اجماعی که نمایندگان همه کشورها و قارهها زیر برگه آن را امضا کردند: اروپاییهای تاجرپیشهای که حتی در سالهای اوج جنگ، دست کم رویه یکی به نعل، یکی به میخ داشتند حالا یکپارچه علیه ایران هستند و در گستاخی نسبت به ملت ما با هم مسابقه میدهند. روسها و چینیها که طی سالها این همه از کیسه ایران خوردند، حالا که کار به جاهای باریک کشیده سعی دارند با لهجه کاخ سفید صحبت کنند. نماینده قطر هم از طرف همه عربها زیر قطعنامه شورای امنیت علیه ایران را امضا میکند و بدتر از همه همراهی بزرگترین کشور اسلامی یعنی اندونزی بود که حتی اعتراضات گسترده مردمی و مخالفتهای درون حکومتی را هم به جان خرید و قطعنامه علیه ایران را امضا کرد. برای اینکه قاره آفریقا هم که سمبل نگاه سیاست خارجی ایران در سالهای بعد از انقلاب بوده در این بازی غایب نباشد، یک امضا زیر برگه داشت آن هم توسط آفریقای جنوبی و دولت برخاسته از مبارزات ضدنژادپرستی که طی همه این سالها شاهد مهربانانهترین نگاهها از چشمان تهران بوده است... و این همه در همه سالهای بعد از انقلاب یک اتفاق بینظیر بود. حال ببینیم یک نگاه به صحنه دنیا ، کدام واقعیتها را نشان میدهد؟
واقعیت اول: دولت آمریکا بیش از همیشه عصبی، زخم خورده، نومید و پرخاشگر است و احساس میکند که بالاخره شرایط لازم برای یک عقده گشایی 30 ساله از ایران فراهم شده است. البته که آنان میدانند که ایران، عراق یا افغانستان نیست. میدانند که دستشان و پایشان به این سرزمین نخواهد رسید اما این را هم میدانند که توانایی، به بار آوردن ویرانیهای وسیع در کشور ما را دارند بدون اینکه با به بکار گرفتن نیروی زمینی و پیاده، خود را در تیررس سرپنجههای شجاع و مشتهای کوبنده این مردم سلحشور قرار دهند.
جرج بوش دوم، نومیدانه، یکسالونیم پایانی دوره هشت ساله ریاست جمهوریاش را میگذراند. او هم میداند که بعد از این دوره کوتاه باقیمانده، باید برای همیشه با کاخ سفید خداحافظی کند. جمهوریخواهان هم خوب میدانند که دست کم در دوره بعدی هیچ اقبالی برای ورود به کاخ سفید ندارند. پس برای آنان این دوره یک سال و نیمه از این جهت هم فرصتی است که میتوان از آن برای فرونشاندن خشمهای تلنبار شده استفاده کرد. میماند دموکراتهایی که اکنون کنگره را در اختیار دارند و ما گاه و بیگاه به مخالفتهای آنان با سیاستهای جرج بوش دلخوش هستیم! اینها هم در آن عقده 30 ساله با جمهوریخواهان شریکاند و بهترین آرزویشان این هست که این عقده به دست رقبایشان باز شود: هم کینه دیرینهشان با ایران فرونشانده میشود و هم فضای خوبی برای انتقاد از جمهوریخواهان پیدا میکنند تا هنگامیکه کار توسط جناح حاکم فعلی به انجام رسید و آبها از آسیاب افتاد، دستکم برای هشت سال، حاکمیت خود را تضمین کنند. هیچکدام از اینها هم برای اقدام علیه ایران نگران افکار داخلی و حتی بینالمللی نیستند چرا که در این یکی دو سال همه چیز به خوبی پخت و پز شده است و متأسفانه ایران هم با عملکرد خصلتی و هیجانی برخی مسئولانش کمک کرده است که این دستپخت، حسابی جا بیفتد.
بنابراین اگر این روزها، مکرر میشنوید که کاخ سفید تاکید میکند که هیچ قصدی برای حمله به ایران ندارد و از طرف دیگر پیوسته میبینید که ناوهای هواپیمابر آمریکا راهی خلیج فارس هستند و نیروهای نظامیآمریکا در همه منطقه تقویت میشوند، باید به رویکرد آمریکاییها در بحرانهای مشابه در همین سالهای اخیر نگاهی بیندازید.
اما تجارتخانه اروپایی هم بعد از سالها مذاکره و تعامل سیاسی با ایران، بالاخره در مقابل کاخ سفید زانو زد و به ناتوانی خود در رهبری یک فرایند سیاسی برای حل مسئله هستهای ایران اذعان کرد. کاخ سفید که طی همه این سالها در کنار گود نشسته و به اروپاییها گوشزد میکرد که تلاشتان بیفایده است، اکنون که دولتهای اروپایی، پسرهای سر به راهی شدهاند، آنها را به خانه خود پذیرفته و هدایت بازی را به دست گرفته است. اروپایی که طی این 30 سال همیشه سعی داشت، خط رابطه سودمدارانه با ایران را برای کسب و کار خود باز نگه دارد اکنون دیگر از نفس افتاده و تلاش میکند تا با سختگیری و سختگویی علیه ایران، کاخ سفید را آنقدر خوشحال نگه دارد که بابت عملکرد این چندین سال، لب به سرزنش اروپا باز نکند!
میرسیم به روسیه. فکر میکنم برای هر ایرانیای که اندکی آگاهی تاریخی و سیاسی دارد و ماهیت رفتار سیاسی روسها و سابقه تعامل آنها با کشورمان ایران را میشناسد، از همان ابتدا هم روشن بود که گذاشتن حتی یک تخم مرغ در سبد این حکومت، تنها نتیجهاش این خواهد بود که به اندازه قیمت یک مرغداری هزینه کنیم و نهایتاً هم، درست در جایی که به تخممرغ مان بسیار نیازمندیم، روسها آن را در مقابل چشمانمان، جلوی پای دشمن خرد کنند! حالا اگر شما این تخم مرغ را سیاست خارجی کشور فرض کنید که با رفتار روسها در این 2 قطعنامه تکلیفاش روشن است و اگر هم در بخش همکاریهای دوجانبه به سمبل آن یعنی نیروگاه بوشهر نگاه کنید که با بازی رندانه و بسیار چرک روسها در هفتههای اخیر، خیلی حال بدی پیدا خواهید کرد! بهتر است دیگر از چشم بادامیهای چینی حرفی به میان نیاوریم تا مجبور نباشیم بیش از این به سادگی خودمان گریه کنیم.
یک طرف دیگر، عربها هستند؛ بدخواهان تاریخی این مرز و بوم که در هیچ مقطعی از بددلی و حسادت با ایران رها نشدهاند و هیچ فرصتی را برای ضربه زدن به این سرزمین، از دست ندادهاند. آنها هم این روزها خود را برای یک جشن دیگر به مناسبت بروز فاجعهای تازه برای ایران و ایرانی آماده میکنند هرچند از آنجا که به ضعف و زبونی ذاتی خود واقف هستند از اینکه صدای موشک و هواپیما بلند شود، چندان هم بدون هراس نیستند. اگر گوشه وکنار، برخی حاکمان عرب نسبت به بروز یک جنگ تازه در منطقه ابراز نگرانی میکنند یا به ایران توصیه میکنند که با آتش بازی نکند، نه به این معنی است که دلسوز ایران هستند و نه این مفهوم را دارد که همه چنگ و دندانهایی که آمریکا علیه ایران نشان میدهد، صرفاً بلوفهای یک جنگ روانی است. دلیل این نگرانیها را باید در همان هراسی جستجو کرد که اعراب خلیج فارس از وقوع یک درگیری دارند چرا که دست کم اینقدر میفهمند که ایران، عراق نیست که آمریکا تمام شهرها، تأسیسات و امکاناتش را با موشکها و بمبهایی که از آبها و پایگاههای اطراف خلیجفارس هدایت میشود، زیر و رو کند و صدای یک گلوله هم آرامش شیخنشینها را برهم نزند. شک نکنید که این روزها، بخش بزرگی از برنامه آماده سازی روانی آمریکا، دلداری دادن به حکام و شاهزادگان عرب است که در گیرودار معرکه، بی موقع پس نیفتند. اینها در دوران جنگ هشت ساله صدام علیه ایران اثبات کردند، و اگر ما تدبیری درخور نداشته باشیم، بازهم اثبات خواهند کرد که بسیار بی مقدارتر از آنی بودهاند که ظرف این همه سال، سیاست خارجی ما به دنبال راضی نگهداشتن آنان باشد. همین چند هفته قبل بود که پس از صدور قطعنامه اول شورای امنیت علیه ایران، کشورهای عربی موقعیت را برای رذالت مناسب دیدند و یکپارچه ایران را تهدید کردند که بر سر قضیه جزایر سهگانهاش در خلیج فارس کوتاه بیاید و گرنه چه و چه خواهند کرد!
اما ترکیه: صرفنظر از ماهیت متعادلتر دولت کنونی آنکارا، ما ایرانیان خوب میفهمیم که این همسایه رقیب سنتی ایران، این روزها چه قندهایی را در دل آب میکند و با آرامش و خوشحالی درون، نظارهگر و منتظر گرفتن ماهیهای درشت دیگر، از آبی است که امید دارد با به خواب رفتن تدبیر ایرانی، گلآلوده شود. کسی نتوانسته برآورد کند که ترکیه از ناحیه بحرانهای سی سال گذشته در مناسبات بیرونی ایران از جمله جنگ و تحریمها، چه بهرههای بادآوردهای را نصیب خود کرده است و اقتصاد و عمران این کشور تا چه میزان از این ناحیه به شکوفایی و توسعه دست یافته است.
درباره موجود شرور و حرامزادهای چون اسرائیل نیز که نیازی به حرف و حدیث نیست. آنها در سی سال گذشته پیوسته منتظر بودند که واقعیات روشن و مسلم تاریخی و معاصر از بدخواهی اعراب نسبت به ایران، بالاخره تهران را به این نتیجه نزدیک کند که دست از مخالفت با اسرائیل بردارد. یعنی به دلیل مسلم بودن یک حقیقت، به یک باطل گرایش پیدا کند! نه تنها این اتفاق نیفتاد- که نباید هم میافتاد- بلکه روز به روز، ایران در قضیه فلسطین از خود عربها هم آتشین مزاجتر و از پاپ هم کاتولیکتر شد. آخرین پرده این ماجرا هم ضرب شستی بود که در جنگ ویرانگر اخیر اسرائیل علیه لبنان، نیروهای حزبالله به تلآویو نشان دادند. (حال بگذریم از اینکه اگر به جای دولت قطر، نماینده دولت لبنان هم این روزها در شورای امنیت حضور داشت، قطعنامه علیه ایران را بی تردید امضا میکرد!) به هرحال، اکنون اسرائیلیها مسیر معکوسی را طی میکنند: این بار تلاش دارند برای داغتر کردن معرکه حمله به ایران، عربها را در مقابله با دشمن مشترک اعراب و اسرائیل! (یعنی ایران) با خود متحد کنند! فاعتبرو یا اولی الابصار.
با مجموع این اوضاع و احوال، آنچه که میماند امید به تدبیر ایرانی است. آری شجاعت، مقاومت و بیهراسی ایرانیان پیرو اهل بیت(ع) از دشمن را طی این سالها همه جهانیان دیدهاند اما ماهیت شرایط و صحنه کنونی، بیش از همه اینها تشنه تدبیر ایرانی است. تدبیری که با تشخیص درست موقعیت اجازه ندهد که دشمن کینه توزی که از فرط خشم و تحقیر، از همیشه دیوانهتر است، ساختههای مردم ما را ویران کند. روشن است که همه دوست داریم تحلیلی که معتقد است آمریکا دست به هیچ حملهای علیه ایران نخواهد زد به واقعیت بپوندد. اما چشم بستن بر واقعیتهای جاری صحنه منطقهای و بینالمللی، بسیار بیتدبیرانه، ساده لوحانه و جبران ناپذیر است. مثل آمریکا مثل گاوی فربه با شاخهایی تیز است. بگذریم که دیگرانی توانستند با دست کشیدن بر پشت این گاو، شیر آن را بدوشند... اما آنچه به موقعیت فعلی ما باز میگردد این است که نباید بیهوده این گاو عصبانی را دیوانه کرده و خود را در معرض شاخهای تیز آن قرار دهیم. فکر میکنم این هم واقعیت است که امروز، همه از بیگانه و رقیب و دشمن، درحال تشویق و تحریک این گاو وحشی برای زخم انداختن بر پیکر ایران هستند. سیاست نه شرقی نه غربی، به این معنی نیست که همه تخممرغهای خود را در سبد یکی دو قدرت غیرقابل اعتماد و خالی از ارزشهای اخلاقی قرار دهیم و کار را به جایی برسانیم که دست خالی و تنها برجای بمانیم و نظاره کنیم که در چانه زنی خود با غرب و آمریکا، بالاخره به چه قیمتی ما را خواهند فروخت. نه شرقی نه غربی، یعنی پدیداری و قوام یک ماهیت، یک ارزش و یک قدرت ملی و اعتقادی در سرزمینی چون ایران که اگر قرار بر رابطه است با همه دنیا، مراوده و ارتباط دارد. تنها خط قرمز هم منافع ملی خودش است، نه متحد و دوست استراتژیک کشوری است و نه دشمن قسم خورده کشوری دیگر.امیدوار باشیم به تدبیری که نه تنها اجازه نخواهد داد، خواست دشمنان تاریخی ایران برآورده شده و یک گروه عصبی و بیتعادل در کاخ سفید، با سوءاستفاده از توان و قدرت ویرانگر نظامی، بر پیکر ایران آسیبی برسانند، بلکه کشتی آشفته سیاست خارجی کشور را به گونهای هدایت کند که در آیندهای نزدیک، شاهد اشتیاق و عطش همه طرفهای اروپایی، آمریکایی، روسی و آسیایی برای همکاری با قدرت بینظیر و ممتازی به نام جمهوری اسلامیایران باشند و بدانند که حفظ این رابطه مستلزم پرداخت بهای مناسب آن و محدود به رعایت تعهدات و حفظ حدودی است که به اعتقادات دینی، حیثیت ملی و جایگاه تاریخی ایران باز میگردد. برای ایران و ایرانی این روزها روزهای سختی است که شاهدیم هر حکومت عقب مانده و هر شخصیت بیارزشی در گوشه و کنار جهان، با زبان بی حرمتی ایران را خطاب قرار میدهد.
تدبیر ایرانی را دست کم نگیریم و به عنایت الهی امیدوار باشیم که پیوسته پشتیبان این مرز و بوم بوده است. آری... خواب بدخواهان تعبیر نخواهد شد مگر آنکه خدای ناخواسته تدبیر ایرانی به خواب رود! چنان باد و چنین مباد!
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردین ۱۳۸۶ - ۱۵:۰۹
دکتر محمد حسن جعفری سهامیه: بالاخره دار و دسته «گرگهای کاخ سفید» توانستند یک اجماع جهانی علیه کشور ما به وجود آورند