جاناتان دى اسپنس* - ترجمه علی ملائکه: مائو تسه تونگ عاشق شنا کردن بود. او در جوانى‌اش شنا کردن را به عنوان طریقه‌اى براى تقویت بدنى شهروندان چینى توصیه مى‌کرد

mao

 و یکى از اولین شعرهایش لذات بیدار شدن با صداى امواج را گرامى مى‌دارد.

او در جوانى به همراه دوستان نزدیکش اغلب پیش از بحث دسته جمعى درباره هزاران چالشى که ملتشان با آن مواجه بود به شنا در جویبارهاى محلى مى‌پرداخت. اما به خصوص پس از سال ۱۹۵۵ هنگامى که در ابتداى ۶۰ سالگى‌اش و در اوج قدرت سیاسى‌اش به عنوان رهبر جمهورى خلق چین بود، شنا کردن به بخش اصلى زندگى اش بدل شد.

 او اغلب در استخرهاى بزرگى که براى رهبران سطح بالاى حزب در مجموعه‌هاى ساختمانى کاملاً حفاظت ‌ده ساخته شده بود، آن قدر به شنا کردن ادامه مى‌داد که نهایتاً دیگران او را رها مى‌کردند و به عنوان تنها شناگر استخر باقى مى‌ماند.

او در اقیانوس اغلب توفانى ساحل شمالى چین هنگامى که رهبرى حزب کمونیست در آنجا براى اجلاس‌هاى سالانه جمع مى‌شدند، به شنا مى‌پرداخت و به رغم خواهش‌هاى نگهبانان امنیتى و پزشکانش در رودخانه هاى شدیداً آلوده جنوب چین شنا مى‌کرد و در حالى که روى آب بى‌حرکت دراز کشیده بود و بى‌اعتنا به توده‌هاى فضولات انسانى که به آرامى به رودخانه وارد مى‌شدند، مایل‌ها به سمت پایین دست رودخانه مى‌رفت.

او همراهانش را در صورتى که در آب وحشت زده مى‌شدند، ملامت مى‌کرد و مى‌گفت: «شاید مى‌ترسى غرق شوى، به غرق شدن فکر نکن اگر به غرق شدن فکر نکنى، غرق نمى شوى، اگر به غرق شدن فکر کنى، غرق خواهى شد."

مائو در غرق نشدن نابغه بود

دشمنانش فراوان بودند: نظامى‌ها، که از زخم زبان‌هاى روزنامه نگارانه‌اش دلخور بودند؛ رقباى حزبى، که او را حامى بیش از حد مشتاق جبهه واحد با ناسیونالیست‌هاى کومین تانگ مى‌دیدند؛ زمین‌داران که از سخنان و فعالیت‌هاى طرفدارى از کشاورزان توسط او نفرت داشتند؛ چیان کاى چک، که او به سماجت خستگى ناپذیرى به مقرهاى روستایى‌اش حمله مى‌کرد؛ ژاپنى ها، که سعى کرده بودند پایگاه شمالى او را درهم بشکنند؛ آمریکا، پس از آنکه چینى ها به جنگ کره وارد شدند؛ اتحاد شوروى، هنگامى که او به سیاست‌هاى ضداستالینى خروشچف تاخت. مائو به یکسان در اغتشاش‌هایى- که بسیارى از آنها را شخصاً برانگیخته بود - و مشخصه ۲۰ سال آخر حکومت او در چین بود، غیرقابل غرق شدن بود.

مائو در سال ۱۸۹۳ متولد شد، در چینى که به نظر مى‌رسید در حال تجزیه شدن است. خاندان چن که در حال افول بودند، نمى‌توانستند از پس ناآرامى‌هاى پیچیده اجتماعى و اقتصادى برآیند. درآمدها و بسیارى از منابع طبیعى چین را به قدرت هاى خارجى ظاهراً سیرى ناپذیر واگذار کرده بودند.

بعدها مائو در صحبت با زندگینامه نویس‌اش ادگار اسنو آن دوران را زمانى خواند که  "تجزیه چین" حتمى مى‌نمود و تنها اعمال قهرمانانه جوانان چین می‌توانست باعث نجات کشور شود.

اولین مقاله به جا مانده از مائو مربوط به ۱۹ سالگى‌اش مى‌شود و در مورد یکى از مشهورترین مظاهر اولیه کلبى مسلکى و سیاست واقعى حاکم قرن چهارم پیش از میلاد چین شانگ یانگ است.

مائو تجربه شانگ یانگ را به عنوان نمادى از بحران چین انتخاب کرده بود. شانگ یانگ مجموعه‌اى از قوانین تحمیلى بى رحمانه را وضع کرده بود که براى "تنبیه کردن اشرار و شورشیان در جهت حفظ حقوق مردم" بودند. این امر که ترس مردم از شانگ یانگ تداوم یافت، از نظر مائو دلیلى بر "بلاهت" آنها بود. مائو این ترس و بى‌اعتمادى را نه به سیاست هاى شانگ یانگ بلکه به پذیرش این سیاست‌ها نسبت مى داد:  "در آغاز هر چیز خلاف معمولى، توده مردم همیشه از آن متنفرند."

بعد از پیروزى کمونیست‌ها بر چیان کاى چک در سال ۱۹۴۹ و استقرار جمهورى خلق چین موضع مائو بى اندازه تقویت شد. به رغم همه حوادثى که مردم چین در برابر آن استقامت کرده بودند، به نظر مى‌رسد که براى مائو ترغیب کردن آنها به به کار انداختن نیرویى خیالى و نیاز عملى به برنامه "جهش بزرگ به جلو" در اواخر دهه ۱۹۵۰ چندان سخت نبوده باشد.

از نظر مائو هدایت کردن انرژى‌هاى چین نیروى کار یدى و ذهنى را به سوى یک تلفیق هماهنگ نهایى خواهد کشاند و پلى خواهد زد بر روى شکاف میان فقر چینى‌ها از یک طرف و بهشت موعود سوسیالیستى از جانب دیگر.

مائو در فوریه ۱۹۵۷ افکارش در مورد چین را به شکل سخنرانى غرایى با نام  "رفع صحیح تضادهاى میان مردم" ایراد کرد.

یادداشت‌هاى مائو براى این سخنرانى آشکارکننده آمیزه عجیب و غریبى از شوخ طبعى و سبعیت از نظرات یوتوپیایى و تصورات کوته فکرانه است که در کانون شخصیت او قرار داشتند.

مائو مى‌پذیرفت که ۱۵ درصد مردم چین یا بیشتر گرسنه هستند و این که بعضى منتقدان از مارکسیسم احساس "بیزارى" مى کنند. او همچنین از صدها هزار نفرى سخن مى‌گفت که در انقلاب تا آن زمان کشته شده بودند - البته اعدادى که قاطعانه رد مى‌شدند و در روزنامه‌هاى هنگ کنگ نقل مى‌شدند- حاکى از مرگ بیشتر از ۲۰ میلیون نفر بود، او مى پرسید: "چگونه ممکن است که بتوانیم ۲۰ میلیون نفر را به کشتن دهیم؟"

 اکنون ثابت شده است که دست کم به همین تعداد انسان در چین در حین قحطى به دنبال اجراى برنامه "جهش بزرگ" در سال هاى ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ مردند. مائو در انقلاب فرهنگى که تنها پنج سال بعد آغاز شد از ارتش و جمعیت دانشجویى بر ضد مخالفانش استفاده کرد. بار دیگر میلیون ها نفر مردند یا دچار رنج و سختى شدند، هنگامى که مائو شقاوت شانگ یانگ را با اعتماد به نفس مطلق یک شناگر استقامت ترکیب کرد.

مائو با طردکردن متحدان حزبى قدیمى‌اش و هرکسى که مى‌توانست او را به حمایت از ارزش هاى یک تمدن چینى کهن تر و باشکوه تر متهم کرد. از جماعات سرودخوان گاردهاى سرخ کسب قدرت مى‌کرد. کنایه آمیز، آن که مائو از مطالعات دوران جوانى‌اش مى‌دانست که چگونه شانگ یانگ در اواخر عمرش سعى کرده بود وزیرى شرافتمند را به خدمت خودش جلب کند. اما دیوانیان چرب زبانى هاى شانگ یانگ را با این سخنان رد کردند که: "هزار شخص که بله بله مى گویند به اندازه یک مرد که شجاعانه نه مى گوید ارزش ندارند."

مائو در سال ۱۹۶۷ مرد، در گذر سال ها آن فریادهاى دروغین "بله بله!" به تدریج رنگ باخت. رهبرانى که مائو تربیت کرده بود، مانند دنگ شیائوپینگ توانستند سیاست هاى مائو حتى آنهایى را که مدعى بودند، تحسین‌شان مى‌کنند، کنار بگذارند آنها به مردم چین فرصت‌هایى براى بروز مهارت هاى سرمایه گذارى و کسب و کار خصوصى دادند که منجر به نرخ هاى اعجاب آور رشد اقتصادى و دگرگونى کامل چهره شهرهاى چین شد.

آیا تغییرات این حرکت‌ها به سوى یک انعطاف پذیرى جدید را مى‌توان به نوعى میراث مائو خواند؟ او به رغم آشوبى که باعث شد، همزمان هم فردى رویابین بود و هم فردى واقع گرا.

او در جوانى نه تنها آموخته بود که چگونه شانگ یانگ قوانین خشن را بر مردم چین تحمیل کرد، حتى هنگامى که آنها نیازى به چنین قوانینى حس نمى کردند، بلکه همچنین دریافته بود که چگونه سختگیرى‌هاى شانگ یانگ به بنیادگذارى دولت هراس‌آور تمرکزبخش چین در سال ۲۲۱ پیش از میلاد کمک کرده بود.

مائو همچنین مى‌دانست که حاکمان چین هم مورد نفرت و هم مورد هراس بودند و این که سلسله آنها به زودى به رغم انحصار آن در قدرت و استفاده کارآمد از وحشت به زودى سرنگون شد. اما به نظر مى رسد که مائو در سال هاى آخر زندگى اش از همراهى نام خودش با این منتقدان کهنش در سلسله چین راضى بود.

سلسله "چین "در آخر کار دولتى متحد را در جهانى پرآشوب برقرار کرده بودند. آنها مانند مائو نه بیانگر بهترین چیزى که چین مجبور بود ارائه کند، بلکه نماینده حالتى سبعانه اما زیرکانه بودند، با قدرتى که در مدتى کوتاه اراده‌اى منفرد را بر احساسات پراکنده جماعت سرگردان تحمیل مى کرد.

اخلاف مائو بر روى چنین بنیاد شدیداً ساختار یافته‌اى بود که توانسته‌اند چین جدید را بسازند. با وجود آنکه با نگرانى آشکار سعى مى‌کنند که فشارهاى اجتماعى که سیاست بازتر خودشان تولید مى‌کند را مهار کنند.

مطمئناً سخنان ساده مائو در گوش آنها طنین انداز است: مادامى که نمى‌ترسى، غرق نخواهى شد.

*جاناتان اسپنس استاد دانشگاه ییل و مولف کتاب هاى متعدد در مورد چین است.

کد خبر 74672

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار فرهنگ عمومی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز