با توجه به مسائلی که در حوزه روابط ایران و آمریکا مطرح است، با این کارشناس حوزه آمریکا به گفتوگو نشستیم.
- سطح روابط ایران و آمریکا را پیش و پس از انقلاب چطور ارزیابی میکنید؟
همانطور که مستحضرید، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی رابطه ایالات متحده آمریکا با ایران بهصورت یک رابطه استاندارد تعریف میشد. ایران در قالب یک کارگزار برای آمریکا بود و در مباحث منطقهای در حقیقت حالت ژاندارمی را ایفا میکرد. موارد متعددی وجود دارد که ایران در آن زمان به جهت تأمین منافع آمریکا وارد صحنه میشد؛ بهعنوان مثال حمله ایران به عمان یا فروش نفت به اسرائیل. با توجه به نفوذی که آمریکاییها در حوزه منافع خود در ایران داشتند کارهای بسیاری در حوزه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی انجام دادند که میتوان نقش مستشاران را در این هدف بررسی کرد. از طرفی شاه نیز بهعنوان فردی که با یک کودتای آمریکایی دوباره زمام حکومت را بهدست گرفت، درصدد تأمین منافع این کشور بود و توانست این هدف را به ثمر رساند. اما هنگامی که انقلاب اسلامی رو به پیروزی قرار داشت، آمریکا با حمایت همه جانبه از شاه، مقابل حرکت انقلابی مردم ایستادگی کرد. البته در آمریکا، افرادی هم معتقد بودند با توجه به اینکه سقوط رژیم شاه قطعی است باید با نظام جدید هماهنگ شد اما تعداد این افراد بسیار قلیل بود و تأثیر چندانی در سیاست خارجی آمریکا نداشتند. پس از پیروزی انقلاب نیز تعدادی از افراد که در آمریکا تحصیل کرده بودند و نگاه منفی به سیاستهای آمریکا نداشتند هدایت دولت موقت را بهدست گرفتند. بهنظر بنده در آن زمان اگر آمریکاییها هوشمندی به خرج میدادند، با توجه به جو خاصی که با دولت موقت ایجاد شده بود، میتوانستند با یک رابطه بهتر به سمت برقراری روابط با ایران پیش بروند اما این اتفاق رقم نخورد و این کشور به سیاست حمایت از شاه و مبارزه با نظام اسلامی ادامه داد که این رویه در زمان جنگ نیز با حمایت از صدام ادامه داشت.
- دولتهایی که پس از جنگ در ایران روی کار آمدند، آیا تلاشی برای برقراری روابط با آمریکا صورت دادند؟
در پایان جنگ تحمیلی و در دولت آقای هاشمی تصمیم گرفته شد که با برقراری سیاست تنشزدایی اقدام به ایجاد رابطه با بعضی کشورها از جمله آمریکا شود و نظام اسلامی به یک حالت غیرانقلابی تبدیل شود تا نگاه آمریکا با استفاده از این فرصت نسبت به ایران عوض شود. در آن سالها بوش پدر بر سر کار بود و خوشبختانه یا متأسفانه این نگاه مثبت دولت هاشمی پاسخ خوبی دریافت نکرد و آمریکاییها اقدام به بلوکه کردن داراییهای ملت ایران کردند. بنابراین حتی در همین حد نیز دولت آمریکا حاضر به همکاری با ما نشد. در دولت خاتمی نیز سیاست علاقهمندی به روابط با آمریکا با ادبیات نرمتری پیگیری شد و البته این رویه هم پاسخ مناسبی دریافت نکرد و دولت کلینتون تحریمها علیه ایران را شدت بخشید. این مسئله تا 11سپتامبر 2001 و پس از آن در حمله به افغانستان ادامه داشت. به اذعان بسیاری از دیپلماتهای آمریکایی اگر کمک ایران در افغانستان نبود به یقین آنها با مشکل جدی برخورد میکردند اما نتیجه این همکاری نیز این شد که بوش، ایران را «محور شرارت» نامید و پاسخ یک حرکت مثبت را با اهانت داد. الان نیز در دوره احمدینژاد بهویژه در دولت دهم نگاه به این سمت سوق پیدا کرده که باید رابطه دو کشور بهبود پیدا کند. از زمان روی کارآمدن اوباما، احمدینژاد نامههای متفاوت و پیامهای تبریکی ارسال کرده که این تلاش نیز بیپاسخ مانده است. در سفر اخیر احمدینژاد به نیویورک همانطور که شاهد بودیم دوباره بحث مذاکره از سوی ایران مطرح شد که با بیاعتنایی اوباما روبهرو شدیم. بنابراین با توجه به این مسائل، از زمان هاشمی تا امروز به روشهای مختلف، ایران در مسیر سیاست تنشزدایی، خواستار تعامل با آمریکا بوده اما طرف مقابل نهتنها پاسخ درستی به این تلاشها نداده بلکه با افزایش تحریمها، فشار بیشتری را بر ایران وارد کرده است.
- شما چه حوادث و اتفاقاتی را زمینهساز تعلیق روابط ایران و آمریکا میدانید؟
اولین مسئله مشکلساز، سفارت آمریکا در ایران بود. آنجا به مرکزی برای فعالیتهای ضدنظام تبدیل شده بود. در نهایت این اقدامات خصمانه، نیروهای انقلابی تصمیم به برخورد میگیرند و ماجرای تسخیر لانه جاسوسی پیش میآید. در زمان گروگانگیری هیچ صدمهای به دیپلماتهای آمریکایی وارد نشد. براساس قرارداد الجزایر (بند یک) ایران قبول کرده بود که در ازای تعهد آمریکا به عدمدخالت در امور داخلی ما، گروگانها آزاد شوند اما متأسفانه آمریکاییها پایبند این قرارداد نشدند و اقدام به تشدید دشمنی کرده و بحث براندازی را پیگیری کردند. نکته حائز اهمیت این مسئله است که رابطه دو کشور را کارتر بهدلیل حادثه تسخیر لانه جاسوسی قطع کرد در حالی که ایران تنها با هدف تحویل شاه، این اقدام را انجام داد؛ چرا که در آن زمان بوی تکرار کودتای 28مرداد 32به مشام میرسید و از منظر بسیاری از حقوقدانان بینالمللی، اقدام ایران در راستای حق کشورها برای دفاع از حقوق خود تعریف میشد و مورد حمایت قرار گرفت.
در زمان آغاز جنگ تحمیلی نیز حمایت از صدام در دستور کار آمریکاییها قرار گرفت و در حوزههای سیاسی، اقتصادی و... به دولت بعث عراق کمک کردند. البته در کنار آنها، حمایت از ضدانقلاب نیز در سیاست اصلی آمریکا قرارداشت. پس از جنگ همانطور که شاهدیم بحث تحریمها و ایجاد آشوب و عدمپاسخ مثبت دولت آمریکا به اقدامات تنشزدای دولتهای ایرانی، سبب شد تا حالت تعلیق روابط همچنان ادامه داشته باشد.
- با توجه به شناخت و اطلاعاتی که در حوزه روابط ایران و آمریکا دارید، آیا ایران تاکنون بهصورت مستقیم با مقامات آمریکا مذاکره یا گفتوگویی داشته است؟
در سالهای اخیر کانالهای بسیاری برای ارسال پیام وجود داشته و جلساتی نیز رخ داده که هیأتهای آمریکایی و ایرانی در آن حضور داشتند که نمونه آن در مباحث عراق و افغانستان بوده است اما مسئله قابل ذکر این است که بین مباحث مذاکره و تعامل، تفاوت بسیار است. یک زمان پیش میآید که دو کشور پس از جنگ و یک رابطه تیره میخواهند حل اختلاف کنند؛ مثل ایران و عراق که پس از سقوط صدام روابط این دو کشور به حالت دوستی درآمد. اما کسی انتظار چنین اتفاقی را در رابطه با آمریکا ندارد چرا که آنها بارها نشان دادهاند که علاقهای به تعامل با ایران ندارند. اما یک بحث دیگر مذاکره است. به این روال که آمریکاییها بر سر یک میز مطالب و خواستههای خود را بهطرف مقابل دیکته میکنند و این مورد نظر آمریکاییهاست؛ مثل همان بحث مذاکره اعراب و اسرائیل که با طولانی شدن مذاکرات و ایجاد فشار روانی و تنش، منجر به قتل عرفات توسط اسرائیلیها شد. درخصوص مذاکره ایران با آمریکا نیز دمکراتها در پی آن هستند که با توجه به منافع ملی خود بحث مذاکره را پیگیری کنند.
در این حالت اگر بخواهیم وارد بازی و پروسه با آمریکاییها شویم، با این تفاسیر این اتفاق به هیچ وجه به نفع جمهوری اسلامی نخواهد بود. البته در آمریکا افرادی نیز هستند که خواستار تعامل با ایرانند اما با توجه به اینکه کنگره و لابی صهیونیسم حرف اول را میزند، این نگاه نتیجهبخش نیست. آنچه مسلم است اینکه تا جمهوری اسلامی ایران، اسرائیل را به رسمیت نشناسد نمیتوان انتظار یک تعامل جدی را از سوی آمریکا با ایران داشت چرا که لابی صهیونیسم در هدایت سیاست خارجی آمریکا نقش مهمی ایفا میکند.