که نباید به امنیت به عنوان یک تجارت نگاه کرد و چنانچه پارادایمهای مشترک بین قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقهیی ایجاد گردد، به همان میزان میتوان به پایداری نظم و صلح امیدوار بود. وی با بیان این که دموکراسی را نمیتوان با بسته بندی به منطقهای صادر کرد افزود: باید پذیرفت کشورهای منطقه از ظرفیت عقلانی مناسب برخوردارند و منافع خود را تشخیص میدهند.
لاریجانی همچنین با بیان این که سیاست انکار و انزوا و تنبیه ماجراجویانه و تشدیدکننده بیثباتی در منطقه است گفت که ایران به عقلانیت و تعامل سازنده در روابط بینالملل معتقد است.
وی در خصوص مسالهی هستهیی کشور نیز با بیان این که ایران با صراحت بارها اعلام کرده در دکترین امنیت ملی ایران سلاح اتمی و شیمیایی وجود ندارد و آن را مخالف قوانین اسلامی میداند افزود که مساله هستهیی ایران به ذات خود پیچیده نیست و دستاویزی برای ماجراجویی قرار گرفته است؛ قبلا به آژانس نامه دادیم که حاضریم ظرف سه هفته درباره مدالیتی حل مسائل به نتیجه برسیم.
به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، متن کامل اظهارات علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان در کنفرانس امنیت مونیخ به شرح زیر است:
«از فرصتی که در اختیار من گذاشته شده است، سپاسگزارم و از میزبان محترم این کنفرانس و دولت آلمان به خاطر تدارک چنین کنفرانسی به سهم خود تشکر میکنم.
نشست فعلی و تلاشهای مشابه، حکایت از آن دارد که تحولات شگرف، واقعیت امنیتی جهانی و منطقهیی را دچار دگرگونی مهمی ساخته است و نیازمند بازبینی و بازتعریف، ابزار تحلیلی و مدیریتی گذشته، میباشد.
شاید بتوان اقدامات شتابزده ، ائتلافهای موقتی، تغییرات پرشتاب گفتمانها و سیاستگذاریهای روزمره را جملگی شواهدی بر این مدعا پنداشت. برون رفت از وضعیت فعلی و ایجاد قابلیتهای تحلیلی و مدیریتی معقول، ضرورت حیاتی برای همه دارد و تاخیر در رسیدن به این مهم نه تنها امکان شکلگیری بحرانهای جدید را فراهم میسازد، بلکه تلاشهای کور برای حل و فصل معضلات کلیدی، میتواند مقدمه آتش افروزیهای تازهای شود. لذا امیدوارم این گردهمایی آغازی برای راهیابی به مسیری معقول باشد و بتواند مختصات نوینی، جهت امنیت پایدار فرا روی جهان قرار دهد.
آقای رییس، خانمها و آقایان:
هدف اولیه هر استراتژی یا اتحاد یا نهاد امنیتی یک جانبه، دو جانبه، یا چند جانبه استقرار نظم است. نظمی که در محیط روابط بینالملل، منافع و ارزشها و ایدئولوژیهای سازگار و یا ناسازگار را سامان دهد. عامل اصلی ماندگاری یک نظم امنیتی تامین منافع، مادی و معنوی است که شامل عدالت، آزادی، رفاه و احترام به هویت فردی و اجتماعی میشود. نظمی که هیچ یک از آنچه گفته شد را برای اشخاص، گروهها و دولتها تامین نکند نظم مستبدی است که در نتیجه اعمال غیر عادلانه از هم میپاشد.
نظم در ذات خود متضمن نوعی دوام و پایداری است که حداقل در چند دهه یا نسل بپاید و لذا واژه نظم پایدار فقط به معنای جامعیت اهداف میتواند باشد و هر چه از اهداف نادیده انگاشته شود از دوام آن کاسته میگردد. به همین دلیل در بحث عملی و اجرایی امنیت بینالملل، اندیشه نظم امنیتی پایدار ذاتا مغایر آن است که یک طرف تمامی منافع خود را با تهدید و اجبار و خشونت بر ضد سایرین به دست آورد. به عبارت دیگر نظم امنیتی منطقهیی و بینالمللی فقط میتواند براساس تفاهم و سازش، ماندگاری خود را تضمین کند.
آقای رییس،
نگاهی اجمالی نشان میدهد دو مدل نظام امنیتی تجربه شده در گذشته، جهان را با چالشهایی مواجه نموده است.
1. نظم امنیتی در دوران جنگ سرد؛
2. نظم امنیتی در پناه تئوری یک جانبه گرایی.
در تئوری نظم امنیتی دوران جنگ سرد، تحت عنوان درگیری بزرگ دو ابر قدرت در سطح کشورهای کوچک به مستعمره گرایی توجه داشتند و کمتر به عمق نظم پایدار که احترام به هویتهای جوامع، شکوفایی اقتصادی و عدالت، دموکراسی آنها توجه نمودند. ممکن است این مساله در همه کشورهای اروپایی صادق نباشد، اما در غالب کشورهای خاورمیانه چنین وصفی مشاهده میشد.
همین روش باعث شد که در چنین روزی یعنی 11 فوریه 1979 (22 بهمن) ملت ایران دست به انقلاب بزرگی بزند. یعنی یک نظام مستبد و دیکتاتور پنجاه سال فقط به دلیل هم پیمان بودن با آمریکا بر ایران سلطه داشت و آمریکا نه تنها هیچ گاه این نظام مستبد را به خاطر رفتار غیرانسانی و خلاف حقوق بشر تحت فشار قرار نمیداد، بلکه این رژیم را به عنوان ژاندارم منطقه به نحوی حمایت مینمود که سایر کشورهای کوچک منطقه نتوانند از اُمال آمریکا تخطی کنند، رفاه، توسعه، آزادی، دموکراسی، احترام به ارزشهای جامعه از جانب آمریکا نادیده گرفته میشد، حتی کودتای 28 مرداد علیه دولت مصدق، تدارک دیده شد، چرا که اصل برای آمریکا داشتن یک متحد دست نشانده بود و ثبات فقط در این چارچوب مشروع بود.
اما باید بدانیم صلح مترادف با ثبات نیست؛ بلکه از آن جامعتر و کاملتر است؛ لذا جهان گذشته و حال و آینده به دلیل قربانی نمودن آزادی و عدالت به بهای ثبات همواره صلح را از کف داده است.
چنین وصفی در بطن سایر ملتهای منطقه که از اقمار ابرقدرتها در جنگ سرد محسوب میشدند نیز دیده میشد، در واقع صرفا به دلیل عدم توجه به مولفههای اصلی نظم امنیتی اصیل تخم بدبینی و کینه و مقابله با استعمار در مردم منطقه کاشته شد.
پس از فروپاشی شوروی در تئوری نظم امنیتی یک جانبه گرا، مشکل حادتر شد؛ چرا که در ذات یک جانبه گرایی نوعی نگاه نظامی گری نهفته بود. خیلی روشن است که در این دوره ابر قدرت جهانی دغدغه توسعه یافتگی کشورها یا دموکراسی یا حقوق بشر در کشورها را تحتالشعاع اطاعت یک جانبه کشورها از خویش قرار داد و در عوض نوک اصلی پیکان ستیزه جویانه خود را به سوی کشورهای نشانه رفت که دغدغه استقلال خود را داشته باشند.
ایران اسلامی، پس از انقلاب همه نهادهای خود را براساس آراء مردم شکل داد، هر سال انتخابات در آن برگزار گردید. کدام کشور در منطقه ما بر چنینی مختصات دموکراتیک استوار است؟ اگر هم موردی پیدا شود، نیروی مسلح آن به نحوی قوی است که میتواند هر زمان ساختار دموکراتیک را عوض کند. اما اتفاقا آمریکا در مورد نظام دموکراتیک ایران سیاست انکار، انزوا، تنبیه را دنبال کرد؛ اما باید دانست در طول 27 سال گذشته این سیاست به هیچ وجه موفق نبود و غیرتمندی جمهوری اسلامی را بیشتر کرد.
همین سیاست تک بعدی در سایر کشورهای منطقه به حرکتهای متقابل دامن زد، این حرکتها واکنش عصیانآمیز در مقابل نادیده انگاری حقوق ملتها توسط ابر قدرت جهانی بود. نیکسون در کتاب «پیروزی بدون جنگ» میگوید: « ما در غرب از بنیادگراها میگوییم در حالی که بنیادگراها از مشکلات مردم میگویند طبیعی است که در این شرایط مردم بر آنان گوش میدهند. »
خانمها و آقایان،
این نگاه اجمالی نشان میدهد سیاست اعضای امنیت بینالملل نمیتواند نظم و صلح پایدار ایجاد کند، امنیت مقولهای یک طرفه نیست، درک صحیح متقابل و توجه به مولفههای اصلی آن ضروری است. نباید به امنیت به عنوان یک تجارت نگاه کرد.
درک متقابل با دیپلماسی سازنده پدید میآید و دیپلماسی سازنده به اراده مشترک نیاز دارد و اراده مشترک احتیاج به فرصتهای مشترک دارد.
سخن اصلی این است که :
چنانچه پارادایمهای مشترک بین قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقهیی ایجاد گردد، به همان میزان میتوان به پایداری نظم و صلح امیدوار بود. لذا مهمترین موضوع این است که چه پارادایمهای مشترکی میتوان در این دو بخش یافت. البته این موضوع میتواند پایه کار امنیت جهانی در آینده باشد و احتیاج به کاوش دارد؛ در این سخنرانی کوتاه تلاش میکنم به چند اصل آن بپردازم:
1. اصل اول: دموکراسی: اصلی است که میتواند مشترک باشد چرا؟
نظم پایدار بدون دموکراسی ممکن نیست و وقتی تئوری خاورمیانه بزرگ مطرح گردید و به ظاهر به دموکراسی توجه شد امید کوچکی ایجاد گردید؛ اما فورا به یاس گرایید؛ زیرا خیلی زود ستیز با ایران و نتایج رای مردم در فلسطین نشان داد این امر شعار تو خالی است.
گاه شنیده میشود که برخی کشورهای منطقه توسعه فرهنگی، سیاسی برای دموکراسی ندارند.
این سخن نوعی توجیه رفتار غیر معقول است تا واقعیت. زیرا دموکراسی را نمیتوان با بسته بندی به منطقهیی صادر کرد، احتیاج به تمرین دارد؛ هر وقت بخواهد آغاز شود همین مسیر تجربه را نیاز دارد. البته بدون مشکل نیست، اما باید دانست بدون دموکراسی نمیتوان نظم و صلح واقعی ایجاد کرد.
2. اصل دوم: احترام به فرهنگهای مختلف: میتواند پارادایم دیگر مشترک باشد.
کشورهای با سابقه تاریخی متفاوت، دارای فرهنگهای گوناگون هستند؛ دیدگاهی که معتقد است نوع زیست فردی و اجتماعی یک سان باید در جهان ایجاد نمود از تدبیر لازم و فهم دقیق فرهنگی – جامعه شناختی برخوردار نیست. مردم در خلوت خود با فرهنگ خود زندگی میکنند؛ با سیاست دیگران روزگار نمیگذرانند.
احترام به فرهنگ و آیین های دیگران ضرورت همزیستی و پایه درک متقابل است، تعجبآور است که در غرب از دشنام دادن به پیامبر بزرگ اسلام دفاع میشود. اگر بپذیریم که ذات مدرنیته در عقلانیت است، چه وجه عقلایی در چنین رفتاری نهفته است؟ آیا جز این است که با این روش تخم نفرت و درگیری کاشته میشود؟
این اشکال به رفتار تروریستی هم وارد است، مشکلی که امروز در عراق مشاهده میشود هر چند ریشه آن در اشغال آن سرزمین است، اما درگیری فرقهیی شیعه و سنی و اقدامات تروریستی، انفجار مقدسترین مکان نزد شیعیان یعنی سامرا از کاستی چنین دریافتی است. بزرگان و علمای اسلام و مخصوصا شیعه اصل تفکر اسلامی را در توحید میدانند. حول تفکر توحیدی همه پیروان ادیان میتوانند جمع باشند اعم از مسلمان، مسیحی، یهودی.
البته امروز بخش اعظم عراق از امنیت برخوردار است و بخش محدودی از آن مناطق ناامن است و عمدتا این مناطق دو مشخصه د ارند:
1) استان هایی که همجوار ایران هستند - شما میدانید ما طولانیترین مرز را با عراق داریم. 1350 کیلومتر و تمام استان های همجوار ایران از امنیت برخوردارند.
2) در آن استانها آمریکا حضور ندارد.
این دو خصوصیت مناطق امن عراق است.
جمهوری اسلامی ایران از ابتدا مخالف اشغال عراق بود؛ هر چند بیشترین صدمه را از صدام دیده بود؛ اما این گونه رفتار را مخل امنیت بینالمللی میدانست و بعد از اشغال هم تنها کشور منطقه بود که از دموکراسی در عراق و ایجاد دولت ملی و مجلس ملی و قانون اساسی حمایت نمود تا هرچه سریعتر امنیت در عراق ایجاد گردد و امروز بر همه سیاستمداران روشن است که کسانی که عملیات انتحاری در عراق میکنند عمدتا از جوانانی هستند که از کشورهای دوست آمریکا در عراق جمع شدهاند که این خود ریشه در نگرش و رفتار نظامی گری غلط گذشته دارد و به نظر میرسد امروز هم برخی کشورها با آدرس غلط، آمریکا را به سویی هل میدهند که مشکلاتش در منطقه افزایش یابد. در واقع حلال رقابتهای تعصبآمیز خود را در درگیری بیشتر آمریکا در منطقه جستجو میکنند.
تکرار میکنم که جمهوری اسلامی از دموکراسی در عراق و دولت ملی آقای مالکی و مجلس ملی و قانون اساسی عراق حمایت میکند و از هر گونه اقدامی که به ایجاد توسعه و بازسازی وایجاد امنیت در عراق کمک کند دریغ نخواهد کرد و وحدت و تمامیت ارضی عراق را اصلی مسلم میپندارد و از آن حمایت میکند.
3. اصل سوم: تعامل سازنده براساس عقلانیت و احترام متقابل است. اگر امروز در پی نظم و صلح پایدار هستیم باید بپذیریم که نگاه تحقیرآمیز و استعماری پایه عقلانی برای صلح ندارد. سیاست انکار و انزوا و تنبیه ماجراجویانه و تشدیدکننده بیثباتی در منطقه است. باید پذیرفت کشورهای منطقه از ظرفیت عقلانی مناسب برخوردارند و منافع خود را تشخیص میدهند، بیصداقتی و سیاست انکار باعث بدبینی حتی در بین دوستان آمریکا در منطقه شده است. آنها به رای العینی میبینند که مثلا در بحث مبارزه با مواد مخدر ایران نقش بیبدیل در منطقه داشته و دارد و از این رهگذر خسارات زیاد مادی و جانی دیده است، اما تمامی فعالیتهای جمهوری اسلامی ایران در این حوزه به طور بسیار عجیب و غریبی کم اهمیت و نادیده انگاشته میشود. بدتر از این ماجرا، در قضیه افغانستان رخ داد که آمریکا پس از نقش مثبت جمهوری اسلامی ایران در آن، ایران را محور شرارت نامید. امروز هم علیرغم تلاشهای ایران در تثبیت دولت در عراق، هر از گاهی سخنان نسنجیده نسبت به ایران میشنوید. همه اینها نشان میدهد تئوری انکار به جای تعامل سازنده مبنای عمل است.
خیلی روشن است که تئوری انکار، واقعیت بیرون را تغییر نمیدهد، بلکه شرایط عمل آن را متغیر میکند؛ یعنی ظرفیتهایی که در منطقه میتواند در ایجاد ثبات و صلح و نظم پایدار به نحو سازنده درگیر شوند به مسیر دیگری سوق میدهد. دکترین امنیت ملی جمهوری اسلامی دفاعی است؛ چون ایران راهحل مشکلات را در روشن نظامی نمیداند و با همه کشورهای منطقه دوست است، نه به خاک آنها و نه به ثروت آنها چشم طمع ندارد، دیگران در منطقه به ما حمله کردند و ما از خود دفاع کردیم، آینده هم نشان خواهد داد که از طرف ایران هیچ بدی به آنها نخواهد رسید. وقتی خاک ایران توسط صدام اشغال شده، ما را بمباران شیمیایی کردند، دوستان منطقه و جهانی یا سکوت کردند و یا از صدام حمایت نمودند. گذشت زمان نشان داد که اشتباه کردند و صدام برای آنها دردسر شد.
ایران در همه موضوعات مسوولانه برخورد کرده است. ما قربانی تروریسم هستیم، رییسجمهور، نخست وزیر، رییس دیوان عالی کشور و بسیاری از اعضای کابینه و بزرگان کشور و بسیاری از مردم عادی کشور ما توسط تروریستها شهید شدند و حالا همین تروریستها در برخی کشورهای اروپایی بدون مشکل حضور دارند. اینها نمونههایی از رفتار دوگانه است که بدبینی و سوءتفاهم در منطقه را دامن میزند، اما خوبست ایران را حداقل از دریچه ایرانشناس غربی بشناسید. پروفسور فراگنر، ایران شناس برجسته اتریشی درباره ایران چنین میگوید:
« اگر از آلمانیها بپرسیم قدرت شما تا کجاست، میگویند قدرت آلمان تا جایی است که شنیهای تانکهای آلمان میرود . اگر از فرانسویها بپرسیم که قدرت شما تا کجاست میگویند تا جایی که گلوله توپهای فرانسوی میرود و اگر از اعراب بپرسیم که قدرت شما تا کجاست، میگویند تا جایی که شمشیرهای ما عمل میکند. اما درباره ایران موضوع تفاوت میکند، ایرانیها هیچ گاه خود را امپراتوری ایران و یا کلماتی از این دست نخواندهاند و ایرانیان همیشه از قلمرو ایران گفتهاند، قلمرو یعنی قدرت ایران تا جایی است که قدرت فکر و اندیشه ایرانی حرکت میکند».
این سخن یک ایرانشناس غربی است، ایران به عقلانیت و تعامل سازنده در روابط بینالملل معتقد است؛ اما از استقلال خویش هرگز نمیگذرد.
4 ) مسوولیتپذیری در چارچوب نظامات و حقوق بینالمللی میتواند اصل دیگر مشترک بین قدرتهای بزرگ و منطقه باشد. اگر نظامات بینالمللی را برای مقاصد دیگر بازیچه قرار ندهیم، میتواند مبنای عمل واقع شود، هرچند نظامات بینالمللی امر کاملی نیست و امروز کرارا به درستی از تغییر ساختار سازمان ملل سخن گفته میشود، اما در همین حد چنانچه محترم شمرده شود و با آن ابزاری برخورد نشود، میتواند مبنا قرار گیرد. باید پذیرفت اصل امروز به دلیل رفتار ناصحیح برخی دول قدرتمند آسیب دیده است و حداقل سوء ظننسبت به آن پیدا کردهاند که باید بازسازی شود. نمونه فعلی آن را در ماجرای بحث اتمی ایران میتوان مشاهده کرد.
پرده اول: چهل سال پیش ایران در زمان شاه دیکتاتور، طراحی 20000 مگاوات برق اتمی نمود و با کمک آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قراردادهایی جهت تاسیس نیروگاه و تولید سوخت امضاء کرد، اما به محض این که ما یک دیکتاتور را سرنگون کردیم غرب، ایران را مجازات کرد و تمامی قراردادها را لغو نمود.
پرده دوم: ایران مجبور شد خود به سوی دستیابی به دانش هستهیی حرکت کند؛ ضمن این که ان.پی.تی را پذیرفته و عضو آژانس است، کمترین بهره را از آژانس برده و با تکیه بر دانش ایرانیان به جایگاه امروز رسید.
پرده سوم: دو سال مذاکره با اروپا و تعلیق کلیه فعالیتهای هستهیی نتیجه آن طرحی شد که هیچ چیز در آن نبود و امروز آقای البرادعی و سایر دوستان اروپایی اقرار دارند که طرح نادرستی بود.
پرده چهارم: فشار به ایران در طول یک سال گذشته با این گفتمان صورت میگرفت که یا فعالیتهای هستهیی را تعطیل کنید یا پرونده را به شورای امنیت میبریم! و تهدیدات دیگر، حتی بعد از مذاکرات طولانی با آقای سولانا، پرونده ایران در شورای امنیت مطرح گردید.
این روشها، به دیگران میآموزد که نظامات بینالمللی نمیتواند اصل مورد توافق قدرتهای بزرگ و منطقهیی باشد، باید به آنها حق داد.
مسئله اتمی ایران به ذات خود پیچیده نیست. دستاویزی برای ماجراجویی قرار گرفته است. چرا؟
مسایل اتمی ایران در یک دسته بندی کلی:
یا مربوط به گذشته است،
یا مربوط به حال است،
یا مربوط به شرایط آینده است.
آنچه مربوط به گذشته است، چنانچه آژانس سوالاتی داشته باشد، ایران متعهد است به آنها پاسخ دهد و ما قبلا به آژانس نامه دادیم که حاضریم ظرف سه هفته درباره مدالیتی حل مسائل به نتیجه برسیم؛ به شرط این که پرونده در مسیر خود در آژانس حرکت کند؛ یعنی ما تعهد لازم در این بخش داریم و به آن پایبندیم.
اما آنچه مربوط به حال است، همه فعالیتهای اتمی ایران زیر نظر آژانس و بازرسیهای آن قرار دارد. هم آقای البرادعی بر آن معترفند و هم دوستان دیگر اروپایی میدانند وضعیت فعلی ایران تماما با نظر آژانس و در چارچوب ان.پی.تی و پادمان اراده میشود.
سخن اصلی دوستانی که با این جانب مذاکراتی داشتهاند مربوط به آینده است، به صراحت برخی گفتهاند نمیتوانیم بپذیریم ایران حتی به دانش صلحآمیز هستهیی دست پیدا کنند؛ چرا که نگرانیم شما در آینده منحرف شوید!
این سخنان تعجبآور است؛ یعنی چنین اموری در حقوق بینالملل تا به حال یافت نشده است که نیت خوانی کنند و پیش از تحقق جرم دنبال مجازات آن باشند، اما در عین حال ما هم در پاسخ به بسته پیشنهادی و هم در مذاکرات با آقای سولانا گفتیم حاضریم کلیه فعالیتهای هستهیی ایران را در درون کنسرسیومی قرار دهیم که دیگران هم در آن شریک باشند و اطمینان از آن پیدا کنند. هر چند ضرورتی بر این کار مطابق نظامات بینالمللی نیست ولی برای حسن نیت حاضریم این کار را بکنیم. کجای این منطق اشکال دارد. آیا رفتار مقابل با چنین پدیدهیی ایجاد سوء ظن نمیکند که یا باید مثل اسراییل بمب اتم داشت و ان.پی.تی را نپذیرفت یا اگر در چارچوب آژانس و ان.پی.تی عمل کنید هیچ حقی برای شما قائل نیستند؟
ما با صراحت بارها اعلام کردیم در دکترین امنیت ملی ایران سلاح اتمی و شیمیایی وجود ندارد وآن را مخالف قوانین اسلامی میدانیم. رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای در این زمینه فتوی صادر کردند که سلاحهای کشتار جمعی حرام است. علاوه بر این ما میدانیم حرکت ایران در این جهت، مسابقه تسلیحات اتمی در منطقه را باعث میگردد که مخل آرامش روانی مردم منطقه و جهان است و به همین دلیل از خاورمیانه خالی از سلاح کشتار جمعی حمایت میکنیم. صورت مساله واقعا همین است، اما میتوان با شگردهای سیاسی آن را پیچیده کرد که طبعا میتواند برای منطقه اثرات نامطلوبی داشته باشد. ما به یک بازی برد - برد معتقدیم و نمیخواهیم چه بازیگران بینالمللی و چه منطقهیی متضرر شوند و بر حل و فصل مسئله از طریق مذاکرات باور داریم. اگر طرف مقابل واقعا چنین ارادهیی داشته باشد، مطمئن هستم ظرف چند ماه، کلیه مسائل به نتیجه میرسد و مسیر همکاریهای دراز مدت چه در بعد منطقهیی و چه در انرژی فراهم میگردد . اما شروط غیر معقول برای مذاکرات عملا مانع حل و فصل موضوع گردید؛ نظیر شرط تعلیق. اینک حدود 8 ماه است که با چنین شرطی مذاکرات درست پیش نرفته است. سوال این است که اگر سه ماه از این مدت بدون این پیش شرط مصروف مذاکرات میگردید، چه خساراتی وارد میشد؟ و حال که انجام نگردید، چه دستاوردی داشته است؟
ممکن است گفته شود قطعنامه علیه ایران صادر شد و فشار بر این کشور وارد کردیم، مگر قصد حل مسئله اتمی نبود؟ پس این روشها مسئله را حل نکرده، بلکه به انگیزه دیگری، هدف دیگری را دنبال نموده است.
من امیدوارم چه در این موضوع، چه در مسائل عام امنیت بینالملل و منطقه، تجربیات کهنه گذشته مورد تجدید نظر قرار گیرد و دستاوردهای خرد و گذرا، چشمانداز مطلوب همکاریهای دراز مدت را مخدوش نکند. به نظر میرسد با پارادایمهایی که بیان گردید میتوان دورنمای واقعیتری از امنیت منطقهیی ارایه نمود و جمهوری اسلامی ایران بر این نگاه پایبند است و آن را مبنای معقولی برای همکاری بازیگران بینالمللی و منطقهیی میداند و آماده است برای تحقق این امر، بانی کنفرانس امنیت منطقهیی در تهران باشد.