بررسی رفتار قدرت‌های جهانی درباره رابطه و سیاست‌های آمریکا و ایران طی سال‌های پس از پیروزی انقلاب فراز و ‌نشیب های فراوان داشته و در دوره‌های مختلف جبهه‌های مختلفی براساس شرایط بین‌المللی و داخلی در این زمینه ایجاد شده است.


آمریکایی‌ها طی این سال‌ها تلاش زیادی کرده‌اند تا یک اجماع جهانی علیه ایران به‌وجود آورند و در این مدت اگرچه موفقیت‌هایی در دوره‌های مختلف به‌دست آورده‌اند اما در دوره‌های مختلف طعم شکست و ناکامی را نیز چشیده اند و حتی در دوره‌هایی که آمریکا موفقیت‌ها یی کسب کرده این موفقیت‌ها نسبی بوده و کامل نبوده است.

در این سال‌ها بلوک‌بندی‌ها و صف‌آرایی‌هایی در زمینه همگرایی با ایران و آمریکا شکل گرفته است که همه این صف‌آرایی‌ها بر یک اصل اساسی یعنی تأمین منافع استوار بوده؛ هم از این رو بسیاری از مواقع غربی‌ها، آمریکا را در اجرای سیاست‌هایش و ایجاد اجماع جهانی علیه ایران ناکام گذاشته اند.

بی‌بی‌سی در مقاله‌ای روابط ایران و آمریکا و سیاست‌های آمریکا برای ایجاد اجماع جهانی علیه تهران را مورد بررسی قرار داده و می‌گوید: وندی شرمن، معاون وزیر امور خارجه آمریکا یک‌بار در کنگره این کشور گفت که اگر آمریکا نتواند یک جبهه متحد را در برابر ایران حفظ کند، جمهوری اسلامی توان آن را دارد که خود را از تحریم و انواع دیگر فشار‌ها‌‌ رها سازد.

به گفته شرمن کلید موفقیت سیاست آمریکا این است که در برابر ایران تنها نماند و کسب حمایت کشورهای قدرتمند و ایجاد یک اجماع جهانی علیه ایران را حیاتی تلقی کند. به‌عبارت دیگر، احتمال موفقیت سیاست آمریکا علیه ایران بدون وجود یک جبهه متحد‌القول و متحد‌العمل بین‌المللی امکان‌پذیر نیست. اگر چنین اجماعی وجود نداشته باشد ایران می‌تواند محدودیت‌های اعمال شده توسط آمریکا، ازجمله تحریم‌ها را دور بزند و خنثی کند.

براساس چنین ارزیابی‌ای بود که دستگاه سیاست خارجی در دوره ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد سیاست نگاه به شرق و نزدیکی با کشورهای رقیب آمریکا را مطرح و دنبال کرد. نظر جمهوری اسلامی این بود که اگر ایران با روسیه، چین و کشورهای در حال توسعه همکاری کند می‌تواند در جبهه مخالف خود شکاف بیندازد و قدرت مانور آمریکا را محدود سازد.

اما آیا به‌راستی ایران قادر شده است همکاری چند قدرت جهانی را به‌دست آورد و تحریم‌های آمریکا را خنثی سازد و یا اینکه امید ایران به جلب چنین مشارکتی غیرواقع‌بینانه بوده است؟ عامل تعیین‌کننده در این میان چیست؟

برای ارزیابی دقیق شرایط جبهه متحد آمریکا و توانایی‌های آن باید بازیگران آن را شناخت. در صف اول این جبهه کشورهای اروپایی (بریتانیا، فرانسه و آلمان) به اضافه روسیه و چین قرار دارند درحالی‌که شرکای اقتصادی ایران (هند، ترکیه، کره‌جنوبی و ژاپن) و کشورهای اروپایی (ایتالیا، اسپانیا و یونان) در صف بعدی قرار می‌گیرند.

هریک از این کشور‌ها اهداف و استراتژی‌های خاص خود را بر مبنای تفسیر مشخص از منافع ملی شان دنبال می‌کنند و به همین دلیل برقراری رفتار هماهنگ میان آنان آسان نیست.

اتحادیه اروپا: نوسان در مواضع

اروپایی‌ها طی سه‌دهه اخیر اصولا روشی مستقل از آمریکایی‌ها را دنبال کرده‌اند. آنها محافظه‌کار‌تر بوده، روابط دیپلماتیک و تجاری خود را با ایران حفظ کرده و در سخت‌ترین شرایط خواستار نوعی گفت‌وگو با ایران بوده‌اند. به‌طور کلی، هدف استراتژیک آنها تحکیم نیروهای میانه‌رو در ایران و ایجاد ساختارهای مناسب برای گفت‌وگوی متقابل و معامله سیاسی بوده است.

این استقلال روش به حدی بود که در مواردی اتحادیه اروپا، اختلاف جدی با واشنگتن پیدا کرد. از جمله در مورد قانون تحریم‌های ثانویه آمریکا (موسوم به داماتو ۱۹۹۶) تا سرحد مقابله به‌مثل با شرکت‌های آمریکایی پیش رفت یا اینکه روابط قابل ملاحظه تجاری خود را با ایران حفظ کرد و حتی تا سال ۲۰۱۲ حدود ۲۰درصد از نفت صادراتی ایران را می‌خرید.

این روند اروپایی‌ها، فرازونشیب‌های خود را داشته است. در دوره جنگ به نفع عراق فعال بودند و در سال‌های۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷، سیاست گفت‌وگوی انتقادی را دنبال کردند. در این دوره اروپایی‌ها معتقد بودند که ایران شریک مهم اقتصادی آنها ست اما اروپا نسبت به رفتار جمهوری اسلامی از جمله مخالفت با روند صلح خاورمیانه و مسئله هسته‌ای معترض است و انتقاد اساسی دارد. در‌‌ همان زمان آمریکا مهار فعال ایران را دنبال می‌کرد و از اروپایی‌ها به‌خاطر حفظ رابطه با تهران انتقاد می‌کرد.

در سال‌های1376تا پایان 1383، اروپا گفت‌وگوی همه‌جانبه در چارچوب همکاری و تجارت با ایران را تشویق کرد. اکثر کشورهای اروپایی در قبال این روش متحد‌القول بودند و تعامل با تهران را بهتر از منزوی‌سازی‌ و درگیری با آن می‌دانستند. اما این روش تعامل و گفت‌وگوی اروپایی‌ها از سال‌های1385 تغییر کرده و پس از آنکه ایران غنی‌سازی‌ اورانیوم را از سر گرفت اروپایی‌ها سرسخت‌تر شدند و برخورد با ایران را در دستور کار قرار دادند.

روسیه: مواضع بینابینی

سیاست روسیه با سیاست آمریکا و اروپا فاصله‌ای قابل توجه داشته و دارد؛ ازجمله اینکه در سال۲۰۱۲ فقط تحریم‌های سازمان ملل را رعایت می‌کرد. نزدیک‌بودن روسیه به ایران علل گوناگون دارد. اولا روسیه علاقه‌مند است که از ایران به‌عنوان یک مهره شطرنج و یک کارت بازی در تعادل قوا با آمریکا استفاده کند. کرملین از ورود به مسائل ایران استقبال می‌کند چرا‌که قدرت چانه‌زنی خود را با آمریکا بالا می‌برد و همچنین خواستار جلب حمایت ایران برای حل اختلاف دریای خزر، بهبود روابط اقتصادی و جلوگیری از نفوذ بیشتر غرب در منطقه خلیج‌فارس است.

روسیه علاقه‌مند است در مورد تقسیم دریای خزر، انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی و قفقاز به بازار آزاد و همچنین رقابت با ایران در فروش گاز به اروپا همکاری و مشکلات را حل و فصل کند. روسیه دارای منافع تجاری در ایران است ( ازجمله ساخت رآکتور اتمی بوشهر) و نمی‌خواهد این منافع را به خطر بیندازد. علاوه بر این، روسیه از ایران نفت وارد نمی‌کند و در محاسبات صادراتی ایران و مسئله تحریم نفتی ایران نمی‌گنجد. اما باید توجه داشت که دوری روسیه از موضع آمریکا به‌معنای این نیست که روسیه اوضاع جهانی را به شکل دو‌قطبی و تضاد بلوک‌های جهانی تفسیر کند و این نکته خطای استراتژیک برخی دولتمردان را برای نزدیک‌شدن به روس‌ها مشخص می‌کند. روسیه به نوعی تعامل و معامله بین‌المللی تعلق خاطر دارد و از روش‌های دوران جنگ سرد پرهیز می‌کند و خواستار درگیری با آمریکا نیست و ایران را در چارچوب این نوع روابط بین‌المللی و به‌عنوان یک مهره منطقه‌ای مؤثر و مفید می‌داند اما قصد ندارد که روابط خود با آمریکا و غرب را فدای روابط با ایران کند. به اضافه، روسیه می‌داند که یک ایران اسلامی، هسته‌ای و قدرتمند می‌تواند در آسیای مرکزی و مناطق جنوبی روسیه مشکل‌آفرین باشد.

روسیه: مواضع بینابینی

چین، همانند روسیه، در سال۲۰۱۲ فقط تحریم‌های سازمان ملل را به رسمیت می‌شناخت و خواهان حل مشکلات ایران و آمریکا از طریق مذاکره بود اما برای آمریکایی‌ها، موضع چین( به‌عنوان بزرگ‌ترین خریدار نفت ایران ) مشکل‌ساز‌تر است. واشنگتن به چینی‌ها با تردید و حتی بدبینی نگاه می‌کند و در بهترین شرایط، موضع آنها را دوگانه و مشکوک می‌داند. چین از یک‌سو علاقه‌مند است که ایران به‌عنوان یکی از تأمین‌کنندگان نفت پکن همچنان ضد‌آمریکایی باقی بماند، زیرا در غیر این صورت تمام کشورهایی که به چین نفت صادر می‌کنند در حیطه نفوذ غرب قرار می‌گیرند. به همین‌خاطر طی سال‌های اخیر پکن روابط سیاسی، تجاری و نظامی خود را با ایران افزایش داده تا برای تهران نوعی فضای امنیتی به‌وجود آورد. با اینکه چین می‌پذیرد که به درخواست آمریکا، قطعنامه‌های شورای امنیت علیه ایران را تصویب کند اما این کار را فقط هنگامی انجام می‌دهد که به‌عنوان عضو شورای امنیت محتوای قطعنامه‌ها را ضعیف کند و راه فراری برای جمهوری اسلامی به‌وجود آورد. برخی ناظران حتی معتقدند که وجود یک ایران اتمی در خاورمیانه در تضاد با منافع ملی چین نیست به‌خصوص اگر ایران بتواند در آینده تبدیل به پایگاهی برای نیروی دریایی چین شود.

از سوی دیگر، ایران برای چین اهمیت حیاتی ندارد و سیاست این کشور تابع سیاست‌های دیگر و مهم‌تر پکن از جمله موقعیتش در تبت و تایوان است. چین می‌خواهد آمریکایی‌ها را در قبال مسئله ایران راضی نگاه دارد، به این معنا که آنها را از خود عصبانی نکند. از این‌رو تلاش دارد به‌عنوان رقیب سیاسی آمریکا رفتار نکند بلکه اعتماد آمریکا را جلب کند و زمینه مانور دیپلماتیک خود را افزایش دهد. تعقیب یک موضع میانی به چین اجازه می‌دهد که در زمینه‌های گوناگون نقش میانجی را بین ایران و آمریکا بازی کند.

چین، در توجیه موقعیت خود اینگونه استدلال می‌کند که طرفدار منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای است ولی جنگ با ایران، اوضاع منطقه و منابع سوختی چین را به خطر خواهد انداخت. از این‌رو معتقد است که تحریم‌ها باید به حداقل برسد تا از وقوع جنگ جلوگیری و یک راه‌حل سیاسی جایگزین شود. نتیجه اینکه پکن از جمهوری اسلامی پشتیبانی می‌کند اما ایران نمی‌تواند از چین انتظار داشته باشد روابط خود با آمریکا را فدای روابط خود با ایران کند و یا اینکه چین به یک قطب‌بندی بین‌المللی در قبال مسئله ایران تن بدهد.

عامل مؤثر؛ سیاست ایران

بررسی رفتار قدرت‌های جهانی نشان می‌دهد که موفقیت آمریکا در ایجاد اجماع جهانی علیه ایران نسبی است، به این معنی که فقط در برخی مواقع دستاوردهای مشخص داشته است ازجمله اینکه در دومین دور ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد، اتحادیه اروپا به آمریکا نزدیک‌تر شد و حتی در برخی زمینه‌ها مواضع تندتری از آمریکا گرفت. در مورد روسیه، آمریکا تا حدودی سیاست کرملین را با رفتار خود تنظیم کرده است ولی در قبال چین، آمریکا دردسر بیشتری دارد و فاصله دو کشور قابل توجه است.

اما عامل مهمی که طی این مدت موجب هم نظری قدرت‌های بزرگ شده، صرفا ابتکار عمل آمریکایی‌ها، درایت و سیاستمداری آنها نبوده است بلکه میزان موفقیت آمریکا مستقیما به شکل و محتوای سیاست ایران بستگی داشته و دارد.

روش آمریکا برای اجماع جهانی

دولت آمریکا تاکتیک‌های مشخص برای ایجاد اجماع جهانی دنبال کرده است که ازجمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
گفت‌وگوی دیپلماتیک با اتحادیه اروپا، روسیه و چین و تلاش برای اقناع این کشور‌ها
فشار دیپلماتیک بر کشورهای فوق و دیگر کشورهایی که قصد ایجاد روابط جایگزین با ایران را دارند.
اقدامات تشویقی، ازجمله برای چین و روسیه، برای بهبود روابط با آمریکا، افزایش دسترسی به تولیدات پیشرفته آمریکایی، همکاری در مورد مسائل حساس مورد نظر کشور مخاطب و قبول نقش بیشتر در صحنه جهانی (مثلا موقعیت چین در حوزه مسائل هسته‌ای)
اقدامات تنبیهی برای تمام کشورهای مخاطب و بنگاه‌های تجارتی و مالی بین‌المللی، درصورت نقض تحریم‌ها و اعمال فشار برای رعایت تحریم
تهدید نظامی ایران به‌نحوی که این کشور را فاقد ارزش سرمایه‌گذاری و یا تجارت ازجمله فروش نفت کند.

برچسب‌ها