از این حیث بسیاری از پژوهشگران خاستگاه اخلاق را در ارتباطهای میان فردی جستوجو کردهاند. با این حال در عصر مدرن با سامان پیچیدهای در حوزه اجتماع روبهرو هستیم و متناسب با این مسئله، اخلاق هم صورتبندی پیچیدهای به خود میگیرد. شاید به همین دلیل در دوران مدرن به اخلاق و فلسفه اخلاق توجه شایانی شده است و شاخهها و زیرشاخههایی به موازات جستارهای اخلاقی پیشین جوانه زده است. یکی از این شاخهها که اهمیت بسیار زیادی در دوران اخیر یافته است، اخلاق سیاسی است. اینکه سیاست هم مانند دیگر قلمروهای انسانی از اخلاق ویژه خود پیروی میکند، بحث تازهای نیست اما در دوران مدرن با توجه به سرشت متفاوت سیاست، اخلاق سیاسی هم تغییر کرده است. در جامعه ما هم چند سالی است که به مباحث اخلاق حرفهای یا کاربردی و از آن جمله اخلاق سیاسی توجه شده است. در این میان دکتر احد فرامرزقراملکی با نگارش و چاپ کتابهایی چون« اخلاق سازمانی» پیشگام مطالعات مرتبط با اخلاق حرفهای بوده است. در زمینه تعیین چیستی اخلاق سیاسی و تبیین مولفههای آن و همچنین آسیبهای آن در ایران معاصر سراغ وی رفتیم و با وی به گفتوگو نشستیم.
- اخلاق سیاسی از زیرمجموعههای اخلاق حرفهای یا کاربردی به شمار میآید. در آغاز میخواهم کمی درباره چیستی و سرشت اخلاق سیاسی و ضرورت طرح آن صحبت کنید؟
اینکه اخلاق سیاسی را شاخهای از اخلاق کاربردی بدانیم یا شاخهای از اخلاق حرفهای هنوز محل بحث است. این بستگی به آن دارد که فعالیت سیاسی را حرفه بدانیم یا نه. حرفه عبارت است از شغلی که تخصص، تجربه، نگرش، مهارت و مرام اخلاقی در آن ملحوظ است. شغل هم عبارت است از فعالیت تماموقت مفید اجتماعی که جبران خدمت دارد، به فرض، من استاد دانشگاه هستم و تدریس میکنم. این شغل به حساب میآید اما مثلا امور خیریه شغل نیستند و از آن طرف هم کارهای خلاف اجتماعی شغل به شمار نمیآیند؛ زیرا مفید نیستند. اینکه فعالیتهای سیاسی شغل هستند یا نه، محل تامل است. اساسا فعالیتهای حزبی شغل نیستند و تنها فعالیت بهشمار میآیند اما فعالیتهای سیاسی رسمی شغل شمرده میشوند؛ مانند کارهای سیاسیای که در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی قرار میگیرند. با این حال برای ما چندان مشکلی پیش نمیآید، ما میتوانیم اخلاق سیاسی را بخشی از اخلاق کاربردی بدانیم اما بعضی از زمینههای فعالیتهای سیاسی را میتوان حرفهای دانست و از این حیث اخلاق سیاسی را اخلاق حرفهای تلقی کرد. برای نمونه اخلاق نخبگان سیاسی، شاخه مهمی از اخلاق کاربردی است اما نخبگی سیاسی شغل نیست. به همین دلیل شاید دقیقتر باشد بگوییم که فعالیتهای سیاسی بخشهای مختلفی دارند که برخی از آنها حرفهاند و برخی دیگر شغل و به همین ترتیب، هم اخلاق حرفهای سیاسی داریم و هم اخلاق کاربردی سیاسی.اگر اجازه بدهید خیلی خلاصه 3مفهوم را توضیح میدهم تا بحثهای بعدی ما روشنتر شود:
1 - اخلاق: اخلاق عبارت است از سبک رفتار ارتباطی درون شخصی، بین شخصی و فراشخصی مبتنی بر رعایت حقوق طرف ارتباط. این طرف ارتباط در حیطه درونشخصی «خودم» هستم، در قلمرو بینشخصی «دیگران» و در حیطه فراشخصی «محیطزیست طبیعی و حیوانی». این تعریف را اخلاق حقوقمحور مینامند. من این تعریف را از رسالهالحقوق امام سجاد(ع) گرفتهام. این رساله تبیین اخلاق است، در رفتار ارتباطی درونشخصی، برونشخصی و فراشخصی مبتنی بر رعایت حقوق افراد. البته در دنیای امروز گرایش بسیار زیادی نسبت به این تعریف پیدا شده است، منتها با منابع دیگری. هم اکنون وقتی در کشورهای صنعتی از حقوق بیمار و مصرفکننده صحبت میشود، اشاره به حقوق طبیعی افراد دارد.
2 - اخلاق کاربردی: این نوع اخلاق عبارت است از شناخت و پایبندی و مسئولیتهای اخلاقی در قبال حقوق دیگران در موقعیت عینی. این به آن معناست که وقتی انسانها در محیط معینی به فعالیت میپردازند، باید در رعایت حقوق مرتبط با آن محیط کوشا باشند. اخلاق کاربردی، انسان را در محیط 360درجه میبیند. این محیط میتواند متغیر باشد. به این معنا که محیط 360درجه من در خانه همسر، فرزندان، پدر، مادر و همسایگان هستند اما همین 360درجه برای من استاد دانشگاه محیط دیگری را شکل میدهد. بر همین اساس اخلاق شهروندی به معنای پذیرش مسئولیت در محیط 360 درجه زندگی اجتماعی است.
3 - اخلاق حرفهای: اینگونه اخلاق عبارت است از: مسئولیتپذیری در محیط شغلی. وقتی پای شغل به میان میآید، مسئولیتپذیری از حیث کنشگر 2قسم پیدا میکند: زمانی کنشگر شخص است و زمانی کنشگر سازمان. بنابراین اخلاق حرفهای 2رهیافت عمده دارد؛ یکی رهیافت سنتی است که مبتنی بر اخلاق صاحبان مشاغل است؛ اخلاق من استاد دانشگاه، اخلاق شمای خبرنگار و... رهیافت دوم در جامعه ما چندان شناختهشده نیست. بر اساس این نوع اخلاق هر سازمانی بسته به نحوه و نوع تأثیرگذاریش در جامعه مسئولیت اخلاقی دارد. به این معنا که اخلاق پزشکی تنها اخلاق پزشکان و پرستاران نیست بلکه اخلاق بیمارستان هم هست. اگر محیط بیمارستان اخلاقی نباشد، اخلاقیماندن پزشک و پرستار دشوار میشود. اخلاق سازمانی در بحث اخلاق سیاسی اهمیت زیادی دارد. اگر ما به اخلاق سازمانی اولویت و اهمیت درجه اول ندهیم، تحقق عینی اخلاق در جامعه با مشکل روبهرو میشود. میتوان مسئولیتهای اخلاقی حرفهای را به نام کداخلاقی یا منشوراخلاقی تنظیم کرد و از دیوار آویزان کرد اما تحقق آن بستگی تام به اخلاقیبودن سازمان دارد. به عبارت دیگر در اخلاق بانکداری، اخلاقیبودن رئیس شعبه و کارمند بانک لازم است اما کافی نیست، باید خود سازمان(بانکداری) اخلاقی باشد. بر این اساس آییننامههای یک سازمان میتوانند اخلاقی یا غیراخلاقی باشند همچنین مناسبات آن. در اینجاست که یک سازمان میتواند اخلاقی باشد یا نباشد.
- بر این اساس اخلاق سیاسی میتواند در 3سطح فردی، حزبی و نظام سیاسی کلان وجود داشته باشد. پرسش این است که وقتی از سامانمندی اخلاق سیاسی در یک جامعه سخن میگوییم به تکتک این سهوجه نظر داریم یا دیالکتیکی از آنها را در نظر میآوریم؟
در اینجا 2مسئله وجود دارد که برای روشنتر شدن بحث باید آنها را از هم جدا کرد؛ مسئله اول این است که اخلاق سیاسی حداقل 3لایه مهم دارد: لایه اول اخلاق فعالان سیاسی در معنای فردگرایانه کلمه. برای مثال ما فعالیتی داریم به نام انتخابات. در این فعالیت فردی نامزد انتخابات است و طبیعتا فعالیت انتخاباتی میکند. اگر این فرد حقوق شهروندی را رعایت کند، دیگران را فریب ندهد، حقوق رقبای خود را رعایت کند، وعدههای گزاف ندهد، از عناوین کاذب استفاده نکند، تصورات مردم را از قوه مقننه تبدیل به قوه مجریه نکند، مسئولیتپذیر باشد و سایر خلاف اخلاقهایی را که رواج دارد، انجام ندهد، میتوان گفت که فعالیت سیاسی وی اخلاقی است.
لایه دوم اخلاق سیاسی اخلاق گروه اجتماعی سیاسی است. این گروه اجتماعی میتواند رسمی باشد که حزب یا جبهه نام دارد یا میتواند غیر رسمی باشد و صرفا متشکل از طرفدارانی باشد که هویت اجتماعی یافتهاند. بحث از این لایه اخلاق سیاسی بسیار دشوارتر از حوزه اخلاق فردی است؛ چراکه گروه اجتماعی جمع جبری افراد نیست بلکه هویتی(اجتماعی) مستقل از تکتک افراد تشکیلدهنده آن دارد، مثلا بحث جنگ روانی بیشتر در گروههای اجتماعی مطرح میشود تا افراد. لایه سوم اخلاق مرتبط با نظام کلان سیاسی است. به فرض اگر قوانین مربوط به انتخابات دچار مشکل باشند یا قانون رخنه داشته باشد یا قانون منصفانه نباشد، میتوان گفت که نظام سیاسی بر آن دو لایه حاکم است و میتواند آن دو لایه را به سوی اخلاقی بودن یا نبودن هدایت کند. گذشته از آنکه جدا کردن این سه لایه مسئلهساز است، تعیین نحوه ارتباط و دیالکتیک مابین آنها هم دشوار است: اینکه این سهلایه چگونه با یکدیگر ارتباط یا چالش دارند، بسیار پیچیده بهنظر میرسد. این مسئله بستگی به وضعیت جامعهشناختی یک کشور دارد.
بهنظرم در کشور ما آن لایه سوم (نظام کلان سیاسی) حاکم است. تجربه تاریخی ما هم این را نشان میدهد. این جمله حکیمانه که به اشتباه آن را حدیث خواندهاند، نشان از این مهم دارد: الناس علی دین ملوکهم. در اینجا واژه دین به معنای هنجارها و الگوها، سبکهای رفتاری و بایدها و نبایدهایی است که بر اساس نظام حاکم شکل گرفته است. سعدی هم دهها حکایت در این زمینه دارد. با این حال معتقدم که این لایه سوم، حاکمیتش را در یک فرایند پیچیده دیالکتیکی بهدست میآورد. این فرایند لزوما فرایندی از پایین به بالا نیست بلکه اگر هرم جامعه را در نظر بگیریم، این هرم یک لایه میانی دارد که صفنشینان، فرهیختگان و رسانهها در آن قرار دارند. نقش این لایههای میانی ایجاد تعامل بین لایههای پایین (توده مردم)و لایههای بالا(مدیران ارشد نظام) است. در واقع لایه میانی فرهنگساز است؛ برای نمونه رسانهها میتوانند غیراخلاقی بودن یک آییننامه را نقد کنند.
- اشاره کردید که وضعیت و فعالیت سیاسی بهویژه در کشور ما تابعی از نظام کلان سیاسی است و در یک دیالکتیک پیچیده قرار دارد. حال از یک منظر دیگر میتوان گفت که همین نظام سیاسی تابعی از فرهنگ و هنجارهای اجتماعی است. به این معنا که حاکمیت و ساختار سیاسی ما بازایی از ساختار اجتماعی است؟
نکتهای را که مطرح میکنید، ما را با مسائل ژرفتری رویارو میسازد و به همین علت نمیتوان نسخهای واحد برای آن در نظر گرفت. این مسئله کاملا به زمینه وابسته است. به این معنا که به ساختارهای اجتماعی بستگی تام دارد. بهنظرم با توجه به ساختارهای جامعهشناختی خودمان، اولا نظام کلان سیاسی، نقش حاکمیتی و اثرگذاری جدی دارد و ثانیا در عین حال فرایندتقنین قوانین و انتخاب مدیران ارشد، خارج از حوزه اجتماعی نیستند و با یکدیگر رابطهای تنگاتنگ دارند.
- با توجه به آسیبها و آفتهایی که در زمینه اخلاق سیاسی در جامعه ما وجود دارد، برای رفع آنها، آیا باید رهیافت اخلاقی فرد محور را ملاک قرار داد یا اخلاق سازمانی و یا آمیزهای از هر سه لایه مورد بحث را؟
پرسش خوبی است. رفتارهای آشکار ما ریشههای پنهان در نگاه ما دارد. این اصل مهمی در ترویج اخلاق سیاسی است. رفتارهای ما در فعالیتهای سیاسی اموری آشکارند: روی عکس رقیب، عکس خودمان را میچسبانیم و از بیتالمال برای تبلیغات خود هزینه میکنیم. این رفتارها بیهیچ شکی در نگاه ما ریشه دارند.
معنای این سخن آن است که اگر رفتارهای سیاسی ما بخواهند تغییر کنند، باید از وضعیت بد به خوب و از وضعیت خوب به عالی درآیند. از این رو تغییر در رفتار امکان ندارد، مگر آنکه ناشی از تغییر در نگاه باشد. بنابراین بحث آسیبشناسی اخلاق سیاسی را باید در قلمرو نگاه سیاسی تحلیل کرد. نگاه ما به اخلاق سیاسی از چند حیث مشکل دارد: اول اینکه ما بیش از اندازه اخلاق را ساده گرفتهایم. در این کشور اگر هر سازمانی در زمینههای مالی و سازمانی مشکلی داشته باشد، فورا به متخصص مربوط به آن مراجعه میکند اما کدام سازمان را میشناسید که با مشکل اخلاقی روبهرو شود و برای رفع آن به متخصص مراجعه کند؟ در این وضعیت یا مشکل اخلاقی را نمیبینند و یا اگر دیدهاند خوددرمانی میکنند. خود درمانی در حوزه اخلاق خیلی مضر است. از این رو اولا باید مشکلات اخلاقی را دید، ثانیا آنها را پیشبینی کرد، ثالثا از آنها پیشگیری کرد و رابعا اگر نتوان از آنها پیشگیری کرد، باید درمانشان کرد. تردیدی نیست که در همه این موارد باید از متخصصان امر بهره گرفت.
پس اولین مشکل ما در زمینه اخلاق سیاسی این است که ما بیش از اندازه اخلاق را ساده گرفتهایم. هنوز باورمان نشده که اخلاق یک امر پیچیده و نیازمند تخصص است. با استفاده از اندیشههای زکریایرازی میخواهم بگویم که اخلاق مشتی پند و پیمان نیست، اخلاق پیشگیری و درمان است. اگر تلقی ما از اخلاق مشتی پند و موعظه باشد، راه به جایی نمیبرد. البته پند و تذکر به هر حال تأثیر دارد اما این شرط حداقلی است.
- رویکرد سازمانی به اخلاق سیاسی از چه ویژگیها و مولفههایی شکل میگیرد؟
از آنجا که سازمانها و مؤسسههای سیاسی ما سند جامع اخلاقی ندارند، باید همه در جهت تدوین و تنظیم آن تلاش کنند. سند اخلاقی راهنمای وظایف اخلاقی یک سازمان است. نکته دیگر آنکه اگر ما اخلاق سازمانی داشته باشیم، آنگاه در تمام فعالیتهای سیاسی فرایندهای تصمیمسازی را ممیزی اخلاقی میکنیم. به این معنا که اگر بخواهیم هر آییننامهای بنویسم، پیش از آن باید از خود بپرسیم که این آییننامه آیا اخلاقی و منصفانه و انسانی است یا نه و چگونه میتواند اخلاقی باشد؟ آیا این آییننامه با حقوق دیگران در تعارض است؟ مشکل دیگر ما در قلمرو اخلاق سیاسی آن است که ما گمان میکنیم که اخلاق یعنی یک دسته ارزشها و اصول کلی اخلاقی است. این گمان سالهاست که بر در و دیوار سازمانهای دولتی ما نمود آشکار دارد. اینگونه است که بر در و دیوار ادارات و سازمانهای ما منشورهای اخلاقیای زده شده که حاوی شعارهای کلی است. این اخلاق نیست. این یک دسته امور عام و کلی هستند. حال آنکه اخلاق باید راهنمای عملیاتی باشد نه شعار.
راهنمای عملیاتی به این معناست که من در هر محیطی که فعالیت میکنم، ذویالحقوقخودم را بشناسم؛ یعنی از حقوق دیگران به تفصیل آگاهی داشته باشم و در مرحله بعدی برنامه سازمانی داشته باشم برای پایبندی به آن حقوق. این همان سند جامع اخلاقی است. بنابراین هر سازمان و حزبی باید محیط بیرونی و درونی خود را بهخوبی بشناسد و از حقوق مترتب بر آنها اطلاع دقیق داشته باشد و از سوی دیگر مسئولیت خود را در قبال این حقوق روشن سازد و برنامههای کوتاه مدت، بلند مدت و میان مدت برای تحقق آن وظایف و مسئولیتها بنویسد. اینکه صرفا یکسری اصول را ردیف کنیم، مضحکه میشویم. میپرسید چطور؟ به فرض به مؤسسهای برای انجام کاری میروید. میبینید که بر در و دیوار آن مؤسسه یک دسته اصول اخلاقی نوشته شده اما افرادی که قرار است کار شما و دیگران را راه بیندازند، هیچ همخوانی و نسبتی با آن اصول ندارند. اینجاست که نخستین واکنش ما خندیدن است. در هر حال ما باید این ترقی و تعالی را داشته باشیم که نسبت به حقوق دیگران در فعالیتهای سیاسی به دقت توجه داشته باشیم.
- آیا میتوان یک دسته اصول بدیهی(axioms)اخلاقی را در این زمینه مشخص کرد؛ اصولی که جهانشمول باشند و بتوانند راهنمای عمل قرار گیرند؟
من به سادهسازی اخلاق تا یک حد و مرزی اعتقاد دارم. اگر از آن حد و مرز تجاوز کند، آسیب میزند. برخی از پژوهشگران مانند هانسکونگ از این اصل زرین اخلاقی که هرآنچه بر خود نمیپسندی، بر دیگری مپسند دفاع کردهاند و البته برخی از روایات ما هم براین مسئله تأکید دارند. اصولی از این دست، از جمله اصول راهبردی بسیار خوب و مناسب هستند اما وقتی آنها را منحصر کنیم و کل اخلاق را به آنها فرو بکاهیم، میتواند آسیب جدی به اخلاق بزند. این اصول در خیلی از جاها تکالیف ما را بهخوبی نشان نمیدهند.
- پیشتر از نقش درمانگرانـه اخلاق و متخصصان آن سخن گفتید. آیا این به آن معناست که سازمانها و احزاب سیاسی در تدوین سند جامع اخلاق سیاسی خود باید به درمانگران اخلاقی و متخصصان آن رجوع کنند؟
در نوشتن سند اخلاق سیاسی یک الگوی نظری وجود دارد و یک الگوی روشی و عملیاتی. درباره الگوی نظری اخلاق سیاسی به تفصیل در کتاب اخلاق سازمانی نوشتهام اما در زمینه الگوی عملیاتی روش من این است که طی کارگاههایی مدیران سازمانها را درگیرکنیم. اداره این کارگاه بر عهده یکی دو تن از استادان آن حوزه خاص اخلاق است. بدینوسیله است که سند اخلاقی تدوین میشود. سند اخلاقی چند ویژگی مهم باید داشته باشد؛ نخست باید فراگیر باشد؛ یعنی همه بخشها و محیط یک سازمان را در بر بگیرد. دوم آنکه اصول اخلاقی مندرج در این سند باید با یکدیگر سازگار باشند و از تناقض بر کنار باشند. سوم آنکه از هر گونه ابهام به دور باشند و چهارم آنکه آرمانی نباشند؛ بلکه قابل عمل باشند. از اینرو معمولا سندهای اخلاقی را وضعیت مطلوب قابل دسترس دهساله میدانند و در نهایت از همه مهمتر سند اخلاقی باید پیشگیری و درمان بکند و در این راه متخصصان امر باید به کار گرفته شوند. این الگو امروزه در نحوه تنظیم سند اخلاقی میان سازمانها و شرکتها غالب است.
- سالهاست که در جامعه ما این تلقی پیدا شده که سیاست حوزه ناراستی و غیراخلاقی عمل کردن است. بهنظر شما این برداشت ناشی از چیست؟
سؤال مهمی است؛ زیرا بر مسائل عینی انگشت میگذارد. البته این مسئله خاص حوزه سیاسی نیست بلکه به صورت اشکال در دیگر حوزهها هم دیده میشود. به این معنا که تصور غالب این است که اخلاق دستوپاگیر و مانع مثلا سودآوری و رشد و رقابت است. من این را به این صورت مطرح میکنم: که آیا اخلاق نردبان پیشرفت است یا سرسره سقوط و پسرفت؟ جواب ما به این پرسش به این برمیگردد که ما در یک حرفه و ازجمله سیاست چه نگاهی داریم. آیا نگاهمان بلندمدت است یا کوتاهمدت؟ آیا فکرهای سامانمند، بلند مدت و راهبردی داریم یا فکرهای کوتاهمدت و فردگرایانه؟ برای مثال اگر من بهعنوان یک نامزد سیاسی فکرم آن اندازه کوتاه باشد که معتقد شوم که این عالم هیچی نیست جز راه یافتن به مجلس، مسلم است که متناسب با آن فعالیت تبلیغاتی خود را هم سامان میدهم اما اگر بر این نظر باشم که رسیدن به نمایندگی مجلس تنها حلقهای از حلقههای یک زنجیره طولانی است، فعالیت سیاسی و تبلیغاتی خود را به نحوی دیگر سامان میدهم. در اینجا اصلی پیش میآید و آن اینکه عملکرد امروز، بازار فرداست. این اصل هم در سیاست درست است و هم در تجارت. همانگونه که بازار امروز ما ناشی از عملکرد دیروز ماست. اگر یک فرد سیاسی به این اصل واقف باشد، قطعا ابزارهای غیراخلاقی را در پیشبرد فعالیتها و هدفهای خود به کار نمیگیرد؛ به این علت که ابزارهای غیراخلاقی سود و پیشرفت کوتاهمدت درپی دارد اما در نهایت سقوط بلندمدت با خود میآورد. زکریای رازی در این زمینه میگوید که فرد خردمند کسی است که وقتی به لذت آنی میرسد، رنجهای آتی را هم پیش چشم خود آورد. او در کتاب طب روحانی میگوید که کتابش برای کسانی مفید واقع میشود که خودشان را مهم بدانند. بنابراین اخلاق برای کسی که خود را مهم نمیداند، مفید نیست، از این رو کسی که بیحرمتشدن و آبروریزی خود را مهم نداند، اخلاق هم برایش وجهی ندارد. پس همه اینها برمیگردد به اینکه چه تلقی و نگاهی به خودمان داریم؟ اگر رشد بلند مدت را بخواهیم، اخلاق نردبان ما میشود اما اگر این نگاه را نداشته باشیم، مسئله چیز دیگری میشود.
- در این وضعیت دیگر نمیتوان گفت که اخلاق حکم سرسره را دارد؛ چراکه از همان آغاز ملاک فرد اخلاقی عمل کردن نبوده است.
برای کسی که منافع کوتاهمدت را میبیند اخلاق دست وپاگیر میشود و آن را چون سرسرهای میبیند. اجازه بدهید از نکتهای که مطرح کردید استفاده بکنم و بگویم بسیاری از افرادی که اخلاق را مانع میدانند اصلا آن را در زندگی خود تجربه نکردهاند. در واقع آنچه مانع میشود، اصول اخلاقی نیستند بلکه روش ما در اعمال اصول اخلاقی است. ما اینها را اکثرا از هم تفکیک نمیکنیم. شاید من از راست گفتن زیان دیده باشم اما هیچ فکر نکردهام که صدها بیان و شیوه برای آن وجود دارد که تنها من یک شیوه آن را آزمودهام. در واقع باید گفت که این صدق گفتار نبوده که من را عقب انداخته بود بلکه مشکل بر سر روش و شیوهای بود که اتخاذ کرده بودم. بنابراین تنها داشتن دغدغه کار خیر مهم نیست بلکه دغدغه روش و شیوه متناسب با آن را داشتن هم مهم است.
بنابر آنچه گفته شد، اخلاقی عملکردن در قلمرو سیاست به معنای پایبندی به اصول اخلاقی از یک سو و روشهای پایبندی به اصول اخلاقی از دیگر سو میشود. برای مثال افشاگری در جایی وظیفه اخلاقی من میشود اما باید بدانم که برخی از شیوههای آن غیراخلاقی، حرام و غیرقانونی است و بنابراین نمیتوانم به هر قیمتی افشاگری کنم.