تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۸۵ - ۰۴:۵۴

حامد فرح‌بخش: بعد از ظهر سی‌ام آبان 84‌، وقتی زنگ تلفن کلانتری گلبرگ به صدا درآمد و فردی با صدای لرزان خبر حمله مرگ‌بار فرد ناشناسی به دختر جوانی به نام ندا را در اطراف اتوبان شهید باقری داد‌

هیچ کس نمی‌توانست تصور کند این جنایت سرآغاز یک زنجیره از جنایت‌های فجیع و هراس آور در شرق تهران باشد.

جنایت‌هایی که برای چندین ماه سایه‌ای از ترس و اضطراب را در شرق تهران حاکم می‌کرد.
ماموران کلانتری، هنگامی به محل رسیدند که جسد نیمه جان ندا که در جلوی در خانه‌شان مورد حمله قرار گرفته بود، به بیمارستان انتقال یافته بود، اما قبل از آن‌که تیم پزشکی بتواند اقدامی برای نجات او انجام دهد، دختر جوان جان باخته بود.

با مرگ دختر جوان، موضوع به قاضی حسینی، بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی گزارش شد و به این ترتیب، بررسی‌های تخصصی درباره مرگ این دختر جوان که هنگام بازگشت از محل کار خود مورد حمله قرار گرفته بود، به کارآگاهان اداره دهم آگاهی که تخصص ویژه آن‌ها در بررسی پرونده‌های قتل بود، سپرده شد.

در نخستین اقدام، ماموران از خواهر ندا بازجویی کردند. او تنها کسی بود که لحظاتی بعد از جنایت، بالای سر خواهرش رسیده بود. دختر نوجوان، در بازجویی‌ها به کارآگاهان پلیس گفت: «لحظاتی قبل از جنایت، صدای ندا را از آیفون شنیدم که از من می‌خواست در را برایش باز کنم‌. مثل همیشه در را زدم، اما همین‌که وارد خانه شد، ناگهان صدای جیغ بلندی شنیدم. وحشتزده به جلوی در رفتم و آنجا بود که با جسد غرق در خون خواهرم روبه‌رو شدم که  جلوی در افتاده بود.»

دختر جوان اگر چه ثانیه‌هایی پس از جنایت به بالین خواهرش رفته بود، اما هیچ نشانی از ضارب نداشت:« به سرعت به کوچه دویدم، اما هیچ کس آن‌جا نبود».  با حرف‌های خواهر مقتوله کارآگاهان دریافتند که با یک قاتل سریع و بی‌رحم روبه‌رو هستند که توانسته به سرعت ضربه مرگ‌بار را وارد کند و قبل از رسیدن دیگران، از محل بگریزد.

 در جست‌وجوی قاتل بی نشان
در حالی که بازجویی از همسایه‌ها هیچ نتیجه‌ای به دنبال نداشت، مانندبسیاری از پرونده‌های قتل  دختران جوان، بازپرس جنایی چند فرضیه را برای ارتکاب جنایت مطرح کرد: «سرقت» و «انتقام‌جویی» مهم‌ترین فرضیه‌هایی بود که پیش روی بازپرس جنایی درباره انگیزه قاتل وجود داشت.

به این ترتیب، کارآگاهان ویژه قتل ماموریت در‌یافتند در دو شاخه جداگانه، به بررسی این دو فرضیه بپردازند و وقتی که بررسی‌های کارآگاهان نشان داد که شیء قابل توجهی از دختر جوان ربوده نشده،  بررسی‌ها بیشتر بر ارتکاب قتل با انگیزه انتقام‌جویی متمرکز شد.


کارآگاهان برای تحقیق در این زمینه، باید فهرستی از تمامی مظنونانی را که می‌توانستند انگیزه‌ای برای این جنایت وحشیانه داشته باشند، تهیه می‌کردند. به این منظور، با بازجویی از خانواده دختر جوان و همکاران او در شرکتی که آن‌جا کار می‌کرد، فهرستی از تمام افرادی که می‌توانستند انگیزه‌ای هر چند ساده و پیش پا افتاده برای این جنایت داشته باشند، تهیه شد.

اما بررسی‌های پلیسی درباره مظنونان، کارآگاهان را با کلاف سردرگمی روبه‌رو کرد؛ زیرا  ندا دختر آرام و معصومی بود که با هیچ‌کس مشکلی چندان جدی نداشت که بتواند انگیزه‌ای برای قتلش باشد.

 دومین جنایت در بزرگراه
درست یک‌ماه بعد‌، یعنی سی‌ام آذرماه 84، درحالی‌که بررسی‌های بازپرس جنایی برای یافتن عامل قتل ندا به نتیجه نرسیده بود و هیچ‌یک از مظنونان متهم اصلی محسوب نمی‌شدند، قتل دیگری در بزرگراه شهید باقری به کارآگاهان  پلیس گزارش شد.

این بار، مقتوله، دختر دانشجویی به نام اعظم بود که داخل خودروی خود با ضربه چاقو از پای درآمده بود. با گزارش این جنایت، «حسین اصغرزاده»، بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی و کارآگاهان تشخیص هویت پلیس به سرعت خود را به محل جنایت رساندند تا تحقیقات تخصصی روی این جنایت را  آغاز کنند.

در این مورد نیز، بررسی‌های تخصصی نشان داد ضارب با انگیزه سرقت دست به جنایت نزده است. در این جنایت نیز هیچ کس ضارب را ندیده بود و سرنخی هم از او در دست نبود، بنابراین کارآگاهان پلیس باید به مظنون‌یابی گسترده‌ای دست می‌زدند و این بار نیز تمامی کسانی را که احتمال می‌رفت انگیزه‌ای برای جنایت داشته باشند، مورد بازجویی‌های تخصصی قرار دهند.

بنابراین، بازجویی‌ها از خانواده دختر جوان و همکلاسی هایش آغاز شد و با اظهارات آن‌ها، تمامی مظنونان احضار شدند و مورد بازجویی قرار گرفتند. بار دیگر، جست‌وجو  روی این پرونده در حالی که مشخص نشده بود با جنایت اول مرتبط است، بی‌نتیجه ماند.

شکارچی زنان شرق پایتخت
در فاصله کوتاهی از این دو جنایت، کارآگاهان کلانتری گلبرگ، با شش مورد حمله خونین به زنان و دختران جوان روبه‌رو شدند. ضارب، مرد جوانی بود که به انگیزه‌ای مبهم به دختران و زنان جوان حمله می‌کرد. مجروحان حادثه تنها سایه‌ای از این مرد بی‌‌رحم را دیده بودند.

بازجویی، از حادثه دیدگان نشان می‌داد تمامی آن‌ها به شکلی مشابه مورد حمله قرار گرفته بودند؛ مردی جوان از پشت سر با چاقو به آن‌ها حمله کرده و قبل از آن‌که مجروحان بتوانند چهره  او را ببینند، فرار کرده بود.

با گزارش هر حمله، کارآگاهان با معمای پیچیده‌تری روبه‌رو می‌شدند. تنها اطلاعاتی که پلیس داشت، این بود که جنایت‌ها احتمالا مثل زنجیر‌‌ه‌ای از حوادث با هم مرتبط بودند. تمام آن‌ها در منطقه شرق تهران و به طور مشخص در تهرانپارس و اطراف بزرگراه شهید باقری رخ داده بود و جوان لاغر اندامی که قربانیان او را به مانند شبح توصیف می‌کردند، پس از حمله به طعمه‌های خود - که اکثرا دانشجویان و یا کارمندانی بودند که در بعد از ظهر در حال بازگشت به خانه‌هایشان بودند- با سرقت‌های بسیار جزیی و یا حتی بدون ارتکاب سرقت می‌گریخت.

خیلی زود، خبر این حملات خونین در منطقه پخش شد و احساس ناامنی، زنان و دختران شرق تهران را فرا گرفت‌؛ احساس این‌که در یک بعد از ظهر، جوانی چاقو به دست، یکباره از پشت سر به آن‌ها حمله کند‌، ترس زیادی ایجاد کرده بود. سؤال این بود که شکار بعدی کیست؟

تماس  شبح سرگردان
شانزدهم خرداد 85‌، با گذشت هفت ماه از جنایت، هنوز هیچ سرنخی از قاتل دو دختر جوان و عامل حمله به شش دختر دیگر به دست نیامده بود و حتی درباره این‌که بین حملات مرگبار به دختران جوان و دو قتل صورت گرفته ارتباط وجود دارد، دلایلی قطعی وجود نداشت، اما هفتمین حمله در این روز، باعث شد در روزهای آینده مرد جنایتکار به دام بیفتد. شبح جنایتکار، این بار بعد از حمله به دختر جوان، موبایل و پول‌های طعمه خود را به سرقت برده بود.

با گذشت چند روز از گزارش این حادثه‌، خانواده دختر دانشجویی که بر اثر حمله سایه ناشناس به شدت زخمی شده بود، با پلیس تماس گرفتند و گفتند: «مرد جوانی، دایم با شماره تلفن همراه دخترشان با یکی از دوستان او تماس گرفته و می‌خواهد با او قرار ملاقات بگذارد.

وقتی موضوع تماس‌ها گزارش شد، کارآگاهان خود را در چند قدمی شبح نامرئی احساس کردند. این سرنخ می توانست او را به داخل تله‌ای بکشاند که پلیس برایش تدارک می‌دید، بنابراین کارآگاهان به سرعت به سراغ دختر جوان رفتند و در حالی‌که به شدت می‌ترسید، از او خواستند، بدون آن‌که شک مرد جوان را برانگیزد، با او قرار ملاقات بگذارد.

دختر جوان اگر چه از روبه‌رو شدن با جوان جنایتکار می‌ترسید، اما وقتی به او گفته شد که او تنها کسی است که می‌تواند به حل معما کمک کند و از قربانی شدن دختران دیگر جلوگیری کند، پذیرفت مرد جوان را به محل قراری که پلیس تعیین می‌کرد بکشاند. اما از آن به بعد، باید یکی از افسران زن پلیس، عملیات را دنبال می‌کرد.

 شکارچی در تله پلیس
از صبح زود روز نوزدهم خرداد ماه، کارآگاهان  پلیس کلانتری گلبرگ، در حالت آماده باش به سر می‌بردند. قرار ملاقات دختر جوان و تماس گیرنده ناشناس، می‌توانست خط پایانی باشد بر تمامی حوادث خونین در شرق تهران. تمامی کوچه‌ها و مناطق اطراف منطقه قرار در کنترل نامحسوس پلیسی قرارگرفته بود و راه‌های گریز متهم بسته شده بود.

در زمان مقرر، در حالی‌که کارآگاهان تمامی منطقه را زیر نظر داشتند، دختر جوان به محل قرار رفت. از آن‌جا که احتمال می‌رفت کشاندن دختر جوان به محل قرار نیز نقشه‌ای برای از پای درآوردن او باشد، کارآگاهان باید با اقدامی ضربتی قبل از نزدیک شدن به دختر جوان وارد عمل می‌شدند و شکارچی را دستگیر می‌کردند. هر تأخیری می‌توانست فاجعه تلخ دیگری را رقم بزند.

چند دقیقه‌ای مانده به زمان قرار، کارآگاهان متوجه جوان لاغر اندام و کشیده‌ای شدند که با لباس آستین کوتاهی که راه‌های قرمز رنگ نازکی  روی آن وجود داشت، به محل قرار نزدیک شد. رفتارهای مرد جوان که تمامی منطقه را با زیرکی زیر نظر داشت و به نظرمی رسید به دنبال کسی می‌گردد، احتمال این‌که او همان جوان ضارب باشد را قوت بخشید.

لحظاتی بعد، وقتی که مشخص شد این مرد جوان همان تماس گیرنده ناشناس است‌، کارآگاهان به سرعت به او حمله ور شدند و او را دستگیر کردند. مرد جوان که از شوک عملیات ضربتی پلیس مات و مبهوت مانده بود، وقتی به خود آمد که دستبندهای فلزی پلیس را بر دستش احساس می‌کرد.

اعترافاتی با بوی مرگ
در حالی‌که پیدا شدن یک چاقو و تلفن همراه دختر در جیب‌های مرد جوان، هیچ شکی برای پلیس باقی نگذاشته بود که او همان شبح نامرئی شرق تهران است، او با خونسردی حمله به دختران جوان و مجروح کردن آن‌ها را انکار می‌کرد و مدعی بود تنها قصد ملاقات با دختر جوان را داشته و هیچ اطلاعی از حملات خونین ندارد.

اما به رغم انکارهای اولیه مرد جوان، وقتی وی مورد بازجویی‌های فنی و تخصصی قرار گرفت، علاوه بر هفت حمله وحشیانه به دختران جوان در شرق پایتخت، راز  سیاه دیگری را نیز فاش کرد؛ راز دو جنایت مرگ‌بار در اطراف بزرگراه شهید باقری، قتل‌‌های ندا و اعظم.

مرد جوان در بازجویی های پلیسی درباره انگیزه خود از این جنایت‌های سیاه گفت:« اگر چه از برخی از طعمه‌هایم سرقت‌های جزیی می کردم، اما هدفم گرفتن انتقام بود، انتقام از تمامی زنان و دختران جوان.

مرد جوان که حالا دیگر به آخر خط رسیده بود، با اعترافات تلخ خود رازهای وحشتناک را یکی پس از دیگری فاش می کرد:« مدتی قبل، دختر مورد علاقه‌‌ام مرا ترک کرد. در حالی‌که به خاطر این موضوع، زندگی‌ام به هم ریخته بود تصمیم گرفتم انتقام بگیرم، اما به جای انتقام از دختر مورد علاقه‌ام‌، انتقام‌گیری از تمامی زنان و دختران جوان در ذهنم جای گرفت و به این ترتیب، جنایت‌های سریالی را آغاز کردم. دخترانی را انتخاب می‌کردم که تنها بودند و می‌توانستم به سرعت نقشه‌ام را انجام دهم.»

با اعترافات مرد جوان، پرونده جنایت‌های فجیع شرق پایتخت بسته شد وهفته گذشته، قضات شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران، برای این متهم حکم دو بار اعدام صادر کردند.