادن.تئاتر رفتن، سفر کردن،پول درآوردن ، خوب خرج کردن، کمک کردن.اینها کافی نیست تا بگویم زندگی زیباست.من قلبم را عمل کردم،چهار رگ آن عوض شده و معدهام عمل شده، نصف معده و مری را از دست دادهام. کلیههایم سنگ دارند. دستم را شما به نیابت از خوانندگانتان ببینید؛هنوز جای عمل و بخیههایش معلوم است. یه طنز به دوستانم میگویم فقط ناخنهای من سالمند و عمل نشده . حالم هنوز به طور کامل خوب نشده اما بینهایت از زندگی لذت میبرم.دوستان بسیار خوبی دارم، برادرهای نازنین،همسر و فرزندان خوبی دارم.موسیقی یارمه و کارمه و از زندگی لذت میبرم با تمام مشکلاتی که قید شد.