مدرسهمان مهمان دارد. آمدهاند دنبال رؤیاهایی بگردند که فکر میکنند در کلاسهای درس جا گذاشتهاند، در همین چهاردیواریهایی که اولین آرزوی خیلی از آدمها در آن متولد میشود.
مهمانها آمدهاند سراغ ما دانشآموزان یک مدرسهی دخترانه در تهران. آمدهاند مأموریتهایی را شناسایی کنند که هر کدام از ما در زندگی احساس میکنیم. از ما میپرسند و ما مینویسیم:
«مأموریتم اینه که جایی رو توی کرهی زمین پیدا کنم که آدمها خرابش نکرده باشند.»
«مأموریتم باید این باشه که زیباترین و رؤیاییترین جشنهای عروسی رو برگزار کنم.»
«میخوام تولیدی پدرم رو مثل شرکت اپل جهانی کنم.»
«مأموریت خوبی که دوست دارم اینه که یه تور برپا کنم که پیرمردها و پیرزنها رو به سفر ببرم.»
«میخوام یه گروه موسیقی موفق ایرانی رو به جهان معرفی کنم.»
«دوست دارم فرشتهها رو بکشم روی زمین. همه باید فرشته بشیم.»
«مأموریتم اینه که یه نوع شیرینی بپزم که طعمش در دنیا تک باشه و یه طعم جدید باشه.»
«مأموریتم اینه که برای معروفترین آدمها، جواهرات گرانبها بسازم.»
«مأموریت من اینه که نذارم زندگی، من رو مثل پدرم شکست بده.»
***
برنامهی بعدی در دبستانی است در یک روستای مرزی استان خراسان جنوبی، نزدیکیهای بیرجند. مهمانها یکی دو روز میمانند و صدای شعر و آهنگشان در کلاس میپیچید، با رؤیاهای دانشآموزان. دیوارهای راهرو را نقاشی میکنند و بچهها را در نمایشی که توی حیاط اجرا میکنند به بازی میگیرند. وقتی مهمانها میروند دیگر کلاسهای مدرسه روی زمین بند نمیشوند. بچههای کلاس کوتاه نمیآیند. باید آنقدر قد بکشند که دستشان به مأموریت آیندهشان برسد.
وقتی آدمبزرگها به مدرسه برمیگردند
نه معلمند و نه بازرس. یک گروه هنرمند با ایدههای رنگارنگ به مدرسه برگشتهاند تا آنجا را به محیط لذتبخشتری برای حضور بچهها تبدیل کنند. این گروه در جایی به اسم «استودیو بهرامی» دور هم جمع شدهاند.
استودیوی خلاقی که با پیوندزدن هنرهای مختلف به مردم، جامعه و فضاهای شهری تلاش میکند کارهای متفاوتی به مشتریهای مخصوص خود ارائه دهد . این مشتریهای خاص میتوانند کارخانههای صنعتی و موزههای شخصی باشند یا بچههای مدرسهای در یک روستای مرزی.
مأموریت ممکن
یک روز مانده به آغاز سال تحصیلی، دبیرستان دخترانهی «بوعلیسینا» که از این گروه خواسته بود فضای مدرسهشان را تغییر دهد، سروصدا و برو بیای عجیب وغریبی داشت.
تصویرگران کاربلد این گروه سطلهای رنگ به دست و با نردبانهایی که به این طرف و آن طرف میکشیدند سراغ دیوارهای دلگیر و بیروح مدرسه میرفتند. آنها از دانشآموزان خواسته بودند که در یک جمله بنویسند «مأموریت زندگی آنها چیست؟» بچهها برای یک بار هم که شده به جای فکرکردن به شغل آیندهشان به این فکر کردند که دقیقاً بهخاطر چه چیزی پا به این دنیا گذاشتهاند که آنها را از بقیه متمایز میکند. ۲۰۰ جمله جمعآوری شد و ۸۰ جملهی متفاوتتر برای تصویرسازی روی دیوارها انتخاب شدند.
کلاس پرنده
اما «کلاس پرنده» پروژهی بزرگتر و بعدها پرسروصداتر این گروه شد؛ سفر یک تیم هنرمند به یک مدرسهی روستایی به بهانهی روز کتاب و کتابخوانی.
رضا بهرامینژاد طراح و مدیر پروژهی «کلاس پرنده» به دوچرخه میگوید:«این سفرها یکجور تور آموزشی ـ فرهنگی است که هدف ما در آن تجهیز امکانات ارتباطی و ابزار کمکآموزشی و زیباسازی فضای مدرسه به همراه برنامههای شاد و آموزشی است.» بهرامینژاد که نام این پروژه را به یاد رمان محبوب کودکیاش «کلاس پرنده» گذاشته میگوید با طراحی این پروژه و تشکیل این گروه یکی از قدیمیترین آرزوهایش را برآورده کرده است. این پروژه با همکاری بین استودیوبهرامی و مؤسسهی خیریهی «مهرگیتی» که مدرسهی روستای «بارنجگان» را برای شروع پیشنهاد داده بود و البته با مشارکت چند نهاد و شرکت، به مرحلهی اجرا رسید.
روستای بارنجگان روستایی کوچک، زیبا و البته محروم در استان خراسان جنوبی است. مردم این روستا عشایرنشین هستند. رضا بهرامینژاد میگوید:« بارنجگان و مدرسهاش با وجود فقر و محرومیت از جو فرهنگی مناسبی برخوردار بود. هنگامی که به بارنجگان رسیدیم چهرههای کوچک آفتابسوختهای را دیدیم که با اشتیاق و شرم به مینیبوسمان نزدیک میشدند.»
لجبازی شیرین
رضا بهرامینژاد که تجربهی پنج سال معلمی هم دارد، در سفرنامهاش مینویسد:«مدرسهها بوی خاصی دارند. عطری آمیخته از غم و کودکی و بوی تن عرق کودکان. من این حال و هوا را خوب میشناسم. وقتی صبح زود به مدرسه پا گذاشتیم دوباره همهی آن احساسات قدیم زنده شدند. چه خاطرات زمان دانشآموزی و چه خاطرات دورانی که تدریس میکردم.»
او در بخش دیگری از سفرنامهی کلاس پرنده مینویسد:« دوست دارم اینطور تصور کنم که کودک درون همهی بچههای گروهمان با یک لجبازی شیرین دلش میخواهد دوباره به مدرسه برگردد، گویا از وقتی که آنجا صرف کرده ناراضی است و از ما میخواهد دوباره با روشی دیگر، لحظههای خوشی در مدرسه برایش بسازیم.»
پروژه بعدی این گروه قرار است در روستای «تخم بلوط» استان ایلام و در اواخر دی ماه اجرا شود.
اگر میخواهید با فعالیتهای این گروه بیشتر آشنا شوید میتوانید به آدرس سایت کلاس پرنده مراجعه کنید:
www.theflyingclassroom.com
بهرامینژاد میگوید: ورود به مدرسه را با اجرای یک نمایش شروع کردیم تا فاصلهی بین بچههای روستا و ما غریبههای تازهوارد از بین برود. نمایش، داستان پسرکی بود که یک طبل پیدا میکند و این ماجرا زندگیاش را تغییرمیدهد.
در روز دوم سفر، پنج کارگاه «عروسکسازی»، «موسیقی وصداسازی»، «روزنامهدیواری» و «نقاشی دیواری» برای دانشآموزان و«بلاگسازی»
برای معلمان با حمایت شرکت میهنبلاگ برگزار شد.
از عصر روز دوم تا صبح روز سوم به تبدیل سالن اجتماعات به کتابخانه گذشت.
با کمک گرفتن از نتایج کارگاهها و با استفاده از کتابها و کتابخانههای اهدایی انتشارات سورهی مهر.