تاریخ انتشار: ۲ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۳

رضا صیادی: طرف کل همشهری مسافر را با دوانگشت بر می‌دارد و می‌گوید: توی این همشهری مسافرتون چی می نویسید؟ جواب این سؤال را از بس تکرار کرده‌ام، خوب بلدم:

«درباره حمل‌ونقل و ترافیک شهری» آقای میوه فروش، مرام همسایگی می گذارد و نشریه ما را از فله روزنامه‌هایش جدا می‌کند، انگار که دیگر با نشریه ما سبزی پلو بسته بندی نمی‌کند، اما سؤال بعدی‌اش بد جور توی ذوق می‌زند:«درباره ترافیک می‌نویسید، یعنی می‌نویسید ترافیک فلان اتوبان سنگینه و این حرف‌ها؟!» برایش توضیح می‌دهم که ترافیک شهری برای خودش هزار تا زیرمجموعه دارد و حالا در دانشگاه‌های معتبر دنیا تدریس می‌شود. چند تا «درسته» خشک‌ و خالی تحویلم می‌دهد؛ یعنی فهمیدم. اما من مطمئنم که موضوع را درست متوجه نشده.

راستش را بخواهید خودم هم هنوز نمی‌دانم که وقتی از ترافیک شهری حرف می‌زنیم، دقیقا از چه چیزی حرف می‌زنیم؛ یعنی در شهری مثل تهران که رشد معابرش هیچ قاعده و قانونی نداشته و از ده‌ها سال قبل با سلام و صلوات ساخته شده، ساماندهی ترافیک شهری چه معنایی پیدا می‌کند؟ در شهری شلوغ که روزبه‌روز تعداد ساکنانش بیشتر می‌شود، چگونه ممکن است که تنها 77 ایستگاه مترو ساخته شده باشد آن هم با هزار و یک مکافات که یکی از آنها نرسیدن بودجه از سوی دولت است که از بس درباره‌اش نوشته‌ایم خسته شدیم. در این اوضاع و احوال، گفتن حرف حساب درباره ترافیک کار دشواری است.

ما باید حرف‌های تخصصی حوزه ترافیک را با زبانی نرم برای مردم بنویسیم، برای همان میوه‌فروش محترمی که ابتدای یادداشت ذکر خیرش بود، برای آن استاد دانشگاهی که هر از گاهی برای ما مقاله می‌نویسد، برای آن خانم خانه‌داری که اگر یک شماره جدول چاپ نکنیم، پاشنه تلفن دفتر را از جا در می‌آورد، برای مدیران ترافیکی شهر که دوست دارند نتیجه تلاش‌های‌شان را در این ضمیمه ببینند، برای آن پارکبان محترمی که هر وقت بیکار می‌شود روی جدول کنار خیابان می‌نشیند و نشریه ما را ورق می‌زند و می‌توان این فهرست را به اندازه مثنوی هفتاد مَن کاغذ ادامه داد. همه این مخاطبان انتظار دارند نشریه ما حرفی برایشان داشته باشد، یک عده تخصصی می‌خواهند، یک عده ژورنالیستی و یک عده عامه‌پسند و ما باید نظر همه آنها را تأمین کنیم.

همشهری مسافر با همه این گرفتاری‌ها اما برای ما یک تجربه شیرین مطبوعاتی است، گاهی اوقات که سوتی می‌دهیم و مردم با هزاران پیامک و تلفن گوشمان را می پیچانند خستگی کار از تنمان بیرون می‌رود، همینکه مردم این‌قدر دقیق نگاهمان می‌کنند، یعنی بزرگترین سرمایه برای یک کار مطبوعاتی و خدا را شکر.

تکمله: آقای میوه فروش چند روز بعد زیر قولش زد و همان نشریه را هم سبزی‌پیچ کرد، خدا را چه دیدید شاید همین ویژه‌نامه هم به چنین بلایی دچار شود، اما نه این اتفاق ساده و نه چندین مشکل بزرگتری که داریم، هیچ کدام به اندازه انگیزه‌ای نیست که از مخاطبانمان می‌گیریم. راستی تا یادم نرفته این هم را بگویم؛ سال نو مبارک!

منبع: همشهری آنلاین