محمدرضا ریحانی: عمارت دنیای کنونی بر بنیاد اندیشه جدید بنا شده است؛ اندیشه‌ای که در آن انسان کانون توجهات و محور تصمیم‌گیری‌هاست و انسان آن نه درصدد شناختن حقایق که همت ساختن جهان را در سر دارد.

در فضای دنیای مدرن، گویی امور، ماهیتی محصل نداشته و این انسان است که ماهیت امور را تعیین می‌کند. در چنین فضایی، انسان تماشاگر عالم نیست بلکه با نگاه تصرف و بهره‌برداری از عالم، نقش بازیگر را به‌خود می‌گیرد و این نقش، زمانی به نهایت خویش می‌رسد که از عنصر تفکر در گستره وسیعی بهره گرفته شود و رسانه این امکان را فراهم می‌کند. بنابراین، رسانه، ابزاری برای سرگرمی، تفنن و وقت‌گذرانی یا صرفاً عهده‌دار انتقال پیام نیست؛ پیامی که نقشی در تغییر ندارد بلکه رسانه، جهان و نحوه هستی‌مان را در معنا و مفهومی وجود شناختی و نه صرفاً به معنای جامعه‌شناختی و روانشناختی تغییر می‌دهد.

بنابراین شاید کسی بتواند بگوید که رسانه در عصر جدید صورت بخش صور در ذهن است همانطورکه صانع افلاطونی صورت‌بخش در عین است. بنابراین، از منظر یادشده، می‌توان ماهیت رسانه را هویت‌بخشی و اندیشه تغییر تلقی کرد؛ بنابرآن‌که رسانه این قدرت را دارد که هویت فرهنگی جامعه را تغییر دهد یا حداقل یکی از مؤثرترین مولفه‌ها بر فرهنگ باشد، شیوه زیستن را تغییر دهد، نگرش ما به عالم را دچار دگردیسی کند و اندیشه را گسترش دهد یا آن را به تباهی بکشاند. بنابراین استـعلای تفکـری و فرهنـگی، به‌عنوان مـلاک بـرتـری در دنیـا، با رسانه به اوج می‌رسد.

رسانه در دنیای امروز، صرفاً یک منبع اطلاعات نیست بلکه معیار مطلوبیت و اهمیت امور است؛ تعیین می‌کند چه چیزی مهم و چه امری فاقد اهمیت است و مطلوب کدام است. شاید بتوان به نحوی معکوس از این نکته نتیجه گرفت رسانه‌ای که در آن ورزش مقدم بر هر چیزی است یا ورزش به همراه آشپزی و سینما اهمیت دارد و در نتیجه زمان و هزینه بیشتری را به‌خود اختصاص داده است، مطلوبیت جامعه هم حرکت به سمت و سوی امور مذکور است و در چنین فضایی است که اندیشه در حاشیه یا برهوت غیبت حضور می‌یابد. شبکه‌چهار سیما اما در این برهوت برنامه‌هایی به مثابه جرقه‌هایی در تاریکی در حوزه اندیشه دارد. «وضعیت تفکر در ایران»، «گستره شریعت»، «معرفت»، «عصر گفت‌وگو» و اینک «زاویه»، نشان از همت شبکه چهار در تحقق جریان منسجم و تأثیر‌گذار اندیشه در ایران دارد. اما همچنان نسبت معقولی بین برنامه‌های رواج دهنده اندیشه و دیگر برنامه‌ها وجود ندارد. گویی بیننده‌های پرتعداد برنامه‌های غیراندیشه‌ای، مجوزی شده ‌اندبرای گسترش برنامه‌های یادشده و مانعی بر سر راه برنامه‌های اندیشه‌ای؛ زمانی‌که برنامه‌های غیراندیشه‌ای همچون برنامه‌های ورزشی حصربردار نبوده اما برنامه اندیشه‌ای در حصر زمان و زنجیر انسان‌های خاص و محدود گرفتار است، شاید بتوان گفت این امر نشانه آن است که اندیشه در رسانه ما از جایگاه درخوری برخوردار نیست.

یکی از راهکارهای بازگرداندن اندیشه در رسانه به جایگاه درخور آن، تأکید بر برنامه‌های گفت‌وگومحور است. این برنامه‌ها در رسانه‌های غربی با سبک و سیاق خاص خود بهره‌مند از قدرت تغییر، تصحیح و ایجاد دگرگونی در بنیان‌های فکری و اجتماعی بوده و فرم خاصی از زیستن و تفکر را جایگزین فرم دیگر می‌کنند. قدرت یاد شده مبتنی بر ارائه آزادانه دیدگاه‌های موافق و مخالف و پرهیز از نگاه اقتدارمنشانه و یکجانبه‌نگری است. رویکرد حق جلوه دادن یک جریان فکری و اصالت بخشیدن به تقابل حق و باطل در مواضعی که تقابل زوایای دید در محدوده حق مطرح است، جنگی فرسایشی و گسستی پرناشدنی می‌آفریند که هیچ طایفه‌ای از اهل سیاست و فرهنگ از آن طرفی برنمی‌بندد.

تحمل حرف مخالف، تحلیل واقع‌گرایانه رویدادهای فرهنگی، اخذ رویکردی انتقادی و شیوه آکادمی، اخلاق نقد، بیان آزادانه عقاید، برشمردن مشکلات و معضلات جامعه در کنار استقصای امکانات و نکات قوت، در دنیای امروز کالاهایی هستند بس کمیاب و گرانبها. برنامه‌های گفت‌وگومحوری چون«زاویه» اما با اتخاذ برخی از مواضع فوق درصدد آن هستند که شاید در این آشفته ‌بازار و بی‌اهمیتی حوزه اندیشه در سیما، به برنامه‌ای اثربخش تبدیل شوند.در شبکه‌های مختلف سیما، تلاش بسیاری صورت می‌گیرد تا برنامه‌های اندیشه‌ای تأثیر‌گذار تهیه شوند اما نتیجه آن تولید برنامه‌هایی است که با بی‌توجهی یا کم‌توجهی به ماهیت رسانه در دنیای جدید در فضای سنتی خاص سیر می‌کنند و با مفاهیمی چون انتقاد، تغییر، آزاداندیشی، تنوع و نیازسنجی مخاطب بیگانه هستند. نمی‌دانم اگر کسی این ادعا را بکند که رسانه ما، مثلاً سیما، در فقر اندیشه به سر می‌برد چه پاسخ درخوری می‌توان به ادعای فوق داد؟

البته گفت‌وگو در برنامه‌ای اندیشه‌ای و اثربخش نیازمند مولفه‌ها و بسترهایی است که پاره‌ای از آنها به کارشناسان و مواردی به جامعه و بخشی از آن به سیاستگذاری‌های کلان برنامه و مدیران آن برمی‌گردد؛ بستری که به برنامه بازمی‌گردد، تلاش در جلب اعتماد مخاطب است که صداقت و بی‌طرفی نسبی برنامه و طرح نیازها، مسائل و معضلات فکری روز است تا مخاطب احساس کند که آرا و موجودیتش در برنامه رعایت شده و برنامه سخن او را بیان می‌کند و وی در آن حضور دارد. همچنین یکی از جدی‌ترین مولفه‌ها در این باب، التزام به لوازم آزاداندیشی از سوی جامعه است. بسیاری از کارشناسان چنین برنامه‌هایی پس از طرح گوشه‌ای از انتقادات خویش، نگران دغدغه پیامدهای آن و اسناد برچسب‌های گوناگون از سوی نهادهای مختلف هستند. و اساساً برخی از آنها به خاطر پیش‌بینی پیامدهای ناگوارِ سخن انتقادی، از طرح آن خودداری می‌کنند یا با ارائه توضیحات حاشیه‌ای و پراکنده درصدد آن برمی‌آیند که جلوی سوء‌برداشت‌های احتمالی سخن خویش را سد کنند.

پاره‌ای از سیاست‌زدگی‌ها و نگاه غیرآکادمیک نیز سبب می‌شود کارشناسان چنین برنامه‌هایی از شنیدن سخن طرف مخالف بازمانند؛ بنابرآن‌که یکسره در زمان طرح نظرگاه مخالف، در اندیشه تخریب بوده و درپی راهکاری برای غلبه بر طرف مخالفند و در فضایی که شنیدن مخدوش است، گفت‌وگوی اثربخش نیز حضور نخواهد داشت. گروهی از کارشناسان نیز به دلایلی که بر ما معلوم نیست، از نشستن در برابر یک مخالف اجتناب کرده و مونولوگ را بر دیالوگ ترجیح می‌دهند که این رویکرد نیز نه تنها در راستای ارتقای ساحت اندیشه و گفت‌وگوی اثربخش نبوده که دقیقاً به انسداد آن می‌انجامد. تفکر محافظه‌کارانه مدیران هم می‌تواند به این معضل دامن زند و در این حالت است که رسانه دچار نقض غرض می‌شود؛ غرض داشتن مخاطبان پرتعداد است اما آنچه عاید او می‌شود گریز مخاطب است.

سخن آخر اینکه در این میان زاویه و شمار اندکی از برنامه‌های سیما در این فضا سعی دارند واژگونی بت‌های انسداد اندیشه را پیشه خود ساخته و با رهایی از آنها افق‌های فکری اثر بخش‌تری را فراروی مخاطبان خویش بگشایند.