تاریخ انتشار: ۳ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۷:۲۴

گروه ادب و هنر : وودی آلن با وجود بالا رفتن سن و سالش همچنان فیلمساز پرکاری است.

 او تقریباً هر سال یک فیلم را جلوی دوربین می‌برد و البته رسیدن به مرحله پیری و احتمالاً تحلیل رفتن قوای جسمانی و ذهنی باعث شده در یک دهه اخیر به ندرت بتواند فیلمی بسازد که مورد توجه دوستدارانش قرار گیرد. پارسال او با «نیمه‌شب در پاریس» جلوه‌ای از درخشش سال‌های دورش را به نمایش گذاشت و نشان داد آلن همچنان می‌تواند حرف‌هایی برای گفتن داشته باشد. این کارگردان که در سال‌های اخیر بیشتر فیلم‌هایش را در اروپا ساخته پس از فیلمسازی در پاریس به رم رفت و فیلمی را ساخت که به تازگی اکران عمومی شده است؛ فیلمی که اغلب منتقدان آن را اثری ضعیف ارزیابی کرده‌اند.

آ. او. اسکات در مورد آخرین اثر وودی‌آلن می‌نویسد:
«سعی نکن روان منو تجزیه تحلیل کنی. خیلیا تلاش کردند و همگی شکست خوردند.»
اهمیت عبارت بالا که توسط معلم بازنشسته موسیقی جری در فیلم تقدیم به رم با عشق گفته می‌شود در چیزی است که پیروان زیگموند فروید به آن بی‌قاعدگی می‌گویند. بازیگر نقش جری در این فیلم وودی‌آلن است؛کارگردان آشنای هالیوود. خب از کجا شروع کنیم؟ تا جایی که من به یاد می‌آورم فیلم «خاطرات استارداست» جزو نخستین فیلم‌های آلن به‌شمار می‌رود که از سینمای ایتالیا متأثر هستند. سؤالی که یک شخص بعد از دیدن فیلمی به کارگردانی آلن می‌پرسد مانند این است: به‌نظر تو این فیلم درباره رولز رویس بود؟ و جوابی که می‌گیرد: به گمانم می‌خواست ماشین خودش را نشان بدهد و به همین صورت به شکلی مشابه، من مطمئنم که رم در این فیلم استعاره‌ای است برای پایتخت ایتالیا. جایی که باید تبدیل به شهری شود که فروید اغلب آرزو می‌کرده و مشتاق دیدن آن بوده است. و همچنین جایی که بزرگان ادبی آمریکا چون هنری جیمز‌ خالق «دیزی‌میلر» برای آزمایش معصومیت خود در برابر فساد اروپا به آن رفتند.

آلن در آغاز تقدیم به رم با عشق همان تم همیشگی خودش را نشان می‌دهد، همانطور که ما شاهد یک زن جوان هستیم که راهش را در مسیر رفتن به چشمه تروی گم‌کرده و از مرد جوان ایتالیایی کمک می‌خواهد. آیا دختر جوان و ساده دیگری در چنگال شیطان قاره گمراهی می‌افتد؟ نه واقعا. نام او هیلی است که نقش‌اش توسط آلیسون پیل(زلدا فیتزجرالد درنیمه شب در پاریس) اجرا شده و در مقابلش میکل آنژ (فلاویو پرنتی)، یک وکیل شایسته و جدی وابسته به جناح چپ است. علاقه میان این دو عاری از جدل و یا توجه و دلسردی ناگهانی است، هرچند ورود والدین هیلی (وودی‌آلن و جودی دیویس) باعث به‌وجود آمدن مقداری تنش می‌شود.

عشق را می‌توان در جاهای دیگری نیز یافت، برای مثال در مقابل وسوسه‌های خنده‌دار آنتونیو (الساندرو تیبری) و میلی (الساندرا مستروناندی) جوان که به تازگی ازدواج کرده‌اند و به رم می‌آیند و مخلوط‌شدن با خوشمزگی‌های داستان که به‌ناچار یک داستان روشنفکری نیویورکی که با خواسته‌های متضاد به هدر رفته را به‌وجود می‌آورد. جک یک معمار نوپاست که درباره بی‌قاعدگی صحبت می‌کند و توسط جسی‌آیزنبرگ بازی شده است؛ کسی که به همراه نامزدش سالی (گرتا گرویگ)، در یک آپارتمان گرم و نرم در تراستور رم زندگی می‌کند. روزی دوست سالی، مونیکا (الن پیج) پیدایش می‌شود و او شخصی فوق‌العاده حساس، پر‌مدعا و بازیگری عصبی است که... بسیار خب داستان را لو نمی‌دهم گرچه حتی اگر درست حدس بزنید هم به چیزی نمی‌رسید. مصایب جک توسط یک معمار قدیمی‌تر، جان (آلک بالدوین) به‌وجود می‌آید؛ کسی که وضعیت وجودی‌اش در ابهام قرار دارد. شاید او نوعی روح باشد یا اینکه ممکن است جک شبح خود جان جوان باشد که سوگوارانه به خیابان‌هایی که قبلا در آن قدم می‌زده بازگشته. یکی از لذ‌ت‌بخش‌ترین چیز‌هایی که در مورد به سوی رم با عشق وجود دارد این است که چطور معمولی اتفاقات محتمل و سوررئال را با هم می‌آمیزد و اینکه گستاخانه در حماقت محض لذت می‌برد.

بعضی صحنه‌ها که بدون هیچ هدف خاصی به وسیله هم قطع می‌شوند، از طرح زمان‌های مختلف استفاده می‌کنند: درام زناشویی آنتونیو و میلی(با اضافه شدن زنی با بازی پنه‌لوپه کروز و ستاره سینما با بازی آنتونیو آلبانس) به‌نظر یک بعدازظهر را اشغال می‌کند درحالی‌که اتفاقات دیگر هفته‌ها و ماه‌ها کش پیدا می‌کنند. تقدیم به رم با عشق (یک عنوان نسبتا عمومی که بنابر گزارش‌ها جایگزین اسامی خاطره‌انگیزی چون باپ دیکامرون و نرو فیدلد شده) سرشار از محبت به فرهنگ رنگارنگ ایتالیایی است. موسیقی‌متن شامل اپراهای معروف و تصنیف‌های قدیمی رمانتیک است، البته از نوع زیبای آن، پاپ ترکیبی که می‌تواند مثل برخی تولیدات تلویزیونی کشور در بازدیدکنندگان آن شگفتی به‌وجود آورد و زیبایی ایتالیا را به رخ بکشد. و درحالی‌که ما مشغول این موضوع هستیم آلن جایی برای روبرتو بنینی می‌سازد؛ کسی که برخی از ما امیدوار بودیم که پس از پخش مراسم آکادمی اسکار سال1999 ناپدید شود.

اما بنینی، یک دلقک با استعداد به‌طور عادی بسیار عاطفی است؛ یک رمی از طبقه متوسط که در قالب یک ستاره رسانه‌ای فرومی‌رود، به‌وسیله پاپاراتزی‌ها تبدیل به آدم منفوری شده (پاپاراتزی برگرفته از شخصیتی رمی به همین نام در فیلم لا دویچه ویتا است) که در مصاحبه‌ها نفس‌نفس می‌زند. اتفاقات مربوط به او افسانه‌ای سوررئال است همراه با خوشی و در واقع تکراری از تمی که آلن با پرخاشگری بیشتر در «سلبریتی» به‌کار برده است و حالا آلن از جست‌وخیز و مضحک بودن خوشحال است، تا جایی که در داستان جیانکارلو (فابیو آرمیلیاتو)، پدرشوهر آینده‌نگر هیلی که صدای آواز یک موجود شگفت‌آور را دارد (آقای آرمیلیاتو در زندگی واقعی یک خواننده اپرای معروف است) در معرض برخی محدودیت‌های خاص است. محدودیت‌های تقدیم به رم با عشق، به اندازه کف‌های شیر روی کاپوچینو، جزو لاینفک طعم دلچسب آن هستند. بعضی از صحنه‌ها احساس باعجله ساخته شدن می‌دهند و دیالوگ‌ها اغلب ویرایش نشده به نظر می‌رسند، یا شاید اینها می‌خواهند بگویند که کم‌کم شاهد به پایان رسیدن دوران آلن هستیم.

ترجمه: ساناز مروتی
نیویورک‌تایمز