آلمان قطعا در جام ملتهای اروپای 2000 که در هلند و بلژیک برگزار شد به حیاتیترین لحظه تاریخ خود رسید؛ عملکردی شرمآور در این تورنمنت، فوتبال آلمان را به جایی رساند که حالا در تمام اروپا، به یک ابرقدرت تبدیل شده است. تمام ملت آلمان به چشم خودشان دیدند که قهرمان سه دوره جامجهانی چطور با داشتن ستارههایی مانند کریستیان زیگه، میشائیل بالاک و دیتمار هامان با تنها یک امتیاز در قعر جدول گروه قرار گرفت و حذف شد. این تیم خسته و بیرمق بود، سه بر صفر مغلوب استعدادهای ناب پرتغال شد و با گلی که آلن شیرر به ثمر رساند یک بر صفر برابر انگلیس شکست خورد.
10سال بعد تیم ملی جوان آلمان با پایاندادن به انتظارهای انگلیس در جام جهانی2010 تجدید حیات خود را اعلام کرد؛ مسعود اوزیل، توماس مولر و سامی خدیرا با اعتمادبهنفس کامل به تیمشان کمک کردند تا انگلیس فابیو کاپلو را چهار بر یک در هم بکوبد. حالا روش آلمانیها در فوتبال، تنها در حد تیمملی یک تهدید برای دیگران به شمار نمیرود چون لیگ این کشور هم در حال رساندن خود به لیگ برتر انگلیس است. باشگاهها در آلمان پیشرفتی چشمگیر داشتهاند و حتی پیش از برگزاری شب آخر لیگ قهرمانان، سه تیم آلمانی به دور دوم این رقابتها صعود کرده بودند. همیشه انتظار میرود بایرن مونیخ که باپرستیژترین و ثروتمندترین باشگاه آلمانی است بهراحتی صعود کند. اما فوتبال اروپا این فصل با قدرت شالکه هم آشنا شده است؛ تیمی که آرسنال را دو بر صفر در ورزشگاه امیریتس شکست داد و بالاتر از آن، بورسیا دورتموند قرار دارد که با پیروزی برابر رئال مادرید، صدرنشین گروه مرگ لیگ قهرمانان است. تساوی یک بر یک دورتموند با منچسترسیتی در ورزشگاه اتحاد در جامعه فوتبالی آلمان، به تفاوت فرهنگیای که در آلمان و انگلیس در این ورزش وجود دارد ارجاع داده میشود؛ منچسترسیتی هر چه که میخواهد با ثروت هنگفت شیخ منصور بن زاید آل نهیان مالک اماراتی خود بهدست میآورد و در مقابل، باشگاه بورسیا دورتموند که همچنان براساس سنتهای فوتبال آلمانی توسط هوادارانش اداره میشود، دوباره تیم خود را با پرورش بازیکنان بومی به یکی از قدرتهای فوتبال اروپا تبدیل کرده است.
باشگاههای آلمانی همانقدر که در زمین قویتر شدهاند، بیرون زمین هم سنتهای خود را حفظ کردهاند. هواداران هنوز میتوانند به ارزانی به ورزشگاههای خود بروند؛ 25هزار هوادار بورسیا دورتموند که جنگل زرد معروف را در ورزشگاه این تیم تشکیل میدهند بلیت خود را تنها با 11یورو میخرند و در جایگاههای بدون صندلی، ایستاده بازی تیمشان را نگاه میکنند. تماشاگران دیگر هم میتوانند در صندلیهای گرانتر و حتی لوکس بازی را ببینند.
در نهایت شگفتی، 36باشگاه بوندسلیگا و دسته دوم، همچنان براساس سنتهای قدیمی اداره میشوند؛ جز دو استثنا یعنی ولفسبورگ و بایرلورکوزن که توسط فولکس واگن و شرکت دارویی بایر اداره میشوند. باشگاهها تصمیمهای مهم را باید با 50 به علاوه یک درصد آرای اعضای خود یعنی هواداران بگیرند. در بوندسلیگا هیچ مالک خارجیای وجود ندارد. روسای باشگاههای آلمانی حتی بزرگترین آنها باید پاسخگو باشند و هر لحظه امکان دارد که با رأی اعضا برکنار شوند. باشگاهها این سیستم را همچنان حفظ کردهاند چون معتقدند آنها را در سنتها و شهرهایشان نگه میدارد.
پیشرفت بوندسلیگا در کنار تیم ملی آلمان، لیگی که با میانگین 45هزار نفر تماشاچی بزرگترین رقابت ورزشی اروپا بهشمار میرود، مدیون تغییر نگرشی است که بعد از ناکامی تیم ملی این کشور در یورو 2000اتفاق افتاد. فدراسیون فوتبال آلمان و بوندسلیگا که از آن زمان 700میلیون یورو برای احداث آکادمیهای جوانان هزینه کرده بودند، در آن سال تصمیم گرفتند یک گروه را تشکیل بدهند تا فوتبال مدرن را بررسی و یک فلسفه و برنامه برای پیشبرد فوتبال ملی ارائه کنند.
مدیر ورزشی فدراسیون فوتبال آلمان، هافبک سابق تیم ملی این کشور- ماتیاس سامر- است. انتخاب او بخشی از این سنت است که بازیکنان بزرگ فوتبال، بعد از آویختن کفشهایشان، مسئولیتهای بزرگی در فوتبال این کشور میگیرند. حضور اولی هونس در بایرن مونیخ بهعنوان رئیس که توسط اعضا انتخاب شده است، رودی فولر، مدیر ورزشی بایرن لورکوزن و کلاوس آلوفس که در وردربرمن است و دیگر بازیکنانی که حالا مربیان باشگاهها هستند، بخشی از همین سنت است. کریستین زایفرت که از سال2005 رئیس بوندسلیگاست، درباره همزمانی تشکیل این کارگروه و ورشکستگی شرکتی که بازیهای بوندسلیگا را پخش میکند میگوید: «وقتی که شرکت پخش کننده بازی های بوندس لیگا ورشکسته شد، شوک اقتصادی وحشتناکی به لیگ وارد شد. بعد از سال1995 بازیکنان سنبالا و خارجی زیادی در لیگ بودند و باشگاهها باید حقوقهای بالایی میدانند. یکباره مشکلات به آنها هجوم بردند و آنها فهمیدند که باید کمی مراقب باشند. در همان زمان بود که آکادمیهای جوانان معرفی شدند و باشگاهها فهمیدند که باید از بازیکنان جوان استفاده کنند». این آکادمیها بخشی از طرح اولیه مشترک بوندسلیگا و فدراسیون فوتبال این کشور بود که شامل پنجپایگاه منطقهای در کشور هم میشد.
بهآرامی چهره تیم ملی آلمان هم تغییر کرد و در سال2004 که یورگن کلینزمن، سرمربی تیم ملی شد، باستیان شواین اشتایگر، فیلیپ لام و لوکاس پودولسکی به تیمی که در جام جهانی2006 بازی میکرد اضافه شدند. اولین موج استفاده از بازیکنانی که محصول آکادمیها هستند، در تیم یوگی لو خود را نشان داد؛ لو با همین بازیکنان توانست نسل طلایی لیگ برتر انگلیس را در جام جهانی آفریقای جنوبی شکست دهد. حالا از 525 بازیکنی که در بوندسلیگا بازی میکنند، 60درصد آلمانی هستند و میانگین سن بازیکنان 24 سال است. فصل گذشته تنها 39 درصد بازیکنان لیگ برتر انگلیسی بودند. زایفرت به این نکته ظریف اشاره میکند که در بازی لیگ قهرمانان ماه گذشته در منچستر، هفت بازیکن دورتموند آلمانی بودند درحالیکه در سیتی تنها جو هارت دروازهبان این تیم انگلیسی بود. زایفرت معتقد است که قانون 50به علاوه یکدرصد در نهایت به تیم ملی آلمان کمک میکند. این قانون در سال 2001به درخواست 36باشگاه آلمانی اعمال شد. زایفرت درباره این قانون میگوید: «این قانون باشگاهها را به ریشههایشان نزدیک نگاه میدارد و شاید آنها را به کشور هم نزدیکتر میکند. این قانون یعنی اینکه کنترل هر باشگاهی، درون خود آلمان است.
بایرن مونیخ در حال حاضر یک برند جهانی است و بورسیا دورتموند هم این قابلیت را دارد اما کسانی که باشگاه را اداره میکنند میدانند که باشگاه برای شهری که در آن است چه معنایی دارد و علاوه بر این موضوع، به تاریخ باشگاه هم اهمیت میدهند. مردمی که باشگاهها را اداره میکنند و همینطور فدراسیون فوتبال آلمان را، یک ایده مشترک دارند؛ اینکه آلمان باید بازیکنان آلمانی با کلاس جهانی داشته باشد. مسلما هر باشگاهی به تیم خود اهمیت میدهد چون در یک رقابت است. با این حال نگاه کلی و مشترک باشگاهها در آلمان این است که تیم ملی قدرتمندی داشته باشند که این موضوع به فوتبال این کشور کمک میکند».
او همچنین درباره لیگ برتر انگلیس، جایی که باشگاهها، پول بسیار بیشتری نسبت به باشگاههای آلمانی بهدست میآورند(2/5 میلیارد یورو در سال11-2010 در مقایسه با 1/7میلیارد آلمانیها در همین مدت) میگوید: «ما احترام زیادی برای لیگ برتر قائلیم. لیگ برتر باشگاههای بزرگی دارد؛ مربیان و بازیکنان بزرگ؛ اما ما یک سیستم کاملا متفاوت داریم. ما خیلی درباره آینده فکر میکنیم. چالش بزرگ ما این است که به کارمان ادامه بدهیم، در یک سطح خوب اروپایی، درحالیکه بلیتهای معقولی داشته باشیم و ریشههایمان در جامعه باشد. در این مورد، من فکر میکنم چیزهایی در بوندس لیگا داریم که میتوانیم کمی به آنها افتخار کنیم».