فرهنگ کار
فرهنگ کار براساس دیدگاههای مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است. آنچه به فرهنگ کار مشروعیت میبخشد نظمپذیری جمعی، کار دلسوزانه و باورهای عملی به ارزش کار یدی، فکری و سازگار شدن با شرایط، قواعد و رفتارهای صنعتی و تولیدی است.
بررسیهای کارشناسان مسائل اجتماعی ایران نشان میدهد که فرهنگ کار در ایران در مقایسه با جوامع صنعتی در سطح پایینتری قرار دارد. این در حالی است که در جهان صنعتی با وقوف بیشتر به نقش استراتژیک نیروی انسانی و نگرشهای آن بهکار و تولید، مفهوم فرهنگ کار از اهمیت فزایندهای برخوردار شده است. زمانی که فرهنگ کار نهادینه شود کار بهعنوان یک ارزش تلقی میشود و همه افراد جامعه در سطوح مختلف کار کردن را مسیر توسعه موزون جامعه میدانند و از طریق درست کار کردن به توسعه اقتصادی کمک میکنند. بهطور کلی فرهنگ کار عبارت است از مجموعه ارزشها، باورها و دانشهای مشترک و پذیرفته شده یک گروه کاری در انجام فعالیتهای معطوف به تولید یا ایجاد ارزش افزوده. بهعبارت دیگر فرهنگ کار یعنی اینکه در وجود کارکنان یک سازمان چه ارزشها و نگرشهایی درونی شده و مورد پذیرش جمعی قرار گرفته است. براساس این رویکرد میتوان فرهنگ سازمانی را بهعنوان پدیده عامتری درنظر گرفت که بخشی از آن مربوط به چگونگی انجام کار بوده که به آن فرهنگ کار گفته میشود.
در اینباره محصول دو کار پیمایشی تحت عنوان بررسی اخلاق کار و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن که یکی در سال 1377در کارگاههای تولیدی، صنعتی و دیگری در سال 1382در واحدهای دولتی در سطح استان تهران انجام شده است نشان میدهد در تحقیق اول میزان نسبتا بالایی اخلاق کار در میان کارکنان واحدهای صنعتی برقرار است اما میزان اخلاق کار تحصیلکردهها و شهرنشینان کمتر از کمسوادان و غیرشهرنشینان است. بنابراین بهنظر میرسد آنچه در این میان نقش تعیینکننده دارد تربیت جدید و سنتی است. نظامهای جدید آموزش و پرورش موجب کاهش میزان اخلاق کار شدهاند و کسانی که تحتتأثیر این نظامها قرار گرفتهاند با نزدیکتر شدن به ارزشهای جدید و درونی ساختن آنها از طریق تعلیم و تربیت از نظر اخلاق کار ضعیفتر شدهاند. درحالیکه میزان اخلاق کار افرادی که به ارزشهای سنتی نزدیکترند بیشتر است.
نتایج تحقیق دوم نیز نشان میدهد که میزان اخلاق کار در سازمانهای دولتی از حد متوسط بالاتر است و در سطح رضایتبخشی قرار دارد اما نکته تاملبرانگیز در این مطالعه نیز رابطه معکوس اخلاق کار با میزان شهروندی و پایگاه اجتماعی و اقتصادی و مهمتر از همه با سطح تحصیلات اعضای جامعه نمونه است. عواملی همچون بیگانگی اجتماعی و سیاسی، انتظارات برآورده نشده که موجب فشار روانی غیرقابل کنترلی بر اعضای سازمانهای دولتی میشود، انزوای فردی و کنارهگیری از محیط اجتماعی و ارزشهای جمعی، احساس بیعدالتی اجتماعی و سازمانی و در نهایت عدممشارکت سازمانی و اجتماعی، پارامترهایی هستند که اعضای سازمانهای دولتی را به میزانی که باسوادتر، شهروندتر و از نظر پایگاه اجتماعی بالاتر قرار میگیرند. از اخلاق کار دور میکند.
آثار فرهنگ کار
مجموعه نگرشها و ارزشهای پذیرفته شده کارکنان در مورد مقوله کار میتواند به آثاری منجر شود که در دو وضعیت فرهنگ کاری ضعیف و قوی پیامدهایی را بهدنبال خواهد داشت. درحالت وجود فرهنگ کاری قوی و مثبت میان کارکنان یک سازمان، انگیزه و کیفیت بالا، همکاری ، همدلی و همفکری امر معناداری است. بهعلاوه در فرهنگ کاری قوی و مثبت محیط بانشاط بوده و از تغییرات استقبال میشود. کسی درپی دریافت حق بیش از ضوابط پذیرفته شده نیست و سلامت کارکنان حفظ میشود. درحالت فرهنگ کاری ضعیف افراد بهدنبال گریز ازکار، علیه یکدیگر بودن و حفظ منافع فردی هستند. ازسوی دیگر درنتیجه کیفیت و کمیت تولیدات پایین و بهدلیل روابط کاری نامناسب، انواع استرسهای مخرب محیط کاری و بیماریهای روحی افزایش یافته و ایمنی محیط کار در اثر بیدقتیها، کاهش خواهدیافت. موارد فوق و بسیاری دیگر از آثار و پیامدهای فرهنگ کاری، حاکی از اهمیت موضوع است.
یکی از اصول مهم برای افزایش راندمان کار و بهرهوری بالا، ایجاد و تقویت انگیزه میان شاغلان بخشهای مختلف دولتی و خصوصی است. در این زمینه باید توجه داشت که نیروی انسانی بهعنوان مهمترین عامل تأثیرپذیر و تأثیرگذار بر فرهنگ کار جامعه مطرح است.
امروزه براساس پشتوانههای نظریات جامعهشناسانه و روانشناسانه میتوانیم ادعا کنیم که اگر در یک نظام تولیدی صرفاً قوانین خشک و بیروح در تولید حاکم باشد، بازدهی مطلوبی نخواهیم داشت اما اگر اصول و نظام مدیریتی و نظام کار، بریک فرهنگ ثابت و استوار و در واقع فرهنگ مثبت کار استوار باشد، میتوان به یک تولید خوب و بهرهوری بالا امیدوار بود. بهعبارت دیگر درست است که ماشین، ابزار و تکنولوژی ارزشمند است اما فکر، خلاقیت و فرهنگ کار مثبت در کنار این ابزارها سبب ثبات تولید و ایجاد فرهنگ مثبت میشود.
عوامل و شرایطی وجود دارند که فرهنگکاری سازمان را شکل میدهند یا در آن ایجاد تغییر میکنند. مجموعه این عوامل را در 9محور میتوان برشمرد. این عوامل خود معلول شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حاکم، نظم، شخصیت، نظام مدیریت و سازمان کاری هستند. این 9عامل عبارتند از:
1 - ارزشهای کار (درونی و برونی)
2 - تصویر ذهنی از استعداد کاری خود
3 - احساس مفید بودن سازمانی
4 - میزان عدالت سازمانی
5 - میزان وضوح نقشها و روشهای کار
6 - میزان پذیرش تغییرات و روشهای کاری جدید
7 - نگرش مثبت به کار
8 - نظام فرهنگی حاکم بر جامعه
9 - برخورداری از میزان وجدان کاری بالا
برای حرکت شتابنده به سمت شکوفایی اقتصادی، حمایت از فرهنگ کار مطلوب و مثبت مورد نیاز است لذا وضعیت فرهنگ کار باید از طریق دخالت در عوامل شناخته شده فرهنگ کار متحول شده و گرایشها، بینشها و دانش لازم نسبت بهکار در جامعه و سازمانها ایجاد شود. برای تحول و ارتقای فرهنگ کار، استفاده و توجه به شاخص ارزشهای درونی و بیرونی کار توصیه میشود. تا فرهنگ کار در کل جامعه اصلاح نشود تغییر در فرهنگ کاری یک سازمان معنی نخواهد داشت.
مصرف
مصرف، یکی از شاخصهای کلان اقتصادی است که سایر زنجیرههای اقتصاد ازجمله تأمین، تولید، مبادله و توزیع را از خود متأثر میکند. از اینرو سطح مصرف و مصرفکننده نقش مهمی در روابط اقتصادی دارند. عوامل مهم و مؤثر بر سطح مصرف و شکلگیری چارچوب الگوی مصرف جامعه را میتوان از ابعاد مختلفی بررسی کرد. بخشی از این عوامل اساسی به مسائل فرهنگی جامعه باز میگردد. از اینرو شناسایی عوامل مؤثر بر فرهنگ و تعیین راهکارهایی برای بهبود فرهنگ مصرف در کشور از جایگاه ویژهای در حوزه سیاستگذاری برخوردار است تا بتوان از آسیبهای ناشی از ابتلای جامعه به یک اقتصاد مصرفی پرهیز کرد. اقتصاد مصرفی، شرایط اقتصادی نامطلوبی است که کشور مذکور در بازار بینالمللی به جای کالاهای سرمایهای، مصرفکننده کالای مصرفی است. همچنین فرهنگ مصرفی جامعهای که با درآمد و ثروت آن تناسب نداشته باشد، موید عدمامکان پسانداز در جامعه و در نتیجه عدمامکان سرمایهگذاری و عدمتحقق رشد و پیشرفت است.
بررسیها نشان میدهد که علاوه بر عوامل اقتصادی، عوامل فرهنگی متعددی ازجمله عقاید دینی، مصرف تفاخری، مصرف چشم و همچشمی، تبلیغات بازرگانی، جهانیشدن، مد اجتماعی، رجحان مصرفکننده و نظایر آن بر تعیین الگوی مصرف در جامعه مؤثر هستند و لازم است با توجه به لزوم اصلاح الگوی مصرف جامعه اقدامات عاجلی در حوزه فرهنگ مصرف از طرف سیاستگذاران کشور مورد نظر قرار گیرد.
پژوهشی که در سال 1375بهمنظور سنجش میزان مصرف کالاهای تجملی بین سالهای 1362و 1375، انجام شده نشانگر آن است که در سالهای جنگ (دهه 1360) میزان مصرف کالاهای تجملی (شامل لوازم زندگی، تفریحات و سرگرمیو خدمات فرهنگی) روند نزولی داشته است اما پس از پایان جنگ و آغاز دهه70، مصرف این کالاها افزایش داشته است(کریم خان زند، تجملگرایی در ایران بین سالهای 1375تا 1362).
مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران در سال 1381پژوهشی را در این مورد انجام داده که این پژوهش نیز نشان میدهد 77درصد مردم، به حاد بودن مسئله مصرفگرایی در جامعه اذعان دارند(فرهنگ و پژوهش شماره 91). اما آنچه این چرخش و دگردیسی را برجسته و چشمگیر میکند، تفاوت فاحش و آشکاری است که در فاصله این دو دهه پیش آمده است که بدون شک نمیتوان آن را یک تغییر و روند آرام و طبیعی دانست.
با نگاهی تاریخی به تحولات گذشته میتوان دریافت مسائل کلان و تأثیرگذاری چون انقلاب اسلامیدر سال 1357با نیروهای عمیقاً تأثیرگذارش و نیز سالهای جنگ هشت ساله که هر دو آمیخته با مجموعههایی از توصیهها، ارزشها و الگوهای خاص آن دوران بودهاند، بر این روند تأثیر گذاشتهاند. اگر دهه60 ، دهه حذف نشانگان طبقاتی، تعلقات دنیوی، پنهان کردن شیوههای زندگی اشرافی است، دهه70 ، در چرخشی کاملاً متضاد، دهه آغاز زندگی تجملی و مصرفی است. در این دوره تعدادی از مفاهیم، ارزش گذشته را از دست داده و جای خود را به الگوهای رفتاری میدهند که بیانگر تمایل شدید به تمایز (Distinction) اجتماعی است. اقشار مختلف اجتماعی درصددند از طریق سبک زندگی و نیز کالاهای مصرفی خود را از دیگران جدا کنند. طبقه بالای جامعه آشکارا الگویی هستند برای طبقات پایینتر و رسانههای دولتی نیز با برنامههای تبلیغاتی خود این جریان را همراهی میکنند. برنامههای تلویزیونی با پخش آگهیهای تبلیغاتی و نیز سریالهایی که در آن آشکارا زندگی تجملی دیده میشود، مستقیم یا غیرمستقیم به مصرفگرایی دامن زده و آن را تبدیل به الگویی برای خانواده ایرانی میکند. حال باید دید پیامد مصرفگرایی درجامعه ایرانی چیست؟ بهنظر میرسد، مصرفگرایی در جامعه ایران موجب تنش در نظم اجتماعی، تهدید نظم سیاسی، سست شدن بنیان خانواده، رشد افسردگی، وابستگی اقتصادی و غفلت از امور مهم زندگی شده است.
مصرفگرایی پس از جنگ در جامعه ایران تشدید شده است. توسعه صنعت، فرهنگ، ارتباطات، تبلیغات و تغییر در سلسله مراتب نظام ارزشی از وضعیت مذهبی - معنوی به غلبه عناصر مادی، رشد مصرف، اسراف و تجملگرایی را افزایش داده است. تغییر در رویکرد اقتصادی دولت در دهه70 به رشد طبقه متوسط، منزلت مجدد طبقه مرفه، افزایش شکاف طبقاتی ثروتمندان و فقرا و نیز گسترش مصرفگرایی مدرن کمک کرده است. پیامدهای مصرفگرایی تنش در نظم اجتماعی، تهدید نظم سیاسی، وابستگی اقتصادی، تشدید عوارض زیستمحیطی، شیوع احساس محرومیت جمعی، سرخوردگی و افزایش سطح توقعات در کشور است.
رشد روزافزون مصرفگرایی، از همگسیختگی اخلاقی و نیز نبود گروههای مرجعی که دلسوزانه خود را متولی حل بحرانهایی از این دست بدانند، جامعه را دچار چالشهای جدی خواهد کرد. بهنظر میرسد درصورت بیتوجهی متولیان امر در درازمدت این مسئله اجتماعی تبدیل به چالشی فراگیر شده و نظم اجتماعی را دچار اختلال کند. در این بین باید به بررسی عوامل مختلف ازجمله عوامل اقتصادی و فرهنگی پرداخت.
آثار فرهنگ
وجه مثبت | وجه منفی |
1- تمایل به انجام کار زیاد و پرانگیزه | 1- نداشتن تمایل به کار، کارگریزی، کم کاری |
2- دقت در کیفیت بالای فرایندها و محصولات | 2- بی توجهی به کیفیت فرایندها و محصولات |
3- دقت در سلامت ماشین آلات و تجهیزات | 3- بی توجهی به حفظ لوازم و تجهیزات کار و تولید |
4- همدلی، همفکری و همکاری با دیگران | 4- فردگرایی یا علیه دیگران بودن |
5- نشاط و سرزندگی در محیط کار | 5- رخوت، سستی و بی حوصلگی در کار |
6- استقبال از تغییرات مثبت | 6- مقاومت یا بی تفاوتی در مقابل هر نوع تغییرات |
7- قناعت به حق خود | 7- تمایل به دریافت حقوقی بیش از معیارهای پذیرفته شده |
8- نداشتن استرس های محرب در محیط کار و دوربودن از عوارض استرس مخرب | 8- ابتلا به استرس مخرب و داشتن عوارض ناشی از استرس از قبیل ناراحتی های گوارشی، ارتباطات نامتعادل اجتماعی و پیری زودرس |