حتی اگر مدام جلوی دوربین نباشند تا از فیلمی به فیلم دیگر بزرگشدنشان را تعقیب کنیم. «گلنار» 11 سالهای که سال 67 حسابی معروف شده بود، این روزها دوباره با فیلم «آینههای روبهرو» روی پرده سینماها حاضر شده است. به بهانهی اکران فیلم «آینههای روبهرو» پای صحبتهای «غزل شاکری» نشستهایم. بازیگری که از سال 66 و با فیلمهای «ماهی» و «گلنار» ساختهی «کامبوزیا پرتوی» بازیگری را شروع کرد و پس از غیبتی طولانی، در سال 84 بهعنوان بازیگر و طراح صحنه و لباس فیلم «وقتی همه خواب بودند» ساختهی «فریدون حسنپور» به سینما برگشت. با او از «گلنار» شروع میکنیم تا به «رعنا»ی «آینههای روبهرو» برسیم.
-
شما بهنوعی گلنار سینمای ما محسوب میشوید و با دیدن نام و چهرهی شما یاد فیلم گلنار با خاطرات خوبی که برای مخاطبانش به جا گذاشته میافتیم. با این حال بعد از گلنار از سینما فاصله گرفتید و تا سالها جلوی دوربین دیده نشدید. چرا گلناری که آنزمان خیلیها فکر میکردند در آینده به یکی از ستارههای سینما تبدیل میشود، بازیگری را ادامه نداد؟
من در یک خانوادهی سینمایی بزرگ شده بودم و آقای پرتوی من را برای بازی در نقش گلنار انتخاب کرده بود. گلنار همانطور که برای بسیاری از تماشاگرانش خاطرهانگیز و ماندنی شد، برای خود من هم اتفاق بزرگی بود و تأثیری اساسی روی من گذاشت.
اما از آنجایی که آن زمان درگیر امتحانات نهایی کلاس پنجم شده بودم، خانوادهام ترجیح دادند درگیر این حرفه نشوم و به درسهایم برسم. برای همین بعد از گلنار، آنها پیشنهادهای بازیگریای را که به من میرسید کنترل میکردند، چون دلشان نمیخواست حالا که با فیلم گلنار مطرح شدهام، حتماً در مسیر بازیگری بیفتم. میخواستند به انتخاب خودم باشد. از یک سنی به بعد که خودم وارد اجتماع شدم و تصمیم گرفتم رشتهی طراحی را انتخاب کنم، با اینکه پیشنهادهای بازیگری با خود من در میان گذاشته میشد، بیشتر دلم میخواست پشت دوربین باشم. من بازیگری را خیلی دوست دارم؛ رفتن در قالب یک نقش و درگیر داستان و موقعیت و شخصیت یک انسان دیگر شدن، برایم خیلی جذاب است. همیشه آمادگی بازی جلوی دوربین را دارم، اما بازیگری را به عنوان شغل اصلی خودم انتخاب نکردهام. اولویت من، بودن پشت دوربین است. برای همین دیر به دیر جلوی آن ظاهر میشوم.
-
کار کردن در یک فیلم موزیکال و در فضای جنگل، در آن سن و سال سخت نبود؟
چرا، شرایط پشت دوربین سخت بود. ما اواخر تابستان فیلمبرداری را شروع کرده بودیم و هوا ناگهان سرد شد. با آن شرایط آب و هوایی جنگل و لوکیشن سرد و سختی که داشتیم، باید شبانهروزی کار میکردیم. اما تجربهی بسیار شیرینی بود و به من خوش میگذشت. چون در جمعی از دختربچهها و پسربچههایی بودم که با هم بازی میکردیم. در فیلم کودک، شما به خاطر قابلیتهای مشخصی که دارید برای بازی انتخاب میشوید، اما وقتی جلوی دوربین قرار میگیرید، این هوشمندی و هوشیاری کارگردان است که از شما بازی میگیرد.
-
آن زمان فکر میکردید که گلنار به یکی از محبوبترین فیلمهای کودک و نوجوان تبدیل شود؟
نه، گلنار برای من در آن سن و سال بیشتر شبیه یک بازی بود. من تصور واضحی از اتفاقهایی که بعد از فیلمبرداری و ساخت یک فیلم برای آن میافتد، نداشتم. وقتی خودم گلنار را مونتاژ شده، دوبله شده و با موسیقی دیدم، نمیتوانم بگویم که کمتر از بقیه تحت تأثیر قرار گرفتم. من هم مثل بقیهی بچهها درگیر داستان شده بودم. حتی وقتی فیلم را برای اولینبار دیدم و در پایان فیلم، جملههای خداحافظی گلنار و خانمخرسه را شنیدم ، خیلی ناراحت شدم و گریه کردم.
-
چرا دیگر برای کودکان و نوجوانان کار نمیکنید؟
من هنوز هم در جریان مسائل سینمای کودک و نوجوان هستم و به واسطهی مادرم «فرشته طائرپور» که سالهاست دغدغهی سینمای کودک و نوجوان داشتهاند، میدانم که از این سینما حمایتی نمیشود و حتی اگر بخواهید هم خیلی نمیتوانید به آن نزدیک شوید.
راستش دلم برای کودکان و نوجوانان امروز میسوزد. دلم برای سینمایش هم میسوزد. دلم از این میسوزد که هنوز بعد از 24 سال به من زنگ میزنند و از گلنار میپرسند. اینکه هنوز از من سراغ گلنار را میگیرند، برایم خیلی خوشایند است، اما از طرفی هم خودخواهانه است اگر بگویم من از این اتفاق خوشحال میشوم. اینکه در این مدت اتفاقهای جدید و ماندگار زیادی در سینمای کودک و نوجوان نیفتاده من را ناراحت میکند. به نظرم بچههای امروز دارند زود پیر میشوند، چون قصههای خودشان را نمیبینند.
-
حالا جلوی دوبین رفتن نسبت به آنسالها چه فرقی برایتان دارد؟
راستش من هنگام بازی خیلی حضور دوربین را حس نمیکنم. خب حالا خیلی با آن زمان فرق کرده. همانطور که گفتم در آن زمان من سن کمی داشتم و از من بازی گرفته میشد، بدون اینکه خودم متوجه باشم دقیقاً دارم چه کار میکنم. در حالی که حالا در نقشی که میپذیرم آگاهانه بازی میکنم و میکوشم نقش را متعلق به خود کنم و ویژگیهای آن را کشف کنم. البته هنوز هم تبادل نظر با کارگردان و بازیگران مقابل برایم خیلی تأثیرگذار است، اما نسبت به قبل هوشیارانهتر بازی میکنم. مثلاً بازی در فیلم آینههای روبهرو برایم خیلی شیرین بود. این نقش نتیجهی یک کار گروهی با کارگردان و بازیگر مقابل بود. علاوه بر این من خیلی سعی کردم با اضافه کردن جزئیات، نقشم را باور کنم. خودم به رعنایی تبدیل شده بودم که هنگام بازی هوشیارانه میدانستم باید از غزل بودن به رعنا بودن برگردم و توانسته بودم شخصیت رعنا را در خودم پیدا و با آن بازی کنم.
-
«آینههای روبهرو» روی موضوعی دست گذاشته که شاید هیچکس شجاعتش را هم نداشت که به آن بپردازد. چه شد که گروه شما این تصمیم را گرفت و چه شد که شما دوباره جلوی دوربین رفتید؟
همانطوری که عوامل سازنده و نویسندهی فیلم پیش از این در مصاحبهها توضیح دادهاند، ایدهی اولیه این فیلم از دو طرح مختلف گرفته شده. خانم آذربایجانی در دوران نوجوانی همسایهای داشتند که با این مشکل «ترنس سکشوال» مواجه بوده و خانم طائرپور هم طرح داستان زنی را داشتند که مسافرکشی میکند.
درمورد اینکه من چهطور به این پروژه پیوستم، باید بگویم روزی که من بهعنوان طراح صحنه و لباس به همراه عوامل فیلم برای دیدن لوکیشن زندان رفته بودم و در زندان، چادر سرم کرده بودم، «نگار آذربایجانی» با دیدن من گفت: «رعنای داستان را پیدا کردم!» اولش با این موضوع مخالف بودم، اما بعد که با خانم آذربایجانی صحبت کردم، متقاعد شدم نقش رعنا را بازی کنم. حالا خیلی راضی هستم و خیلی این نقش را دوست دارم.
-
چهطور به شخصیت رعنا نزدیک شدید؟
شخصیت رعنا یک هستهی اصلی دارد که خیلی از من دور نبود. اما خصوصیات بیرونی او که مطابق با طبقهی اجتماعیاش بود، از من فاصلهی زیادی داشت. برای همین من خیلی روی نشستن و حرکاتم کار کردم تا رفتارهای یک دختر شهری امروز را از خودم جدا کنم. سعی کردم تهلهجهی شهرستانی رعنا را دربیاورم. از آنجایی که من کار دوبله و آواز هم انجام میدهم صدای محکمی دارم، اما رعنا صدای لغزنده و شکنندهای داشت که فقط برای خلوت خودم یا شرایط خاص بود.
-
صحنههای حساس بازی شما و «شایسته ایرانی» خیلی خوب درآمده است. چهقدر این صحنهها را تمرین میکردید؟
از آنجایی که خانم آذربایجانی خودشان تجربهی بازیگری هم داشتند، تمرینها خیلی راحت بود. در واقع بیشتر تمرینها و بحث درمورد نقشهایمان قبل از شروع فیلمبرداری انجام شد. به خاطر این صحبتها، آنقدر شخصیتها برایمان جا افتاده بود که در طول فیلمبرداری بیشتر بر اساس میزانسن و جای دوربین تمرین میکردیم و خیلی از نظر حسی تحت فشار نبودیم. خانم آذربایجانی، از آن کارگردانهایی نیستند که به بازیگر دیکته کنند که سر صحنه چه کار باید بکند.
-
بازخوردهای بیرونی «آینههای روبهرو» چهطور بود؟
بازخوردهایی که میدیدم چه از طرف کسانی که با مسئلهی «آدینه» روبهرو بودند و چه از طرف کسانی که حساسیتهای «رعنا» را داشتند برایم خیلی جالب بود. در واقع فکر میکنم چیزی که برای مخاطب خیلی جذاب بود، ترکیب دو شخصیت رعنا و آدینه بود. رابطهی بکر و تازهی این دو شخصیت، بدهبستانهای عاطفی و گفتوگوهای آن دو، من را هم مثل مخاطبان تحتتأثیر قرار میداد. من هم به همراه تمام گروه این روزها در سفرها، مصاحبهها و از برخوردی که از سوی مدیران و مخاطبان در داخل کشور یا خارج از کشور گرفتیم، خیلی دلگرم شدم. همهی اتفاقات مربوط به این فیلم، چه در زمان ساخت و چه در جریان نمایش آن، مجموعهای از تجربههای شیرین را برایم داشت.
-
به کارگردانی فکر نمیکنید؟
پیش از این یک کار مستند ساختم که در جشنوارهی فیلم شهر هم نامزد بهترین فیلم مستند شد. زیاد مینویسم اما چون هنوز خروجی پررنگی از آنها نداشتهام، ترجیح میدهم درمورد کاری که هنوز در معرض دید و قضاوت قرار نگرفته صحبت نکنم. من اصراری ندارم که حتماً یک کار مشخص را در زمان مشخص انجام دهم. همیشه سعی میکنم دست خودم را باز بگذارم که در مورد موسیقی، طراحی، بازیگری و هر حرفهی دیگری که توانایی انجام آن را دارم آزادانه فکر کنم.