گروه محیط‌زیست- اسدالله افلاکی: سه‌ماه از شهادت عبدالله یاری به‌دست شکارچیان متخلف نگذشته که چهارشنبه گذشته شکارچی متخلفی در پناهگاه حیات‌وحش قمیشلو (واقع در استان اصفهان) در درگیری با محیط‌بان جان می‌بازد. گویی سناریوی کشتن و کشته شدن در طبیعت ایران تمامی ندارد.


ماجرای شکار و شکارچی و محیط‌بان ماجرای غم‌انگیزی است. گلوله که شلیک می‌شود همیشه حیوان شکار نمی‌شود؛ گاه شکارچی بر خاک می‌افتد و گاه محیط‌بان. فرقی نمی‌کند؛ چه محیط‌بان جان ببازد چه شکارچی، جوانی از دست می‌رود، خانواده‌ای به سوگ می‌نشیند، مادری داغدار می‌شود، زنی بیوه و کودکی یتیم. در این بازی غم‌انگیز بدون برد، محیط‌بان در هر شرایطی بازنده است؛ بکشد گرفتار بند و زندان می‌شود، نکشد خود کشته می‌شود. اکنون با کشته شدن یک شکارچی متخلف دیگر در قمیشلو، شمار شکارچیان متخلفی که جان بر سر شکار نهاده‌اند به 366نفر و تعداد محیط‌بانان شهید هم با شهادت عبدالله یاری به 113نفر رسیده است. اکنون بسیاری می‌پرسند سازمان حفاظت محیط‌زیست و سایر نهادها چه می‌کنند برای پایان دادن به این کشت و کشتارهای ناخواسته؟ و باز می‌پرسند در خلأ تدبیر و درایت مسئولان، محیط‌بانان چقدر باید تاوان بپردازند؟ اسد تقی‌زاده (محیط‌بان یاسوجی) هنوز در بند است و خانواده مجتبی رضایی- جوانی که به‌خاطر همراهی با شکارچیان متخلف قربانی شلیک ناخواسته تقی‌زاده شد - با وجود هزاران درخواست عفو، همچنان لحظه انتقام را به انتظار نشسته‌اند. چه باید کرد با این بلایی که دامنگیر محیط‌زیست کشور شده است؟

این بار در قمیشلو

خبر کشته‌شدن شکارچی متخلف در پناهگاه حیات‌وحش قمیشلو را محمدعلی اینانلو با همشهری در‌میان می‌گذارد. گپی مفصل با او می‌زنم که اخیرا در نوشتاری طولانی با عنوان «آری این چنین است که کشته می‌شوید» عملکرد سازمان حفاظت محیط‌زیست را در زمینه شکار به نقد کشیده است. می‌پرسم این قصه غم‌انگیز کی به پایان می‌رسد؟ می‌گوید: «مادام که تغییری در روند مدیریت محیط طبیعی محیط‌زیست ایجاد نشود نباید انتظار داشته باشیم ماجرای غم‌انگیز مرگ شکارچی متخلف و یا محیط‌بان به پایان برسد».

وی که به گفته خودش تجربه نیم‌قرن حضور در طبیعت را در کوله‌بار زندگی دارد، ادامه می‌دهد: «طبیعت دو ویژگی بارز دارد؛ خشونت و لطافت. براین اساس، تنها درصورتی می‌توان طبیعت را مدیریت کرد که هر دوجنبه آن را درنظر گرفت. نه با داغ و درفش و خشونت صرف می‌توان طبیعت را مدیریت کرد و نه با احساسات لطیف و مسامحه. در این عرصه مدیری موفق است که خاک زیستگاه خورده باشد؛ نمی‌توان پشت میز نشست و امور محیط‌بان و زیستگاه را رتق‌وفتق کرد».

کلامش را قطع نمی‌کنم و او گفته‌‌هایش را پی‌می‌گیرد: «مدیری که یک شب را در منطقه نگذرانده و در عمرش پوتین نپوشیده چگونه می‌تواند برای محیط‌بانی که دوماه، دوماه پایش را از پوتین بیرون نیاورده نسخه مدیریتی بپیچد؟ کسی که می‌خواهد محیط طبیعی را مدیریت کند باید چند ماهی برود در زیستگاه تا با گوشت و پوست و استخوان خود مشکلات محیط‌بانان را لمس کند آن وقت می‌تواند صحنه درگیری یک محیط‌بان با شکارچی متخلف را تجسم کند. می‌فهمد که محیط‌بانی که به‌خاطر گرسنگی اسید لاکتیک‌اش بالا رفته و قند خونش پایین افتاده قدرت تصمیم‌گیری ندارد؛ می‌فهمد این محیط‌بان وقتی با شکارچی متخلف رودرروی هم قرار می‌گیرند قدرت تعقلش را از دست می‌دهد. اصلا قدرت تصمیم‌گیری ندارد این است که بی‌آنکه بداند چه می‌کند به سمت شکارچی شلیک می‌کند.

شکارچی متخلف هم وضعیت مشابهی دارد. او هم از ترس مجازات، از ترس زندان، از ترس از دست دادن زندگی و به‌خاطر فرار از وضعیتی ناگواری که دارد به سمت محیط‌بان شلیک می‌کند. 113محیط‌بان و 366شکارچی متخلف به همین شیوه جان باخته‌اند. این شرایط را مدیری می‌فهمد که حداقل یکی دو‌ماه را در عرصه گذرانده باشد».

اینانلو بی‌آنکه مکث کند ادامه می‌دهد:‌ «مشکل اینجاست که ما می‌خواهیم بی‌آنکه تجربه حضور در زیستگاه را داشته باشیم؛ بی‌آنکه بدانیم چه بر سر محیط‌بان و شکارچی آمده برای آنها قانون وضع کنیم و نسخه بپیچیم. همانطور که گفتم نه با مدیریت احساساتی می‌توان طبیعت را مدیریت کرد نه با داغ و درفش. این چیزی است که من سال‌هاست دارم فریاد می‌زنم. باز هم می‌گویم که این شیوه مدیریت محکوم به شکست است؛ تالی فاسد هم دارد. تالی فاسد آن، همین کشته شدن شکارچیان متخلف و محیط‌بانانی است که هرازگاهی شاهدیم».

او در پی سکوتی کوتاه، به مسئله‌ای فراتر از کشته شدن شکارچیان و محیط‌بانان اشاره می‌کند: «خطرناک‌تر و دردآور از مرگ غم‌انگیز محیط‌بانان و شکارچیان، از دست رفتن جایگاه و منزلت محیط‌زیست نزد عموم مردم است. آنچه اکنون محیط‌زیست را تهدید می‌کند به خطر افتادن جایگاه محیط‌زیست نزد افکارعمومی است به همین دلیل است که من نوعی با 50سال سابقه حضور در طبیعت اگر انتقادی می‌کنم فقط به‌خاطر ارتقای محیط‌زیست و حفظ آن است».

نظرات منتقدان را بشنوید

از او می‌پرسم برای تغییر وضعیت موجود چه باید کرد، می‌گوید: «سازمان باید سعه‌صدر داشته باشد مدیران سازمان باید از حصاری که دور خودشان کشیده‌اند بیرون بیایند باید آدم‌های با تجربه دلسوز را دعوت کنند نظراتشان را جویا شوند و این نظرات را برای رفع مصایب و مشکلاتی که اکنون دامنگیر محیط‌زیست و حیات‌وحش شده به‌کار بندند. من فکر نمی‌کنم هیچ منتقد دلسوزی نظرات خودش را دریغ کند».

او توصیه‌های دیگری هم دارد: «سازمان باید به‌طور حرفه‌ای و توسط افراد حرفه‌ای اطلاع‌رسانی کند. در کنار این اطلاع‌رسانی باید تکثیر و رهاسازی حیوانات را در دستور کار قرار بدهد این تجربه‌ای است که در کشورهای اروپایی با موفقیت همراه بوده است. برای نمونه در اسپانیا سالانه 20میلیون کبک تکثیر و در طبیعت رها می‌شود از این تعداد 18میلیون با مجوز شکار می‌شوند دو میلیون هم در طبیعت باقی می‌مانند بدین‌ترتیب هم معضل شکار حل شده و هم از این طریق سالانه درآمد سرشاری عاید محیط‌زیست اسپانیا می‌شود. من می‌پرسم چرا نباید ما از این تجارب استفاده کنیم؟ اگر تکثیر و رها‌سازی‌ به شیوه علمی و فنی انجام بشود هم سازمان منتفع می‌شود و هم جایی برای شکار غیرمجاز باقی نمی‌ماند.

ولی بی‌توجهی به این مسئله باعث می‌شود هر فاجعه‌ تلخی در عرصه محیط‌زیست اتفاق بیفتد؛ یک روز یک شکارچی، محیط‌بانی را می‌کشد و یک روز یک محیط‌بان به‌دست شکارچی متخلف به قتل می‌رسد. اما این بی‌تدبیری تنها به اینجا ختم نمی‌شود بلکه باعث می‌شود در آینده نزدیک همین چند کل و بز و قوچ و میشی که وجود دارند منقرض شوند». گروه محیط‌زیست فارغ از هرگونه نقد و نظری، گفته‌های اینانلو را منعکس می‌کند با این امید که مسئولان محیط‌زیست مجالی فراهم کنند برای شنیدن نظرات صاحبنظران و منتقدان عرصه شکار و حیات وحش.