این عامل، یعنی حضور گسترده مردم در انقلاب به موازات نقش نهاد مرجعیت در هدایت تودههای مردمی، در مقایسه با انقلابهای دیگر قرن بیستم به انقلاب اسلامی وجهی ممتاز بخشیده است، به این دلیل که در سایر انقلابها، احزاب و گروههای سیاسی، نقشی فعال در تحریک تودهها داشته اند اما در جریان انقلاب اسلامی این نهاد مرجعیت بود که فراتر از هر حزبی تودههای مردم را به حرکت واداشت.در زمینه دلایل پیروزی انقلاب اسلامی و نقش مردم و نهاد مرجعیت در این پیروزی گفتوگویی داشتیم با رئیس مرکزمطالعات تاریخ معاصر، دکتر موسی حقانی که پیش روی شماست.
- آقای دکتر حقانی! شما به عنوان یکی از افراد نسل دوم انقلاب، چه خاطراتی از دوران انقلاب، شکلگیری و پیروزی آن دارید؟
در سالهای 56 و 57، من یک نوجوان 16- 15ساله بودم و از آنجا که نسل جوان خیلی زودتر از تحولات استقبال میکند، شاید بتوان گفت که از جهاتی نسل جوان موتور محرک انقلاب اسلامی بود. اگرچه جوانان در آن زمان اشرافی به قضایا نداشتند اما میل به تغییر از یک سو و اعتماد به رهبری انقلاب از سوی دیگر باعث شد که آن انرژی و توانی که در ایرانیها اعم از نسل اول و دوم وجود داشت، یکباره فوران کند و آن تغییر اجتماعی و سیاسی بزرگ را رقم بزند. در این فضا ما هم وارد حرکتهای اجتماعی شدیم؛ ازجمله شرکت در تظاهرات که همواره رخ میداد و منجر به تعطیلی مدارس میشد. منتها در این میان چندخاطره برای من وجود دارد که هنوز پس از گذشت 33سال از انقلاب، وقتی آنها را مرور میکنم، واقعا احساس شعف به من دست میدهد. یکی از این خاطرات، روز فرار شاه(26دیماه) از ایران بود. خاطرم هست که مردم، مجسمهشاه را پایین کشیده و سیم بکسلی به گردن آن انداخته بودند و در خیابانهای تهران میگرداندند.
یادم هست که مسافتی نزدیک به 27 کیلومتر در محلات گوناگون تهران گردانده شد و من هم همراه با جمعیت میرفتم و هرگاه فرصتی هم پیش میآمد، لگدی به مجسمه میزدم. در آنجا مطرح شد که جمعیت به سمت زندان اوین برود و زندانیان سیاسی را آزاد کند. من خودم هنوز هیچ اطلاعی از منطقه اوین و اوضاع آن نداشتم. البته این اتفاق آن روز رخ نداد. یک خاطره دیگر، روز 21 بهمن بود که درگیری در تهران شدید شده بود و بیمارستانها اعلام کرده بودند به خون احتیاج دارند. من به بیمارستان لقمانالدوله رفتم و در نوبت خون دادن ایستادم. نوبت به من که رسید، کسی که خون میگرفت، گفت که تو نمیتوانی خون بدهی. خیلی به من برخورد و هنوز هم آن صحنه از ذهنم پاک نشده است. واقعا همبستگی عجیبی بین مردم وجود داشت. خود این همبستگی، موضوع جالبی برای بررسی است. یکباره تحولی در جامعه ایرانی رخ داد که به واسطه آن دلها تغییر کردند و به هم نزدیک شدند. ما در عرصههای مختلف انقلاب این همبستگی را میبینیم.
- پیش از آنکه به بیان خاطرههای دیگر بپردازید، میخواهم کمی درباره این همبستگی صحبت کنیم. به نظر شما چرا و چگونه در مقطعی خاص از دوران انقلاب همبستگی شدیدی بین مردم پدید آمد؟ به لحاظ جامعهشناسی انقلابها، چگونه میتوان این مسئله را تحلیل کرد؟
شرایطی در تاریخ ملتها پیش میآید که همیشه تداوم ندارد. اگر این وضعیت تداوم داشته باشد، میتوان همیشه انتظار تحولات بزرگ را کشید. من خودم شیفته آن شرایط هستم و همواره با گونهای شادی و غم از آن یاد میکنم. البته اینکه پیوسته آن شرایط وجود داشته باشد، کمی ایدهآل به نظر میرسد. به هر حال، وقتی ملتها به لحظات سرنوشتساز و تعیینکننده در تاریخ خود میرسند، به ویژه وقتی در ظرف زمانی خاصی قرار میگیرند، همبستگی بیشتری در میانشان پدید میآید. در چنین شرایطی منافع و موقعیتهای فردی کاملا فراموش میشود و به کناری میرود و افراد در معرض هر گونه ایثار و جانفشانی قرار میگیرند.
- در واقع نوعی روح جمعی متبلور میشود. این روح جمعی در دوران انقلاب چه بود و چه ویژگیهایی داشت؟
این روح جمعی چیزی جز مخالفت با رژیم پهلوی و نفی وابستگی به بیگانگان نبود. از طرف دیگر، میل به تغییر و کسب استقلال و آزادی، سویههای دیگر این روح جمعی را نمایندگی میکرد. البته مسائلی چون تبعیض، فقر و فساد هم وجود داشت که این وضعیت را تشدید میکرد؛ اما اصل ماجرا شوق استقلال و آزادی بود که در مردم دیده میشد. فرهنگ و آموزههای دینی، بهخصوص در ایام محرم این حرکت(انقلاب اسلامی) را تشدید میکرد. برای نمونه تکبیرها و اللهاکبرهای شبانهای که مردم میگفتند، حرکت خودجوشی بود که یکباره فراگیر شد و کل کشور را در برگرفت.
- خاطره بعدیتان در جریان انقلاب چه بود؟
خاطرات بعدی من مربوط به راهپیمایی تاسوعا و عاشورا و همچنین روز 8بهمن57 میشود. در روز تاسوعا و عاشورای57، با توجه به تهدید جدیای که از سوی حکومت شده بود، قابل پیشبینی نبود که چه تعداد جمعیت به خیابانها خواهد آمد. وقتی صبح زود روز تاسوعا به همراه برادرم از خانه بیرون آمدم، پس از رسیدن به میدان آزادی، از دیدن سیل جمعیتی که از هر نقطه تهران هجوم آورده بودند، شگفت زده شدم. این حضور گسترده مردم حتی عوامل رژیم را هم مبهوت کرده بود. پس از این تظاهرات گسترده بود که رژیم هم حساب کار خودش را کرد. آن روز حضور گسترده زنان ایرانی دیده میشد که حتی به همراه فرزندان نوزاد خود، آمده بودند. در این وضعیت هم همبستگی عجیبی میان مردم دیده میشد. هدف یکی بود و از همه مهمتر، محبت و عشق زیادی میان مردم موج میزد؛ روز عاشورا هم همین گونه. واقعا آن فریادی که مردم در روز عاشورا علیه رژیم سردادند، طنین آن، وجود هر کسی را میلرزاند. خاطره دیگرم مربوط به 8بهمن ماه است. میدانیم که از 6 بهمن ماه، امام(ره) قرار بود که به ایران بیایند و مردم هم با وجود شنیدن اخبار متناقض در این باره، آماده استقبال میشدند. به هر حال، 8بهمن آمدن امام(ره) قطعی شده بود.
در آن روز مردم در میدان آزادی جمع شده بودند. وقتی مردم شنیدند که ظاهرا فرودگاهها بسته شده و اجازه نمیدهند، هواپیمای امام بنشیند، تظاهرات خودجوشی از میدان آزادی به سمت فرودگاه درگرفت. مردم تقریبا زیرگذر آزادی به سمت فرودگاه را اشغال کرده بودند، در حالی که نیروهای مسلح بالای پل بودند. فرمانده نیروها از مردم میخواست که متفرق شوند اما مردم مستحکم برجای خود ماندند. شعارهایی که در آنجا داده شد، برای ژریم ویرانگر بود. پس از آنکه مردم حرکت خود را به نقاط دیگر شهر تسری دادند، درگیری شدید معروف غروب 8بهمن در میدان انقلاب رخ داد که شماری از هموطنان به شهادت رسیدند. تحصن علما هم در آن روز در مسجد دانشگاه تهران بود. خاطره دیگر مربوط به روز ورود امام(ره)، یعنی 12بهمن است که واقعا در تاریخ معاصر بیسابقه است. اتفاقات روز 21 و 22 بهمنماه هم از جهاتی جالب بودند. برای ما که تجربه درگیری نظامی نداشتیم، دیدن آن صحنهها جالب بود. یادم است که مردم به پادگان باغشاه سابق حمله کرده، دیوار پادگان را سوراخ کرده بودند و وارد پادگان شده بودند. اینجا بود که سقوط رژیم محرز شده بود؛ چون کسی نبود که در برابر مردم مقاومت کند.
- به عنوان یک پژوهشگر تاریخ معاصر، وقتی مروری بر این خاطرات میکنید، به چه عوامل ویژهای میتوانید برای شکلگیری انقلاب اسلامی اشاره کنید. آیا میتوان این عوامل را نظیر عواملی دانست که در ایجاد انقلابهای دیگر هم نقش داشتهاند؟
ما نمیتوانیم در تحلیل انقلابها با یک نسخه واحد و حتی با یک نظریه، به سراغ آنها برویم؛ کمااینکه انقلاب اسلامی ایران نشان داد که نظریهها و چارچوبهای نظری برای تحلیل آن کافی نیستند. اتفاقا در مواقعی آن نظریهها به مسائلی در انقلابها اشاره دارند که درست است اما اینکه بخواهیم با یک چارچوب نظری انقلاب اسلامی را به تحلیل و بررسی بگذاریم، دچار ناکامی میشویم. انقلاب اسلامی ایران از جهتی بزرگترین انقلاب مردمی قرن بیستم نام گرفت. حضور گسترده مردم بدون تکیه به گروههای مسلح، احزاب و قومیتها چشمگیر بود. در جریان انقلاب مشروطه حضور ایلات و عشایر تعیینکننده بود زیرا ایلات قدرت نظامی داشتند و توان درگیری با نیروهای مسلح رژیم حاکم را داشتند.
- آیا تنها این عامل را میتوان برای نقش تعیینکننده ایلات و عشایر در انقلاب مشروطه برشمرد یا علتهای دیگری هم داشت؟
نه. علت دیگرش آن بود که انقلاب مشروطه در مقایسه با انقلاب اسلامی، چندان فراگیر نبود. در چنین شرایطی تکیه به ایلات و عشایر و نیز احزاب و گروههای مسلح منطقی مینمود، حال آنکه درانقلاب اسلامی نیازی به اینها نبود؛ از این رو احزاب در حاشیه بودند؛ ضمن اینکه در انقلاب مشروطه رویکرد استفاده از عناصر یاد شده را میدیدیم اما در انقلاب اسلامی، چنین رویکردی را ملاحظه نمیکنیم. مثلا در پیامهایی که امام به ارتشیان میدادند، پیوسته میبینیم که به ارتشیان خطاب میکنند که به مردم بپیوندند و در صحنه حضور داشته باشند. امام با همین تدبیر انقلاب را رهبری کردند؛اما در انقلاب مشروطه افرادی چون آخوند خراسانی به عشایر جنوب یا فارس خطاب میکردند.
- اگر احزاب سیاسی هنگام وقوع انقلاب اسلامی شکل گرفته بودند، چرا نتوانستند آنگونه که باید و شاید، حرکت مردم را هدایت کنند. به نظرم نقش نهاد مرجعیت را در این میان باید به تحلیل گذاشت. آیا نهاد مرجعیت بود که در عوض فعالیت احزاب، مردم را به خیابانها کشاند؟ چرا و چگونه این نهاد جایگزین احزاب سیاسی شد؟
به نکته مهمی اشاره کردید. شاخص اصلی انقلاب اسلامی، رهبری و مرجعیت دینی و نقش مهم کانونهای دینی در برانگیختن مردم برای آمدن به صحنه بود. این مسئله از هر ابزاری بسیارکاراتر و بهتر میتوانست حرکت مردم را فرماندهی کند. اتفاقات بزرگ در شهرهای ایران عمدتا با محوریت مساجد اصلی آن شهرها رخ میداد. بنابراین کانون حرکت، دینی است. از سویی دیگر حضور یک مرجع دینی در رأس این نهضت سبب شد که مردم اعتماد بکنند و با اطمینان بهتری وارد میدان شوند. مردم به درستی فکر میکردند که اگر اسلام پیاده شود، آرمانها و ایدهآلهای بشری تحقق مییابد. تمام این مسائل مردم را به میدان کشاند. احزاب هم در گوشه و کنار کار خودشان را میکردند اما توان حرکت دادن مردم را نداشتند. به نظرم نقش مرجعیت و آموزههای دینی این انقلاب را پیش برد و البته از دیگر انقلابها هم آن را متمایز ساخت. در انقلابهای دیگر نقش احزاب بسیار پررنگ است. به همین علت است که رفتارهای خارج از قاعده پس از پیروزی این انقلابها بروز میکنند. برای مثال پس از انقلاب کمونیستی شوروی، کشتارهای گستردهای رخ داد. در انقلاب اسلامی، هم به صحنه آوردن مردم و هم گذر دادن آنها از موانعی که در سر راه حرکت انقلاب پدید آمد، تنها با اشراف مرجعیت دینی صورت گرفت.
- هم نقش مردم و هم نقش دین و نهادهای دینی مانند مرجعیت در شکلگیری و به پیروزی رساندن انقلاب اسلامی، به گونهای خاص رقم خورده است. اگر این نقشها را با نقشهای مشابه در تاریخ انقلابهای دیگر جهانی مقایسه کنیم، متوجه تمایزات آشکاری بین انقلاب اسلامی و آنها میشویم.
یادم هست زمانی گروههای مطالعاتی از آمریکا به ایران آمده بودند و تقاضا داشتند که مطالعهای درباره جامعه ایران در آستانه انقلاباسلامی صورت دهند. هدف آنها این بود که از چگونگی حضور تودههای مردم در جریان انقلاب آگاهی یابند، مانند کاری که «میشل فوکو» انجام داد. فوکو و این پژوهشگران کاملا این مسئله را درک کرده بودند که نقش مردم در انقلاباسلامی ایران بسیار متفاوتتر از نقش مردم در دیگر انقلابهاست. حضرتامام(ره) در مبارزه و نهضت انقلاب، چندان توجهی به احزاب و سازماندهی حزبی نداشتند.امام(ره) معتقد بودند که اگر بتوان به همین شکل مردم را به حرکت واداشت، هیچکس نمیتواند جلودار آنها باشد. همین نکته را امام(ره) در ارتباط با بیداریاسلامی در منطقه گوشزد میکردند. امام در مصاحبه با خبرنگاران خارجی اشاره کردند که این [ انقلاب اسلامی ایران] آغاز حرکت است و در آینده شما شاهد حرکتهای بزرگی در منطقه خواهید بود.
در این میان باید از عامل هوشمندی، شجاعت و به ویژه صداقت رهبری غافل نماند. اینکه رهبری در موضع این انتخاب قرارگیرد که آیا حکومت نظامی روز 21 و شب 22بهمنماه رعایت شود یا نه، به شجاعت و قاطعیت وی بازمیگردد. درحالیکه رژیم ظرفیت کشتار گسترده مردم را داشت اما مردم بنا به تدبیر و شجاعت رهبری انقلاب، در خیابانها حضور یافتند و عملا حکومت نظامی لغو شد.
اینگونه بود که بعدها از زبان حضرت امام(ره) در تحلیل انقلاباسلامی دو نکته را میشنیدیم، اول آنکه این انقلاب کاری خدایی بود. درست است که مردم انقلاب را رقم زدند اما این تغییر قلب مردم و استقامت و شجاعت آنها، کاری الهی بود. نکته دوم؛ تاکید امام(ره) بر مردم و نقش آنها در جریان انقلاب است. این دو اشاره امام(ره) نقطه ممیز انقلاباسلامی با دیگر انقلابهاست.