فریبا خانی: ما همه یک رؤیای مشترک داریم و آن سفر به دور دنیاست. اما کم هستند آدم‌هایی که رؤیاهایشان را به واقعیت تبدیل ‌کنند. برادران امیدوار (عیسی و عبدالله) این رؤیا را به واقعیت تبدیل کردند و در سال 1333 به دنبال کشف جهان رفتند.

آن‌ها با وسایل و امکانات محدود آن زمان، جهان را در 10سال گشتند و عکس و فیلم تهیه کردند و مقاله‌های آن‌ها در روزنامه‌ها و مجلات معروف دنیا چاپ شد. این دو برادر با رهبران بزرگ دنیا هم دیدار کردند و در این سفرها سعی کردند فرهنگ ایرانی را نیز معرفی کنند. آن‌ها از صحرای سوزان آفریقا تا جنگل‌های آمازون، زندگی با قبایل و اقوام آفریقایی و آمریکایی را تجربه کردند. به قطب شمال هم سفر کردند و زندگی در ایگلو (خانه‌های اسکیمو) برگ دیگری از خاطرات ‌آن‌هاست. شاید در گذر به مجموعه‌‌ی تاریخی سعد آباد، موزه‌ی آن‌ها را و اشیا و ابزارهایی را که با خود آورده‌اند دیده‌ باشی... فیلم سفر این دو برادر هم یکی از جالب‌ترین فیلم‌های مستند است. عیسی امیدوار اولین یک‌شنبه‌ی هر ماه در موزه حضور دارد. او حالا ساکن ایران است اما برادرش عبدالله در شیلی زندگی می‌کند.

در دفتر عیسی‌امیدوار با او به گفت‌وگو می‌نشینیم.

  • چرا برادرتان عبدالله در شیلی ماند؟ چرا شیلی؟

مردم آمریکای لاتین از لحاظ خلق‌وخو خیلی به ما نزدیکند. این شباهت در مورد یک سوئدی و یا یک اروپایی وجود ندارد.

هر سرزمین و هر مردمی در هرکجا یک رفتار و یک فرهنگ برای خودشان دارند که در جای خودش این خلق و خو و فرهنگ جالب است.

برای کسی که انگیزه‌ی تحقیق دارد و هدف بزرگی را دنبال می‌کند هر جایی ممکن جذاب باشد. صحرا جذابیت‌های خودش را دارد و جنگل‌های انبوه هم...

  • با مشکل زبان چه‌طور برخورد می‌کردید؟ برای مثال شما که زبان اسکیمویی یا بومی‌های آمازون را که نمی‌دانستید ، چه‌طور این مشکل را حل می‌کردید؟

مشکل زبان در همه جای دنیا و درهمه‌ی اقوام هست.

منطقه‌ی آمازون منطقه‌ی وسیعی است، شاید پنج برابر ایران. در جنگل‌های انبوه صدها قبیله هست که هر کدامشان یک لهجه و زبان دارند، راستش نمی‌شود که همه‌ی این زبان‌ها را یاد گرفت. ما از تجربه‌ خیلی آموختیم. قبایل بومی به‌خاطر نوع زندگی واژه‌هایشان محدود است. مثل زبان فارسی نیست که کلی شعر و ادبیات داشته باشند. آن‌ها از واژه‌های محدودی استفاده می‌کنند. بعد از مدتی می‌توانستیم با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم و زبان آن‌ها را تا حدی یاد می‌گرفتیم. در قطب هم همین‌طور ما شش ماه در مدار قطب شمال زندگی کردیم.

زندگی با اسکیموها در شرایط اقلیمی دشوار 65 درجه سانتی‌گراد زیر صفر، ما همراه اسکیموها سوار بر سورتمه صدها کیلومتر سفر می‌کردیم.

می‌دانید اسکیموها مردمانی کوچنده هستند و یک جا نمی‌مانند. آن‌ها چون شکارچی‌اند، به دنبال حیوانات می‌روند. بنابر‌این برای بررسی زندگی‌شان با‌ آن‌ها زندگی کردیم.

  • برای سفرهای طولانی آمادگی جسمی هم لازم است، شما ورزش‌ می‌کردید؟

من از نوجوانی کوهنوردی و صخره‌نوردی می‌کردم.

  • درباره‌ی اولین سفر‌تان بگویید؟

ما در نوجوانی سفرهایمان را از ایران شروع کردیم و با کوچنده‌های قشقایی در ایران کوچ کردیم و زندگی آن‌ها را مورد بررسی قرار دادیم. غارهای بسیاری را کشف کردیم و اشیا و ادوات بسیاری پیدا کردیم.مثل غار ظالمگاه طالقان و غارهای دیگر...

شاید به‌خاطر این کشف‌ها بود که تصمیم گرفتیم سفر کنیم و به جست‌وجو در فرهنگ‌ ملل مختلف بپردازیم.
 
  •   بخشی از سفرتان را با دوچرخه انجام دادید.

بله، قبل از سفر بزرگمان من با دوچرخه تا سوریه رفتم و برادرم ایران را گشت تا ببینیم آمادگی جسمی‌مان چه قدر است و خودمان را در واقع محک زدیم.

  • قبل از شروع سفر چه‌قدر راجع‌به جایی که می‌خواستید سفر کنید اطلاعات جمع می‌کردید؟

قبل از شروع سفر طولانی‌مان، سه سال به مطالعه پرداختیم و در سال 1333 برنامه‌ی بزرگ خودمان را با موتورسیکلت آغاز کردیم؛ از تهران به سوی مشهد و سپس مشرق زمین.

  • چرا موتورسیکلت را به عنوان وسیله‌ی سفر انتخاب کردید؟

به دلیل این‌که موتورسیکلت وسیله‌ی مناسبی برای عبور از کوره راه‌ها بود. در آن زمان بسیاری از نقاطی که می‌خواستیم برویم، جاده‌ی مناسب نداشت و موتور وسیله‌ی مناسبی برای سفر ما بود. بعد ما وقتی به رودخانه‌ای می‌رسیدیم قایقی اجاره می‌کردیم و موتور را داخل آن می‌گذاشتیم یا کشتی‌‌ها، موتور ما را حمل می‌کردند با کرایه‌ی کم و ناچیز. بنابراین برای سفرِ ما موتور وسیله‌ی خوبی بود. هزینه‌ی موتور هم بسیار مناسب بود و مثل اتومبیل زیاد نبود.

  • مدل موتورتان یادتان هست؟

چهار قاره را با موتورسیکلت مچلس انگلیس به قدرت cc 500 و سه سال آخر را با اتومبیلی که کمپانی سیتروئن فرانسه به ما هدیه داد؛ سفر کردیم. در این سفرها 99 کشور از پنج قار‌ه‌ی جهان را دیدیم.

ما یک نمایشگاه عکس از آثار تاریخی ایران حمل می‌کردیم. سفیر فرهنگی سیار بودیم. نمایشگاه آثار تاریخی ایران را در خیلی کشورهای مختلف جهان گذاشتیم. شخصیت‌های بزرگی به دیدار ما می‌آمدند. در بسیاری از شهرها ما مهمان دانشگاه‌ها بودیم و درباره‌ی تجربیات خود سخنرانی و بحث و گفت‌و گو می‌کردیم.

  • شما به چند زبان تسلط دارید؟

ما قبل از شروع سفر انگلیسی خوانده بودیم. ولی در طول سفر با زبان اسپانیولی و فرانسه هم آشنا شدیم.

  • شما دور افتاده‌ترین اقلیم‌ها را انتخاب می‌کردید؟ نمی‌ترسیدید؟

نه، اهداف و انگیزه ما از 10 سال و اندی سفر، مطالعه و بررسی زندگی اقوام بدوی بود. ما دور افتاده‌ترین و دشوارترین‌ اقلیم‌ها را انتخاب می‌کردیم. برای مثال زندگی اسکیموها...

ما هفت،هشت ماه زندگی قبایل در آمازون را تجربه کردیم. قبایلی که هنوز هیچ انسان سفیدپوستی ندیده بودند و زندگی قبیله‌های استرالیایی و اقوام مختلف آفریقا. سه‌سال در قاره‌ی آفریقا سفر کردیم و آن‌جا با قبایل مختلف آشنا شدیم. درباره‌ی نحوه‌ی زندگی، زبانشان و... مطالعه‌ کردیم. ریشه‌ی قومی و قبیله‌ای آن‌ها ‌ را هم بررسی می‌کردیم.

ما در ساحل پرو مدت سه ماه در سفر بودیم و جزایر پراکنده‌ی جنوب اقیانوس کبیر را گشتیم. با اقوام اینکاها آشنا شدیم و داستانی طولانی با آن‌ها داشتیم.

  • هر موقعیت جغرافیایی ویژگی خودش را دارد؟ شما چه‌طور خود را با این شرایط وفق می‌دادید؟

ما قبل از هر سفری یک برنامه داشتیم. برای مثال ما برای رفتن به آمازون یک ماه و نیم در شهر بوگوتای کلمبیا مستقر شدیم و مهمان دانشگاه بودیم و منطقه و شرایط را بررسی ‌کردیم. برای هر منطقه تجهیزات و وسایلی را که لازم داشتیم تهیه می‌کردیم.

 

در آمازون به خاطر رطوبت هوا لنز کپک می‌بست و در قطب دوربین ها یخ زده بودند و نگاتیوها خرد می‌شدند از سرما. من در قطب روغن‌های لنز را خشک می‌کردم تا بتوانم عکاسی کنم و پوشش بسیار خاصی را درست کرده بودیم تا بتوانیم عکاسی کنیم و در آمازون برای دوربین‌ها باید فکر دیگری می‌کردیم و دوربین‌ها را در جعبه‌ی خاصی گذاشته بودیم که کپک نزنند.

  • در چنین ماجراجویی‌هایی گاهی خانوادها به‌خاطر نگرانی‌هایشان بازدارنده هستند. پدر و مادر شما مخالف نبودند؟

پدر من خیلی خوب بود، دید بازی داشت و روشنفکر بود و ما را هرگز به کاری مجبور نمی‌کرد. یک بار در نوجوانی درکوه زخمی شدم، اما هرگز من ‌را متهم نمی‌کرد که چرا رفتی کوه و این طوری شدی و...

مادرم هم اهل سفر بود و از سفر لذت می‌برد.پدرم موقع خرید موتور سیکلت که ما آن زمان آن را از انگلستان وارد کردیم یک کمک جزئی هم کرد. موقع خروج از مرز ما فقط 90 دلار داشتیم. چون اجازه نمی‌دادند بیش‌تر از این با خود ببریم.

  • شما هم‌سفر خوبی هم داشتید؟ این‌طور نیست؟

بله، برادرم. او هم‌سفر خوبی بود و همراه هم بودیم، همیشه...

  • دوری از این هم‌سفر، برایتان سخت نیست؟

الآن هم هفته ای یک بار با هم تلفنی صحبت می‌کنیم.

  • در سفرهایتان و زندگی با قبایل مختلف آیا بیمار شدید یا اتفاق بدی هم برایتان افتاد؟

ما در کودکی دو سال و نیم شیر مادرمان را خورده بودیم ومقاومت بدنی‌مان نسبتاً خوب بود و مشکلی جدی برایمان پیش نیامد.

  • عجیب‌ترین غذاهایی که خوردید چه بود؟

ما تجربه‌های گوناگونی در این سفرها داشتیم. در جنگل‌های آمازون مجبور بودیم گوشت میمون بخوریم و در سفرمان به قطب مجبور بودیم که گوشت خام بخوریم. چون اسکیمو ها وسایل پخت و پز ندارند و نمی‌توانند خانه‌های برفی خود را خیلی خیلی گرم کنند. چون آب می‌شود.

  • دمای داخل خانه‌های برفی چند درجه است؟

صفر درجه است... اگر گرم‌تر شود خانه آب می‌شود.

  • شرایط زندگی در قطب شمال و جنوب چگونه است؟

قطب جنوب جایی است که 80 درجه زیر صفر است و بادهای تندی دارد و زندگی در آن غیر ممکن است. اما در این منطقه سرزمین وجود دارد یعنی ارتفاعات و کوه‌ها.

  • آیا در این سفرها به قبایل آدم‌خوار هم برخورد کردید؟

هیچ حیوان و جانداری علاقه‌ای به خوردن هم نوع خودش ندارد بخشی از قصه‌هایی که از آدم‌خوارها می‌شنوید،افسانه‌هایی است که غربی‌ها در داستان‌هایشان عنوان کردند و واقعیت ندارد. قبایل با هم جنگ می‌کنند و کشته شدگان را با دندان‌های خود گاز می‌گیرند تا شدت تنفر خود را نشان دهند وگرنه آدم‌خوار نیستند.

  • شما با اینکاها هم زندگی کرده‌اید آیا هنوز هم دختران جوانشان را قربانی می کنند؟

نه، هم اکنون آن‌ها یک لاما را قربانی می‌کنند، قبلاً اصیل‌ترین و بهترین دخترانشان را قربانی می‌کردند. آن‌ها خورشید را ستایش می‌کنند. گوی آتشینی که بر زمین زر می‌افشاند.

  • چند فرزند دارید؟

من دو پسر و یک دختر دارم. پسر و دخترم در انگلستان زندگی می‌کنند و پسری هم دارم که در ایران زندگی می‌کند.

  • الآن چه‌طور، باز هم سفر می‌کنید؟

الآن هم هر وقت فرصت شود سفر می‌کنم... احتمالاً سفری هم به مغولستان خواهم داشت. چون تحقیقاتی بر روی اقوام مغول انجام دادیم و دستاوردهای بزرگی به دست آوردیم تا جایی که متوجه شدیم اسکیموهایی که در قطب شمال زندگی می‌کنند و بومیان اولیه‌ی آمریکا، از مغول‌ها هستند. آن‌ها جنگ‌جو بودند و مدام با هم می‌جنگیدند. عده‌ای از آن‌ها از ترس جانشان فرار می‌کردند و هی دورتر و دورتر شدند تا جان خود را نجات
بدهند...

منبع: همشهری آنلاین