هدف از این اطلاعات تحریک آمریکا به جنگ در عراق بود. این نتیجهگیری واضح که مدتها از سوی اکثر ناظران و تحلیلگران امور خاورمیانه مورد تردید قرار میگرفت اکنون به تایید توماس گیمبل بازرس کل وزارت دفاع آمریکا رسیده است و با تایید او صحت این موضوع به اثبات رسیدهاست.
گزارش گیمبل
گیمبل در یک گزارش محرمانه که هفته اول آوریل به درخواست کارل لوین مدیر کمیته نیروهای مسح سنا منتشر شد، این موضوع را تایید کردهاست. داگلاس فیت به همراه رییسش پل ولفوویتز که در آن زمان معاون وزیر دفاع بود، یکی از بانفوذترین گروههای نومحافظهکار طرفدار اسرائیل را در دولت بوش تشکیل میدادند.
همین گروه بود که از ماجرای 11 سپتامبر استفاده کرد تا ساز جنگ عراق و براندازی صدام حسین را کوک کند.
بر اساس گزارش بازرس کل گیمبل، فیت ارزیابیهای اطلاعاتی را ارائه کرده بود که در آن ادعای رابطه پیشرفته و سازمانیافته میان القاعده و عراق در حوزههای مشخص از جمله آموزش و تجهیز مالی و لجستیک شبه نظامیان مطرح شده بود.
فیت برای محکم کردن ادعای خود به دیدار آوریل سال 2001 میان محمد عطا یکی از عوامل هواپیماربایی 11 سپتامبر و احمد العنی از افسران اطلاعاتی عراق در پراگ اشاره کرده بود. او برای آماده و متقاعد کردن افکار عمومی آمریکا برای این حمله، اطلاعات خود را در ویکلی استاندارد نشریه معروف نومحافظهکاران به چاپ رساند.
این نشریه به سردبیری ویلیام کریستول از اواخر دهه 1990 درخواست برای تغییر رژیم عراق و برکناری صدام حسین را تکرار میکرد. همین نشریه اکنون توجه خود را به رویارویی نظامی با ایران معطوف کرده است.
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا سیا، و آژانس اطلاعات دفاعی هر دو بعد از بررسی شواهد اعلام کردند که فیت اشتباه کرده است. آنها در تحقیقات خود هیچ مدرک و سندی از همکاری مستقیم صدام با القاعده به دست نیاورده بودند.
اما فیت نه تنها عقبنشینی نکرد بلکه بر تلاشش افزود تا سیا و سازمان اطلاعات دفاعی را ناتوان جلوه دهد و ارزش اطلاعات آنها را پایین بیاورد. او با دور زدن جامعه و دستگاه اطلاعاتی، شواهد خود را به یک نومحافظهکار برجسته دیگر درون دولت بوش عین لوویس لیبی رییس دفتر دیک چنی منتقل کرد.
استفان هادلی معاون مشاور امنیت ملی وقت آمریکا که اکنون جای رئیسش را گرفته نفر بعدی بود که از این اطلاعات باخبر میشد. اطلاعات فیت از طریق این دو کانال به بوش و چنی منتقل شد و آنها این اطلاعات را در سخنرانیهایشان برای مردم به کار بردند. این کار با موفقیت همراه شد.
سناتور کارل لوین هفته گذشته گفت که اکنون همه چیز مشخص شده و معلوم است که داگلاس فیت و دیگر نیروهای نومحافظهکار چگونه فضا را برای جنگ عراق آماده کردند. او این اقدام فیت را مجرمانه و نادرست خواند.
همانطور که اکنون برای همه مشخص شده، این جنگ فاجعهای غیرقابل جبران برای آمریکا، عراق، و کل خاورمیانه به بار آورد. اما تازه حالا چهار سال بعد از جنگ و اشغال بغداد گزارشی منتشر میشود که در آن مردان مسئول این فاجعه شناسایی میشوند.
چرا فیت و همکاران نومحافظهکار او این کار را کردند؟ و چطور توانستند این کار را بکنند؟
روشن است که آنها در اعمال فشار برای جنگ بیش از هر چیز منافع و امنیت اسرائیل را مد نظر داشتند.
آنها با فروپاشاندن یک کشور مهم عربی یک خطر بالقوه را از پیش روی اسرائیل برداشتند. آنها در برنامه بلند مدت خود برای تغییر شکل خاورمیانه با توسل به قدرت نظامی آمریکا، رویای شکست دشمنان اسرائیل یا همان ناسیونالیستهای عربی و اسلامگرایان را در سر میپرورانند.
سرنگونی صدام تنها گام اول این برنامه بود. اکنون که آمریکا خسارت سنگینی را در این جنگ متحمل شده و نفوذ و اعتبار خود را زیر سوال میبیند، بیش از گذشته با تهدید رو به روست.
عمل متهورانه فیت و همکاران نومحافظهکار او اگر با حمایت کسانی چون دیک چنی و دونالد رامسفلد همراه نمیشد شانسی برای پیروزی نداشت. این مقامات آمریکایی هم در فکر چاههای نفت عراق بودند که دومین ذخایر مهم نفت در دنیا بعد از عربستان است.
آنها به این فکر میکردند که میتوانند عراق را به پایگاهی برای کنترل و اداره کل خاورمیانه و آسیای میانه تبدیل کنند. جورج بوش هم تفکرات خود را در سر داشت اما حالا پشیمان است و به دنبال راهی برای خارج شدن از باتلاق عراق میگردد.
تلاش اسرائیل و دوستان آمریکایی او برای وارد کردن واشنگتن به جنگ عراق را باید شدیدترین اقدام خرابکارانه علیه دنیای عرب در طول تاریخ خواند. اسرائیل سابقه طولانی در تلاش برای بیثبات کردن همسایگان خود دارد. اساس و پایه این تلاش این باور غلط است که دنیای عرب ضعیف و سرشار از تفرقه به سود اسرائیل است.
در طول سالها اسرائیل پول و سلاح و دستورات و تجهیزات نظامی و تسلیحاتی به جنوب سودان در جنگ جداییطلبان این منطقه با دولت مرکزی ارائه کرده و حتی به کردها هم در نبرد با بغداد کمک میکرد. تکرار تهاجم رژیم اسرائیل به لبنان در سالهای 1978، 1982، 1993، 1996 و 2006 با هدف خارج کردن کنترل این کشور از نفوذ سوریه و روی کار آوردن دولتی طرفدار اسرائیل و غرب در بیروت صورت گرفته است.
در سرزمینهای اشغالی هم تلآویو به دنبال تخریب مقاومت فلسطینیها بوده و این کار را نه تنها از طریق تحریم و حمله نظامی بلکه از طریق کشتار سیستماتیک فلسطینیها و ایجاد تفرقه میان آنها انجام میدهد. انگیزهای که آمریکا را به جنگ با عراق واداشت همان انگیزه رسوایی ایران کنترا در نیمه دهه 1980 بود.
اسراییل از دادن سلاح قاچاق به ایران در جنگ با عراق حمایت میکرد چون میدانست تا وقتی این دو کشور با هم در جنگند و به ویژه عراق سرگرم جنگ با ایران است، خطری رژیم اسرائیل را تهدید نمیکند و اتحادی در میان اعراب برای نابودی تلآویو شکل نمیگیرد.
آیا حالا اسرائیل میتواند خود را متقاعد کند از طریق صلح و حسن همجواری با همسایگان عرب به صلح و امنیت برسد؟ ابتکار صلح سال 2002 اعراب در اجلاس اخیر سران عرب در ریاض بار دیگر مطرح شد.
در این ابتکار صلح بهاسرائیل پیشنهاد شده تا در مقابل عقب نشینی به مرزهای سال 1967 هم صلح و هم رابطه با 22 کشور عرب همسایه را به دست آورد. در واقع با این کار به اسرائیل پیشنهاد شده که به جای نقش تخریب کننده نقش سازنده داشته باشد.
پیام اعراب به اسرائیل این است: ایفای نقش یک بازیگر پلید در منطقه را متوقف کنید. بیایید جنگ را پشت سر بگذاریم و برای ساختن آیندهای بهتر با هم همکاری کنیم.
اما اسرائیل اکنون در موقعیتی است که برای پذیرفتن این پیشنهاد ابتدا باید در ذهن و فکر ارتش و نیروهای امنیتی خود یک انقلاب به راه بیاندازد.
الحیات/13 آوریل