بنفشه بدیعی ازجمله کارگردانهایی است که همواره متون ایرانی را دستمایه نمایش عروسکی قرار داده اما با این حال او به این روند اعتراض کرده است. او در این باره میگوید: «نمایش عروسکی، متأسفانه جایگاه و صاحب مشخصی ندارد؛ یعنی هرچند وقت یکبار توسط افراد غیرکارشناس، برای آن تصمیمی گرفته میشود. برنامهریزی درستی انجام نمیشود و بیشتر اوقات هم در حاشیه نمایشِ غیرعروسکی قرار میگیرد».
او که از سال از 85تا 87رئیس انجمن نمایشگران عروسکی بوده است در ادامه میگوید: «انجمن نمایشگران عروسکی خانه تئاتر سعی کرد پس از تشکیل بهطور فعال با مرکز هنرهای نمایشی در تعامل باشد، به همین دلیل پیشنهاد تأسیس دفتر نمایشگران عروسکی را داد. اما در تصمیمگیریها مشورتی با کارشناسان این دفتر صورت نمیگیرد؛ مدیرانِ نمایشی، با این صنف، سلیقهای برخورد میکنند. گاهی ما خوششانسی میآوریم و مدیری سرِکار میآید که با نمایش عروسکی آشناست و اتفاق خوبی میافتد وگرنه برنامهریزی بلندمدت و صحیح در نمایش عروسکی کشور وجود ندارد». او که پیش از این نمایش «شاپرکخانم» را در جشنواره تئاتر عروسکی کار کردهاست و خود دبیر ششمین جشنواره دانشجویی عروسکی بوده، با اشاره به روند جشنواره عروسکی میگوید: «در مورد جشنواره عروسکی هم این مشکل به شکل بدتری دیده میشود؛ همیشه دبیر جشنواره، دیر انتخاب شده، هدفهای جشنواره نامشخص بوده، در بخش بینالملل فراخوان دیر اعلام شده و هر سال دبیر جشنواره عوض شده است».
او برنامهریزی در جشنواره را نکته مهمی میداند؛ «جشنواره عروسکی نیاز به برنامهریزی بلندمدت دارد؛ نمیتوان انتظار معجزه از دبیر جشنواره داشت ولی چیزی که دو سال پیش، درجشنواره عروسکی دیده شد، تلاشِ زیاد آقای صالحپور و پیمان شریعتی بود؛ آنها سعی کرده بودند حداقل از افراد متخصص در برگزاری جشنواره استفاده کنند. آقای صالحپور هنرمند بسیار مطلعی هستند. ایشان استاد من و بسیاری از نمایشگران عروسکی بودهاند اما این دلیل نمیشود که تصمیمی آنی و کارشناسی نشده بگیرند؛ حتماً حسن نیت پشت این تصمیم ایشان بوده اما قطعا تحقیق نبوده است».چهاردهمین جشنواره عروسکی بر فرهنگ ایرانی متمرکز است؛ نکتهای که بدیعی آن را مهم میخواند؛ «اینکه ایشان میخواستند روی قصهها و مَتلهای ایرانی تمرکز بیشتری بشود، هدفی ستودنی است اما اینکه کل جشنواره کم بضاعت عروسکی- که دو سال یکبار هم برگزار میشود- را محدود به نمایش ایرانی کنند، جای نقد دارد. نفس محدودکردن، ایراد دارد وگرنه اگر بخشی با عنوان بخش ویژه نمایشهای ایرانی درنظر گرفته و امکانات مضاعفی هم به کارگردان داده میشد، کارِ قابل دفاعی بود؛ دلیل آن هم میتوانست منطقی باشد».
او به تفاوتهای نمایشنامهنویسی عروسکی ایرانی و خارجی اشاره میکند؛ «وقتی بهعنوان یک کارگردان، متنی از شکسپیر را کار میکنم متنی کامل و دراماتیزه شده دارم اما وقتی از مَتلهای ایرانی استفاده میکنم یک مرحله، کارِ کارگردان سختتر میشود چون باید اول مَتل را تبدیل به نمایشنامه کند. با توجه به ضعفی که در تبدیل کردن متنها به نمایشنامه عروسکی داریم، دبیر جشنواره، این روند را برای کارگردان عروسکی طولانیتر کرده است؛ جشنوارهای که بودجه و فرصت کمی برای ساخت عروسک و تولید متن دارد، یک مرحله دیگر هم به آن اضافه میشود. این تصمیم، باعث پسرفت نمایشها شده است؛ مثلا تا همین الان سه متن مشابه در جشنواره بازبینی شده است، بهدلیل همین محدودیت، بیشتر کارگردانها سراغ متنهای شناخته شدهای رفتهاند که بارها کار شده بود (مثل ماهپیشونی) و عملا از بضاعت جشنواره کاسته شده است. اگر حتی قرار بود چنین محدودیتی گذاشته شود، باید دو سال پیش اعلام میشد- گرچه با اصل محدودیت باز هم مخالفم - تا کارگردان و نویسنده عروسکی طی این دو سال تحقیق کرده و نمایشنامه مناسب و غیرتکراری ارائه کنند».