علی عمادی: اگرچه چند سال پیش بود که رنج بی‌پدری را چشیدم اما درد یتیمی را چهارشنبه با همه وجود دریافتم؛ روزی که پیامک‌ها خبر ارتحال حاج‌آقا مجتبی تهرانی را تسلیت می‌گفتند و مگر زخم عمیق یتیمی را می‌توان با چند پیام تسلیت، تسلی بخشید؟


حضرت آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، استاد ما، سرور ما، مرجع تقلید ما و برای چون منی تمام حجت مسلمانی بود و اگر پدر آن است که ما را به دنیا می‌آورد و روزی خدا را از دست او می‌خوریم و راه و چاه زندگی را از او می‌آموزیم، مگر آن نبود که حاج‌آقا مجتبی چون منی را به دنیای معنویت آورد و جرعه جرعه کلام خدا و معرفت اهل‌بیت علیهم‌السلام را در گلوی جان‌ همچون منی ریخت و باید و نبایدهای یک زندگی اخلاقی اسلامی را پیش پای‌ افرادی مانند من گذاشت؟ این بود که چهارشنبه با همه وجود زخم یتیمی را بر پیکر جانم حس کردم؛ زخمی که هیچ‌گاه التیام نخواهد یافت.

* * *
حاج آقا مجتبی تهرانی دو ویژگی داشت که او را برای همچون منی از دیگر اهل علم متمایز می‌ساخت. نخستین و بارزترین وجه تمایز این مجسمه اخلاق، مردمی‌بودن وی محسوب می‌شد. مردم می‌دانستند که غیردرس روزانه خارج ایشان که شش صبح در مدرسه مروی برپابود، هر روز ظهر از سر بازار پیاده تا مسجدجامع می‌آید، نماز جماعت ظهر و عصر را می‌خواند و بعد می‌ایستد تا سؤالات شرعی بازاریان و مردم را پاسخ دهد و سپس پیاده تا چهارراه سیروس بازمی‌گردد؛ در بین راه نیز اگر کسی سؤال داشته باشد حاج‌آقا می‌ایستد تا پاسخ گوید چون ابا دارد دنبال ایشان به راه بیفتند. همچنین مردم می‌دانستند که چهارشنبه‌شب‌ها در دبیرستان نور خیابان ایران حاج‌آقا درس اخلاق دارد و پس از نماز مغرب و عشاء در فاصله کوتاهی پیش از منبر، هر که سؤالی دارد یا استخاره‌ای، می‌تواند در نوبت بنشیند تا رودررو با حاج‌آقا صحبت کند؛ و این یعنی آنکه حاج‌آقا مجتبی همیشه بود. و اصلا همین شهرت ایشان به حاج‌آقا مجتبی خود گواه این است که درمیان مردم حضور داشت و مگر نه اینکه خود دوست داشت مردم او را همین گونه، بی‌القاب و پیشوند و پسوندها و عظمی‌ها بخوانند؟

ویژگی دیگر حضرت آیت‌الله تهرانی که در این روزگار کمتر می‌توان از آن سراغ گرفت آن بود که ارادتمند و نوکر واقعی اباعبدالله الحسین علیه‌السلام محسوب‌ می‌شد و از این رخت نوکری قبایی برای دنیایش ندوخته بود. به‌خاطر دارم که یک سال در شب سوم شعبان صراحتا فرمود: «شاید علی‌اللهی شنیده باشید ولی اگر اجازه داشتم معبودی غیراز خدای تبارک و تعالی اختیار کنم، من حسین‌اللهی می‌شدم.»

این ارادت به آستان حسین علیه‌السلام البته هیچ‌گاه باعث نشد که او روضه‌ای غیراز آنچه در مقاتل آمده بود، بخواند و همه آنهایی که دهه اول محرم یا دهه آخر صفر یا فاطمیه اول یا شب‌های‌ماه مبارک‌ رمضان در جلسات ایشان شرکت داشتند به یاد ندارند که روضه‌ای را دو جور خوانده باشد یا روضه‌ای از پیامبر اکرم و دیگر ائمه بخواند و نامی از حسین علیه‌السلام نبرد و عجیب‌تر از همه آنکه پامنبری‌ها با آنکه حتی کلمات روضه ایشان را می‌دانستند، بازهم‌های های بر ذکر مصیبت اباعبدالله با آن لحن جانسوز این بزرگوار می‌گریستند کما اینکه می‌دانستند شب‌های احیا پس از پایان قرآن سر گرفتن حتما آیه سوره یوسف را در ذکر حال همه شیعیان برای امام غایب خود تلاوت می‌کند که «یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر...» و با این حال انگار نخستین بار است که این کلام را می‌شنوند و از عمق جان اشک می‌ریختند و مگر نبود آخرین شب احیای ایشان در شب 23رمضان امسال که فرمودند: «مرجعیت به کنار، اخلاق به کنار، عرفان به کنار می‌خواهم امشب روضه‌خوان حضرت زهرا سلام‌الله علیها باشم...»

* * *
محفل درس اخلاق حاج‌آقا مجتبی تهرانی برخلاف برخی هیئت‌های امروزی که پرهیاهویند و کم مایه، پرمغز بود و کم‌صدا. سال‌های سال درس اخلاق چهارشنبه‌شب‌ها یا درس تفسیر جمعه‌ها یا برنامه‌های محرم و صفر و رمضان و فاطمیه، خود برای خود پامنبری جذب کرد و این شد که جلسات درس حاج‌آقا هرسال محرم یا رمضان شلوغ‌تر از سال قبل برپا می‌شد. وقتی مجالس اباعبدالله در دیگر نقاط شهر بیش از پیش رنگ دنیا می‌گرفت یا به سیاست آلوده می‌شد، جمعیت شرکت‌کننده در جلسات درس اخلاق حاج‌آقا مجتبی تهرانی شلوغ‌تر می‌شد که خود نشان از خواست مردم داشت و اخلاص استاد. همین ویژگی‌ها بود که روز اربعین جمعیتی خروشان را به بهارستان و مدرسه عالی شهیدمطهری کشاند تا با استاد اخلاق شهرشان وداع کنند. همه آنها که آمده بودند، روزی نفس به نفس درس استاد داده بودند یا نمازی را پشت سر ایشان خوانده بودند یا رودررو سؤالی از این مردخدا پرسیده بودند که اگر این نبود چرا باید این همه جمعیت در سربی‌ترین و سردترین روز تهران جمع شود و در وداع پیرمردی که نامش کمتر در صداوسیما آمده بود یا روی جلد روزنامه و مجله‌ای رفته بود - و مگر خود نمی‌خواست که اینگونه باشد؟ - اینگونه اشک حسرت بریزد؟

چون منی که تمام حجت مسلمانی‌ام حاج‌آقا مجتبی تهرانی بود غم از دست دادن او را با آنکه می‌دانستم از دردجانکاه بیماری نجات یافته، سترگ‌تر از درد بی‌پدری یافتم و اربعین حسینی برایم با درد یتیمی رقم خورد. تا پیش از صبح پنجشنبه می‌پنداشتم که با رفتن استاد چون منی، درد یتیمی را چشیده اما چشم‌های گریان و پاهای لرزان آن جمعیت عظیم نشانم داد که تهران در غمی بزرگ به سوگ نشسته؛ اربعین روزی بود که تهران یتیم شد.