تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۵:۴۷

مهدی تهرانی: نام کیمانی مارگ، تا تابستان 2003 به هیچ عنوان حتی در منطقه زادگاه خود در دهکده کوهستانی ال دورت کنیا نیز شناخته شده نبود.

 تا اینکه کیمانی پس از شنیدن بیانیه دولت کنیا مبنی بر تحصیل رایگان برای همه شهروندان؛ به اولین دبستان نزدیک دهکده‌اش رفت و تقاضای ثبت نام کرد. درخواستی که ابتدا به ساکن با تمسخر و نیشخند روبرو گردید اما پشتکار و عزم راسخ کیمانی برای ورود به مدرسه و هم چنین بازتاب حرکت او و پوشش خبری آن باعث شد وی نه تنها روی نیمکت مدرسه بنشیند بلکه حضور او به عنوان یک پیرمرد کنیایی 84 ساله در مدرسه‌ای که دانش آموزانش 6 و 7 سال سن دارند تا مدتها در صدر اخبار قرار گیرد.

جدای از این ،ساخت و نمایش یک فیلم مستند 12 دقیقه ای به نام "کلاس اولی: داستان واقعی کیمانی مارگ" در سال 2006 بیش از پیش این پیرمرد محصل و عزم و اراده شگفت آور و هم چنین گذشته درد آور و سرشار از فداکاری‌هایش را برای مردم دنیا آشکار ساخت.

تهیه کننده و گزارشگر این مستند کوتاه بی بی سی، سم فوئر نام داشت و همین کار کوچک دستمایه‌ای شد تا او مقدمات ساخت یک فیلم سینمایی بر اساس زندگی واقعی کیمانی مارگ را سرو شکل دهد. فیلمی که سرانجام در اواخر سال 2010 به اتمام رسید و اولین بار در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد و مورد توجه تماشاگران و منتقدان قرار گرفت. و افسوس که خود کیمانی چند ماه پیش از نمایش فیلم در تابستان 2009 فوت کرده بود.

فیلم های بیوگرافیک و درام هایی از این دست که البته به وفور ساخته می شوند و عمدتا هم توخالی از کار در می آیند به نوعی شمشیر دولبه ای هستند که می توانند یا خوب باشند و یا بسیار بد که دست برقضا به دلیل پیچیدگی و وجود جزئیات فراوان عمدتا آثار شاخص در این ژانر محدودند. تفاوتی در زیرگونه ها نیز وجود نداردو مثلا ساخت یک فیلم بیوگرافیک در باره یک  دانشمند یا یک فرد سیاسی یا یک ورزشکار به خودی خود تفاوتی با یکدیگر ندارند ، مهم جزئیاتی است که در زندگی شخص و اثرگذاری آن بعد از تبدیل شدن به زبان تصویر است. این مورد در باره یک پیرمرد 84 ساله کنیایی یعنی همین کیمانی مارگ فیلم کلاس اولی ها ؛ اما به زیبایی از کار درآمده است. و در حین روایت داستان اصلی که همانا تحصیل اوست، داستانک های بسیار مرتبط و اثر گذار در باره گذشته او نیز روایت می شود و در نهایت داستان اصلی را پربارتر می کند.

کلاس اولی، به عنوان یک درام بیوگرافیک روایت ساده ای دارد که در طول 105 دقیقه زمان آن سراسر شور و شوق ایجاد می کند و با پرهیز از هرگونه شعارزدگی و نماد گرایی ، تماشاگر را مشتاق و پی گیر وضعیت کاراکتر ها می نماید. چرا که وقتی صحبت از کیمانی 84 ساله می شود و حضورش در یک مدرسه پر از کودک 6 تا 7 ساله ؛ باید افراد دیگری نیز در کنارش باشند تا به موفقیت او کمک کنند. جدای از هم کلاسی های مهربان ومعصوم کیمانی که از ته او را دوست دارند و به او باور و ایمان دارند ، حضور معلم وی یعنی جین ، و رابطه دختر و فرزندی این دو با هم بسیار گیرا و سرشار از قدرت زندگی جلوه گری می‌کند.

به هرحال اگرچه فیلم بیوگرافیک محدودیت های فراوانی برای شاخ و برگ دادن و اضافه کردن های برگ هایی از زندگی غیرواقعی از کاراکتر اصلی را در ذات خود دارد اما عمده سازندگان فیلم های اینچنینی دست به چنین ریسک هایی می زنند تا بتوانند فیلم را تصویری تر از کار در بیاورند. ریسکی که در مورد کلاس اولی احتیاجی به اعمالش نبود. در حقیقت تمام سالهایی که کیمانی طی ژوئن 2004 تا تابستان 2009 به زندگی مشغول بود تفاوتی با دیگر سالهای قبلی نداشت. او همواره قصد داشته که کار بزرگ و صحیح را انجام دهد و بر این اساس اولیت بندی های زندگی اش را به خوبی دریافته بوده و این چنین در طی شکل گیری داستان ، گریزهایی به زندگی کیمانی زده می شود و این فلاش بک ها جز اثبات همین الویت بندی و زندگی هدف دار کیمانی چیزی نمی گویند.

ورود کیمانی به کتاب رگوردهای گینس و حتی مشهور شدن وی نیز در ذات و در عالم ظاهر نیز ، طبق عقیده و اظهار نظر خودش و آنگونه که هم در فیلم مستند دوازده دقیقه ای سال 2006 و هم در این فیلم می بینیم ، هیچ ارزشی برای او نداشته مگر اینکه این روند باعث خیری شود. تعامل کیمانی با بچه های مدرسه نیز دارای چارچوب است. او که هم کلاسی آنهااست به منبع انرژی معنوی و روحی تبدیل می شود. آنچه که کودکان دز این سن کمتر متوجه اش می شوند ؛توسط کیمانی با ادبیات خودشان به آنها گفته می شود تا جایی که به قول جین ، معلم مدرسه : کیمانی یک دائره المعارف زنده و سیاری است که خداوند برای مردم کنیا فرستاده است و تمام این حالات و رفتارها اما از هدف دار بودن و تقسیم بندی زندگی و اولویت دادن به ارزش ها از سوی کیمانی بوده است. اینگونه می توان کلاس اولی را داستان عشقی بی پایان دانست.عشقی که بشر می توند نسبت به خوبی ها و دریافت آنها داشته باشد تا خودش نیز پاک و زنده بماند و روحش را همواره با همین پاکی ها صیقل دهد.

برخی سوسپانس های کوتاه فیلم نیز قابل تامل و جالب توجه از کار درآمده اند. برخی ورود کیمانی به مدرسه را پایان کار او می دانند. و اگرچه ورود او بسیار سخت صورت گرفته اما بسیاری بر این باورند که حالا که او به مدرسه راه یافته با عطوفت مسئولان مدرسه به راحتی کلاس های دبستان را پشت سر می گذارد. اما روزگار سختی های خودش را دارد و کیمانی نیز اهل صدقه گرفتن نیست حتی اگر صدقه نمره گرفتن الکی باشد. اوواقعا تلاش می کند و درس می خواند و به کمک بچه های هم  کلاسی اش بهتر می آموزد و با مساعدت معلم نیکوکارش بیشتر یاد می گیرد اما با طوفان های سیاسی و اجتماعی کشورش چکار کند؟ به قول خودش در دهه 50 هنگامی که جوانی بیست و چند ساله بوده ، تکلیفش در برابر بیگانگان و استعمارگران انگلیسی مشخص بوده است. در فلاش بک های زیبا و تاثیر گذاری فعالیت های او را در زمان اشغال کنیا توسط انگلیسی ها و مبارزات و زندانی شدن و تبعید او را شاهد هستیم. او یک رزمنده تمام عیار برای کسب استقلال کشورش به شمار می آمده اما اکنون با این سن و سال چگونه می تواند نقشی در حفظ این آرامش داشته باشد؟چرا که سه سال پس از ورود او به مدرسه ، در تابستان 2007 کنیا دست خوش ناآرامی های داخلی می شود و در این رهگذر دهکده و مزرعه ی کیمانی و درحقیقت دسترنج او تماما از بین می رود و او ناچار می شود به اجبار در کمپ های مهاجرین و بی خانمان ها مدتی سر کند. این نوع زندگی برای او که پس از فوت همسرش ، با شایستگی و فداکاری و ایثار، فرزندانش را بزرگ کرد (او اکنون صاحب 30 نوه است که دست برقضا دوتن از آنها در همان دبستانی که او تحصیل می کند درس می خوانند) اصلا قابل قبول نیست.

به وقول خودش گاهی روزگار ابرهای تیره را باخودش می آورداما خود ما باید با ایمان هرچه بیشتر این ابرها را کنار بزنیم ، اگر نیروی همه مان در یک جهت باشد. ولی گویا همین ناآرامی ها برای کیمانی به آخرین ابرهای سیاه روزگار تبدیل شده اند. او که به زور به کمپ و اردوگاه مهاجرین فرستاده شده ، بیش از 5 کیلومتر با دبستان فاصله دارد و باید این فاصله را پیاده از میان صحرا عبور کند تا به مدرسه برسد. در حالیکه هیچ کس انتظار ندارد کیمانی را دیگر در مدرسه ببیند و هیچ کس نیز باور نمی کند این پیرمرد که حالا 87 ساله شده بتواند هرروز این مسیر را در گرمای روز طی کند تا به مدرسه برسد و بدتر از همه مدیر جدید مدرسه کیمانی را به دلیل غیبت های چند روزه اخراج کرده؛ ناگهان او سروکله اش پیدا می شود و یکراست می رود سرکلاس ششم دبستان می نشیند و همه غرق در ایمان و اعتماد به نفس فزاینده اش می‌نماید...

کلاس اولی ؛ روایت کودکی معصوم و مصمم ،جوانی مسئولیت پذیر و با پشتکار ، مردی خانواده دوست و میهن پرستی با اراده و پیرمردی سرشار از نیروی زندگی و پر از امید به آینده را ترسیم می کند. و داستانش به واقع به دل می نشیند.

و در آخر اینکه سهم کارگردان در کلاس اولی ؛ بسیار پررنگ است اگرچه لزوما سازندگان فیلم های بیوگرافیک نقش چندانی در فیلمشان نمی توانند داشته باشند و عمدتا در کارهای ممتاز این ژانر ، فیلم یا کاراکتر محور و بازیگر محور از کار در می آید و یا نقش کارگردان حتی کمتر از نویسنده جلوه گری می کند اما در کلاس اولی ، جاستین چادویک ، با نظمی خاص فیلمش را روایت کرده و اثر او کاری پرمغز و قابل تامل از کار درآمده و این مهم برای او که عمدتا تلویزیونی ساز است یک پیشرفت اساسی به حساب می آید. یک از کارهای تلویزیونی او که اتفاقا مهمترین آنها هم هست ، سریال خانه ای در باد نام دارد ،از رمان معروف  چارلز دیکنز ،که پیش از این در سال گذشته با نام خانه متروک از شبکه 5 خودمان نیز به نمایش درآمد.

The first grader

کارگردان: جاستین چادویک / فیلمنامه: آن پیکاک / تهیه کننده: سم فوئر/ فیلمبردار: راب هاردی/ محصول: بی بی سی انگلستان 2010/ زمان: 105 دقیقه

بازیگران: اولیور لیتوندو (کیمانی مارگ)، نائومی هریس (جین اوبینچو) و تونی گوروگ (چارلز او بینچو)

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها