توهمی که در درجه اول از فقدان چارچوبی برای گفتوگوی مستقیم بین آمریکا و جمهوری اسلامی ایران پدید آمده و در درجه دوم اسرائیل و تعدادی از رژیمهای عربی به پیدایش این توهم کمک کرده یا بدان دامن زدهاند.
بر این اساس آمریکاییها قانع شدهاند که هر کاری ظرف سالهای اخیر در خاورمیانه (افغانستان و عراق) انجام دادهاند به نفع جمهوری اسلامی تمام شده و اگر مثلاً آمریکا از عراق خارج شود، ایران بلافاصله عراق را میبلعد، چرا که قدرت دیگری برای رقابت با ایران، نه در عراق و نه در منطقه، وجود ندارد.
روشن است که مصر به دلیل دور بودن از عراق و خلیج فارس نمیتواند نقش ایجاد موازنه در قبال نفوذ ایران را بازی کند و لذا این نقش به عربستان سعودی داده میشود که بیشتر یک قدرت اقتصادی و نفتی است و باید کشور دیگری (مثل سعدیه) در کنارش قرار گیرد تا حداقل بتوانند آنچه را که آنها «بلندپروازی» یا «جاهطلبی» ایران میخوانند مهار کنند.
اما سوریه از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون در کنار ایران بوده و یار استراتژیک ایران در معادلات منطقهای محسوب میشود، لذا هرچند نمیتوان از سوریه انتظار داشت که در اردوگاه مقابل ایران به ایفای نقش بپردازد، اما با توجه به امکانات و برگهای سعدیه بهویژه در رابطه با مسئله لبنان و مسئله فلسطین، آنها میتوانند فقط در جهت کنترل نفوذ ایران روی سوریه حساب کنند و این یکی از دلایل ترافیک سیاسی کنونی در فرودگاه دمشق است.
میگوییم «صرفاً کنترل نفوذ» چرا که برای آنان ثابت شده که روابط تهران- دمشق آنقدر مستحکم است که نمیتوان در آن رخنهای ایجاد کرد و تجربیات قبلی آنها نیز آنان را به این نتیجه رسانده است که «ایران و سوریه محال است به یکدیگر خیانت کنند» و این موضوع خود نیاز به تحلیلی مستقل دارد.
اما قبل از پرداختن به این تحلیل، بهناچار باید به نتایج ژرف رویداد اخیر در دهانه شمالی خلیج فارس و بازداشت 15 ملوان و تفنگدار دریایی انگلیسی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اشاره کرد.
این واقعه در اوج جنگ روانی آمریکا علیه ایران، قبل از هر چیز ثابت کرد که این جنگ روانی هیچ تاثیری بر محافل تصمیمگیری در تهران نگذاشته و جمهوری اسلامی در دفاع از حقوق و منافع قانونیاش بسیار مصمم و استوار است؛
بهویژه که از نظر نظامی، تاکتیک استفاده شده در این عملیات با توجه به حضور ناو رزمی بریتانیا در نزدیکی قایقها و گشتیهای هوایی و دریایی هم برای انگلیسها و هم برای آمریکائیان بسیار غافلگیرکننده بوده است و درست به همین دلیل است که نهفقط انگلیسها عملیات خود در دهانه شمالی خلیج فارس را متوقف کردهاند، بلکه آمریکائیها نیز تا حدود زیادی خود را جمعوجور کردهاند تا شرایطی که برای آنها قابل درک نیست و آمادگی مقابله با آن را پیدا نکردهاند، در منطقه پدید نیاید.
این وضعیت، منطقه را وارد مرحله بسیار حساسی کرده است، زیرا از یک سو، مرحله جنگ روانی را باید پایان یافته تلقی کرد و از سوی دیگر ضعف ائتلاف انگلوساکسونی برای حفظ موازنه استراتژیک در منطقه برملا شده است.
بر این اساس دو راه بیشتر نمیماند: یا تصمیم به رویارویی نظامی که با توجه به زوایای کور در سنجش پیامدهای منطقهای آن، جنونآمیز و برای همگان خطرناک است و یا آماده کردن زمینه برای آغاز گفتوگو و مفاهمه بر اساس احترام و حسننیت و در درجه اول با هدف تصحیح پیشباورها و تصاویر غیرواقعی به منظور رسیدن به درک متقابل و تفاهم.