یک هفتهنامه چینی با پرداختن به موضوع گرسنگی وسیع چینیها در سالهای 1960 میلادی، جنجال بزرگی در این کشور آسیایی به پا کرد. فاجعه انسانی دهه شصت میلادی که از آن به عنوان وخیمترین گرسنگی شناخته شده تاریخ یاد میشود، طبق برآوردها، بین 36 تا 45 میلیون چینی را به کام مرگ کشانده بود. سیاست تاریخنگاری رسمی و دولتی چین همواره بر حذف یا لااقل نادیده گرفتن این برهه تاریک از گذشته دردناک این کشور اصرار داشته است. دولتهای پس از مائو همیشه سعی کردهاند که از این بخش از تاریخ معاصر چین با تغافل و چشمپوشی بگذرند و آن را تا جای ممکن مسکوت باقی گذارند، اگرچه جسته و گریخته به مسئولیت حکومت در این واقعه اذعان کردهاند. علت اصلی سکوت نسبی در مآخذ رسمی تاریخ چین، تقصیر و گناهی است که مستقیماً بر گردن مائو رهبر کمونیست چین سنگینی میکند و این کشور هنوز آمادگی تخطئه رسمی رهبر فقید خود را ندارد.
اما بر خلاف سیاست رسمی، نسل جدید مورخان و روزنامهنگاران چینی هوای بازخوانی تاریخ معاصر خود را در سر میپرورند. هفتهنامه "نانگ فانگ رنوو زوکان" با اعلام اینکه در "پیشگاه تاریخ مهمترین وظیفه صداقت است"، طی 18 صفحه گزارش و مصاحبه، به واکاوی این موضوع حساس پرداخته است. در این تحقیق، مصاحبه شوندگان که خود از نزدیک شاهد مرگ عزیزان خویش از گرسنگی یا خشونت گاردهای سرخ حزب کمونیست بودهاند، به بیان خاطرات جوانی و نوجوانی خویش از دوره سیاه پیش از انقلاب فرهنگی و نیز معاصر آن میپردازند.
گفتنی است مائو رهبر کمونیست چین در پنجم ماه مه 1958، با ارائه طرحی نامعقول و به شدت سادهلوحانه موسوم به "جهش بزرگ به پیش" مدّعی شد که ظرف پانزده سال خواهد توانست اقتصاد زراعتمحور چین را به اقتصادی کاملاً صنعتی تغییر دهد، به طوریکه در این مدت کوتاه پیشرفتهترین قطبهای صنعتی دنیا مخصوصاً بریتانیا را پشت سر گذارد.
برای تحقق این هدف، وی ابتدا تصمیم گرفت تولید فولاد چین را سه برابر کند. مائو با تأسیس 26 هزار کمون در روستاها، کشاورزان بیچاره را مجبور کرد تا با انصراف از شغل اصلی خود یعنی زراعت، تمام همّ و نیروی خود را در کورههای تولید فولاد مصروف سازند. همین سیاست نابخردانه موجب از بین رفتن کشاورزی چین شد. طبق آمارهای رسمی منتشر شده در 1984، تولید مواد اولیه خوراکی از 200 میلیون تن در سال 1958 به حدود 143 در سال 1960 کاهش یافت. کاهش تولید مواد غذایی، آنهم با جمعیت میلیاردی چین، به سرعت تبعات وحشتناک خود را نشان داد. بدین ترتیب، طی 5 سال بعد از 1958، بزرگترین فاجعه تاریخ این کشور رقم خورد.
روستاییان حتی مجبور بودند اشیاء فلزی منازل خود را برای تولید فولاد (که در نهایت فولاد بسیار نامرغوبی از آب درآمد) تحویل دهند. یکی از بدترین جرائم در آن روزگار که مجازات سنگینی در پی داشت، مخفی کردن یک قابلمه یا ماهی تابهای فلزی بود. فرض بر این بود که آشپزخانه عمومی روستا و خدمات اشتراکی کمون جایی برای لوازم فردی باقی نمیگذارد. بسیاری از کسانی که از گرسنگی نمردند، به جرائم واهی کشته شدند. یکی از مصاحبه شوندگان از کشته شدن کشاورزی یاد میکند که از فرط گرسنگی به سیاست کمون اعتراض کرده بود. یود هونگ دبیر حزب کمونیست در زینیانگ میگوید: «وارد روستایی شدم و دیدم صدها جنازه روی زمین است. وارد روستای دیگری شدم با صدها جسد دیگر مواجه شدم. میگفتند سگهای ولگرد جنازهها را خواهند خورد. من گفتم این حقیقت ندارد چون مردم قبلاً همه سگها را خوردهاند.»
سرانجام ناکامی "جهش بزرگ" مائو، حتی برای خود او که همواره از پذیرفتن واقعیت گریزان بود، عیان شد. کمونها منحل و کورههای ذوب فولاد تعطیل شد، اما میلیونها جانباخته دیگر هرگز نتوانستند به زندگی بازگردند. در اواخر دوره قحطی و سالهای بعد از آن، انتقاد سایر رهبران حزب به این قبیل بیتدبیریهای فاحش مائو، تسویه حساب خونینی را در درون حزب کمونیسم به دنبال آورد. مائو جنبشی به نام "انقلاب فرهنگی" به راه انداخت تا از شرّ دوستان سابق همحزبی خود خلاص شود.
به گفته مورخان، قحطی و گرسنگی سالهای 1958 تا 1962 از دو نمونه شناخته شدة تاریخ این کشور در سالهای 1876 تا 1879 (با سیزده میلیون جانباخته) و سالهای 1926 تا 1929 (با بیست میلیون قربانی) به مراتب کشندهتر بود. در سال 1998، اداره ملی آمار چین رقم 22میلیون قربانی را برای قحطی بزرگ عصر مائو تایید کرد، اما منابع غیررسمی از 50 میلیون نیز سخن گفتهاند.
دولت چین همواره خشکسالی را مسبب این فاجعه میدانست تا اینکه سرانجام در 1980 مسئولان چینی برای نخستین بار بخشی از تقصیر دولت مائو را (70% مسئولیت حکومت در مقابل 30% علل طبیعی و اقلیمی) در ظهور قحطی بزرگ به رسمیت شناختند اما کماکان ترجیح میدهند از آن سخنی به میان نیاورند.