«اسب، حیوان نجیبی است» عنوان شاعرانه آخرین ساخته کاهانی است که البته فضای داستانیاش اصلا شاعرانه نیست! (قابل توجه افرادی که از فضاهای شاعرانه آثار سینمایی گریزانند). شاید تنها جملهای که بتوان در وصف این فیلم بیان کرد این است که شروع و پایانش هر دو غافلگیرکنندهاند. چند دقیقهای با کاهانی در مورد آنچه بر آخرین اثرش گذشته و باقی است، صحبت کردهایم که در ادامه میخوانید.
- باتوجه به اینکه آثار شما همیشه اجتماعی است و این مضامین را با زبانهای مختلف میتوان بیان کرد، شاهد این هستیم که شما از رگههایی از طنز برای بیان مقصودتان استفاده میکنید؟ آیا این انتخاب براساس علاقهمندی شخصی شما صورت میگیرد یا باتوجه به شرایط اجتماعی از چنین ابزاری استفاده میکنید؟
من سعی میکنم خیلی راحت و براساس آنچه میبینم و درکی که از مسائل دارم، فیلم بسازم. در کنار همه اینها تلاشم براین است که آثارم به خودم نزدیک باشند. تا اینجای کار آگاهانه است و مابقی آن ممکن است مسائلی باشد که عنوان کردید.
- این اتفاق برای خودتان هم افتاده که به خاطر به دست آوردن مبلغ حداقلی در تنگنا قراربگیرید؟
فکر میکنم این اتفاق برای همه ما افتاده است. البته در این داستان موضوع بر سر فرد پولدار و بیپول نیست. ممکن است زمانی فرد پولداری هم در وضعیتی قراربگیرد که باوجود پول زیادی که در حسابش دارد، به علت عدم دسترسی به آن دچار مشکل شود.
این فیلم در مورد بیپولی نیست و من هیچزمانی در مورد این مسئله فیلم نساختهام و این استنباط اشتباهی است که در مورد کارهای من صورت میگیرد.
اما فکر میکنم منظورتان از این سوال این است که میخواهید در مورد ریشه این داستان بدانید که در پاسخ باید بگویم این ماجرا برای یکی از دوستان من چندسال پیش اتفاق افتاده بود و من هم یادداشتهایی از آن برداشته بودم و وقتی احساس کردم زمان ساختش فرا رسیده اقدام به این کار کردم.
- عبدالرضا کاهانی هنگام ساخت از کدام زاویه به این قصه نگاه میکرده؟
مضمون «اسب، حیوان نجیبی است» بیشتر به گیجی و سردرگمی افراد در شرایط امروز جامعه مربوط است. در این داستان بیشتر نیازمندی مسعود (حبیبرضایی) و آن مامور (رضاعطاران) است که باعث میشود افراد دورهم جمع شوند، هرچند که میبینیم با این جمع شدن مشکل این دو نفر حل نمیشود ولی این دور هم بودن باعث میشود که گنگی، بلاتکلیفی و سردرگمی آدمها در عصر امروز بیشتر احساس شود.
- چرا این عنوان را برای فیلمتان انتخاب کردید؛ عنوانی که در فیلم هم چندبار از زبان شخصیتها تکرار میشود؟
«اسب، حیوان نجیبی است» فیلم سرمستی و سرخوشی است. قرار است وقتی آدمهای این قصه دورهم جمع میشوند در یک راه سرخوشانه قراربگیرند. البته بخشی از این نام، کنایی نیز هست؛ کنایهای که به شرایط روز و زندگی افراد بازمیگردد.
- تکرار دیگری که در فیلم وجود دارد، آهنگی است که از گوشی موبایل نسترن (باران کوثری) شنیده میشود. پشت این تکرارها چه چیزی نهفته است؟
این تکرار برای شناخت بهتر شخصیت نسترن است و اینکه به ما بگوید این فرد چه طبعی دارد. هدف دیگرش هم نشان دادن همان بلاتکلیفی و سردرگمی است که آدمهای این قصه دارند و تضادی که این ترانه با حالوهوای افراد دارد. با پخش چندین باره این آهنگ میخواهیم به مخاطب بگوییم که درست است این آدمها گرفتارند اما شما ماجراها را جدی نگیرید.
در نهایت هم اینکه این آهنگ نیز به خدمت ساختار فیلم درمیآید.
- یکی دیگر از تکرارهای فیلم مربوط به حساسیتی است که بهرام شکیبا(عطاران) نسبت به بندکفش باز برزو یا در انتها نسبت به دکمه شل نگهبان زندان دارد. این واکنشها ریشه در مسئله خاصی دارد؟
اینها مربوط به شخصیتپردازی این فرد است برای اینکه او را بهتر درک کنیم.
- یکی دیگر از نکات جالبی که در فیلم شما دیده میشود مربوط به عنوانبندی آن است و اینکه روالی را طی میکند که در حوزه سینما تازگی دارد. چه شد که دست به این انتخاب زدید؟
از آنجایی که فیلمهای من به دلیل لحنشان به نوعی، حس نمایش را هم در خود دارند و از طرفی به دلیل اینکه تعداد بازیگران این فیلم زیاد بود و همگیشان افراد مطرحی نیز بودند فکر کردم این کار را هم از تئاتر وام بگیرم و به ترتیب ورودشان به داستان نام آنها آورده شود.
- چطور به چنین ترکیب بازیگرانی رسیدید؟
من همیشه در هنگام نوشتن فیلمنامه به افرادی که قرار است این نقشها را ایفا کنند، فکر میکنم و از قبل با آنها در مورد نقشی که میخواهم بازی کنند صحبت میکنم. در این کار هم به همین شیوه عمل کردم. فقط در مورد کارن همایونفر ابتدا باید مطمئنتر میشدم و بعد با او موضوع را در میان میگذاشتم ولی بقیه بازیگران کسانی بودند که از ابتدا مدنظر داشتم.
- فکر نمیکردید انتخاب رضاعطاران که به عنوان یک بازیگر طنز نزد مخاطب شناختهشده باعث شود اساسا مضمون اصلی فیلم جدی گرفته نشود؟
نه، اصلا چنین فکری نمیکردم. به دلیل اینکه قابلیتهای او را خیلی خوب میشناسم و اگر بخواهم یک بازیگر را نام ببرم که به لحن آثار من نزدیک است آن شخص رضاعطاران است و اتفاقا برای کار بعدیام نیز سراغ او رفتهام. فضایی را که در فیلمهای من است، رضا فیالنفسه در خودش دارد؛ یعنی آن بلاتکلیفی، سرگردانی و گیجی را در خودش دارد و وقتی از یک فیلتر هم عبور میکند، خوب جواب میدهد. من با سابقه بازیگرانم کاری ندارم و فقط به نقشی که قرار است، بازی کنند و تواناییهای آنها فکر میکنم؛ اگرچه میدانم که آنها سابقه محترمی نیز دارند.
مردم هر شخصیتی را با خود آن فیلم و نقشی که آن بازیگر ایفا میکند قیاس میکنند. حداقل در فیلمهای من به این وضعیت عادت کردهاند. همانطور که در فیلم «بیست» هم دیدید علیرضا خمسه نقش متفاوتی را ایفا کرد.
- قبل از اکران فیلم شما، حواشی زیادی مبنی بر عدمنمایش آن در سینماها وجود داشت. باتوجه به این موضوع آنچه امروز بر پرده سینما میبینیم همان نسخهای است که در جشنواره نیز اکران شد یا تغییراتی در آن به وجود آمده است؟
نه، آنچه امروز اکران میشود نسبت به آنچه در جشنواره نمایش داده شد، کمی تغییرات دارد؛ تیتراژ ابتدایی فیلم از نصف هم کمتر شده است. در واقع به ما گفته شد که اصلا تیتراژ را حذف کنید که نمیشد این کار را کرد به دلیل اینکه نمیتوانستیم فیلم را با رضاعطاران که زنگ خانه را میزند، شروع کنیم و باید پیش از آن این تیتراژ نشان داده میشد تا مخاطب در جریان داستان قرار بگیرد. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که مکث زیادی روی تیتراژ نداشته باشیم و از 3دقیقه آن را به حدود یک دقیقه کاهش دهیم. تغییر دیگر نیز مربوط به یکی از پلانهایی میشد که در خانه مرادی میگذشت و به خاطر استنباطهایی که از آن صحنه شد، مجبور شدیم آن را نیز از فیلم حذف کنیم. البته سانسورها بیش از اینها بود ولی امروز در همین حد است و با صحبتهای زیادی که انجام شد توانستیم فیلم را با حداقل ممیزی اکران کنیم.
- از وضعیت و شرایط اکران تا امروز راضی هستید؟
حرف من این است که اگر قرار بود فیلم در نهایت با حداقل ممیزی اجازه اکران بگیرد به چه دلیل این همه ما را معطل کردند. این فیلم، فیلمی بود که سینماداران در فصلهای بهتر علاقهمند به اکرانش بودند. دیر دادن پروانه نمایش بعد از آن همه بحث و گفتوگو و تبادلنظر انرژی زیادی هم از ما و هم از خودشان گرفت و در نهایت هم فیلم به اکران درآمد. تصورم این است که دوستان معطل کردند تا بدترین زمان اکران نصیب فیلم شود چراکه در ماههای محرم و صفر و بعد از تاسوعا و عاشورا به سر میبریم و با حداقل تبلیغاتی که برای فیلم میشود همه اینها میتواند به افتتاحیه و خود فیلم ضربه بزند.
با همه اینها احساس میکنم استقبال مردم از فیلم خوب بوده است؛ یعنی آنها درک کردند که با چه فیلمی روبهرو هستند و اینکه چرا تبلیغاتش زیاد نیست. امروز تبلیغات فیلم، خود مردم هستند؛ جمعیت قابل قبولی به لحاظ تعداد تا به حال فیلم را دیدهاند و به دیگران نیز دیدن آن را توصیه میکنند. این تبلیغ اگر اتفاق بیفتد، میتواند بهترین نوع تبلیغ برای هر فیلمی باشد. مثلا ما سینما فرهنگ را به دلیل اینکه دولتی است نداریم و فارابی، سینمایش را به این دست از فیلمها نمیدهد. اما خوشبختانه شنیدهام سینماجوان که به رغم سینما فرهنگ فیلم ما را اکران میکند، فروش خیلی خوبی دارد و من این را از تاثیرات تبلیغ دهان به دهان میدانم که میتواند در موفقیت یک فیلم نقش بسزایی داشته باشد و امروز احساس میکنم که دیگر نیازی به سینمافرهنگ ندارم.