مهدی تهرانی: هانکه در عشق بیش از هر فیلم دیگرش بر مقوله زمان و اثرات آن بر زندگی تاکید می‌کند. به زعم او عشق رابطه‌ای مقدس و پیچیده است. خب درست! اصلا بگذارید اینگونه باشد، اما مولفه‌هایی که بر عشق و میزان طراوت آن اثرگذارند چه می‌شوند؟

روبان سفید را که حتما به یاد دارید یک درام تاریخی در باره آلمان پیش از جنگ جهانی اول که روابط خانوادگی در آن بازه زمانی را به چالش می کشید. میشائیل هانکه در کن 62 با روبان سفید به نخل طلا دست یافت و در سال 2012 با فیلم عشق بازهم به این جایزه معتبر رسید.

حالا هانکه 71 ساله با عشق نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم نیز شده است (البته هانکه تهیه کننده فیلم نیست و بهتر می‌دانید که اسکار بهترین فیلم سال به تهیه کننده اثر اعطا می‌شود نه به کارگردان آن ).

درام 8 میلیون یورویی هانکه در باره زوج موسیقیدانی است به نام جورج و آن که پس از سال‌ها معلمی حالا در هشتاد سالگی شان مثلا قرار است زندگی آرامی را پشت سر بگذرانند.

جورج و آن دختری به نام اوا دارند که او نیز در کار موسیقی است و با آنها زندگی می‌کند. یک روز بی خبر از همه جا، آن دچار حمله قلبی می‌شود ولی خوشبختانه کمی سلامت خود را باز می‌یابد. همین اتفاق باعث می‌شود زوج سالخورده به مرور سال‌های طولانی گذشته بپردازند. سال‌هایی که اگرچه سختی‌ها و فراز و نشیب‌های خاص خود را داشته اما سرشار از عشق هم بوده است...

هانکه در همه آثارش قوانین اجتماعی را به چالش می‌کشاند و به گونه‌ای خاکستری اظهار می‌کند که این چیزی که می‌بینید قرار نیست همیشه در زندگی روی بدهد. پس هم از دیدن فیلم‌های او سرخوش می‌شویم و هم آزار می‌بینیم و هم دلمان می‌خواهد هانکه را گیر بیاوریم و حسابی کتکش بزنیم که چرا اینگونه با تماشاگران فیلم هایش برخورد می‌کند. در عشق نیز این چالش‌ها تا دلتان بخواهد روی می‌دهد.

کاراکترهای فیلم عشق می‌توانند سمبل نسل خود باشند و هم سن و سالانشان را فارغ از هر ملیتی نمایندگی کنند. در عشق با مردی طرفیم که ظاهرا هم همسر عاشقی هست و هم پدر شایسته‌ای. شریک زندگی او نیز یعنی آن دارای این دو ویژگی است. هم آن و هم جورج در یک مکان ثابت یعنی خانه محل زندگی‌شان روزگار به سر می‌برند اما تفاوت ساختاری عمیق نیز دارند. تفاوت‌هایی که فقط بر اثر بروز چالش‌ها قابل رویت‌اند. رخدادهایی که عشق آن‌ها را به چالش می‌کشانند.

اما چالش اصلی مورد بحث کی اتقاف می‌افتد؟ مگر نه این است که زوج‌های پا به سن گذاشته مانند جورج و آن در تمام خانه‌های دنیا؛ تقریبا زندگی یکسانی از لحاظ روابط اجتماعی بین خود برقرار می‌کنند؟

یک زندگی آرام و تقریبا بی‌حرف و حدیث و گاهی بدون هیچ سر زندگی قابل بحثی. اما تفاوت اینجااست که تلنگری اساسی به زندگی جورج و آن وارد می‌آید و آن‌هم بیماری زن خانواده است. آن، تا قبل از بیماری یکی دوباری یقه جورج را گرفته بود. آن‌هم با کلامی صادقانه و البته بسیار تلخ و گزنده. نقل به مضمون حرف آن به جورج این بود که: در این سن وسال هرگز نباید نسبت به آینده خوشبین بود! مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد و وضع را بهتر از این کند. اصلا چرا باید خودمان را به هم تحمیل کنیم؟ این نوع زندگی از سر اجبار و تحمیل چه به ما می‌دهد؟

هانکه در عشق بیش از هر فیلم دیگری بر مقوله زمان و اثرات آن تاکید می‌کند. به زعم او عشق رابطه‌ای مقدس و پیچیده است. خب درست! اصلا بگذارید اینگونه باشد، اما مولفه هایی که برعشق و میزان طراوت آن اثرگذارند چه می‌شوند؟

جورج و آن با عشق ازدواج کرده‌اند اما اثر زمان و گذر دهه‌ها حتی با وجود داشتن دختری بزرگ، چه بر سر زندگی مشترک آن‌ها آورده؟ مگر خود آن، صادقانه این تاثیر مخرب را با گفتارهایی گزننده به جورج نگفته بود؟ بیماری و کهنسالی از برای نابودی عشق لشکری کریه سهمگین فراهم نمی‌آورد؟ ناتوانی و ذلت دنیوی در پی بیماری و پیری آیا حقیقت است و یا افسانه؟ آیا عشق راستین می‌تواند همه این بی‌توانی‌ ها را از بیخ و بن ریشه برکند؟

اگرچه سئوالات بالا مدام ممکن است در حین دیدن فیلم در ذهنمان نشو و نما یابد و درگیرمان کند ،با این همه اصلا قرار نیست هانکه در مسند قضاوت نشسته باشد. حداقل من این‌گونه از فیلم برداشت کردم. قضاوتی در کار نیست.

اما محتملا رفتارهای هرکدام از این زوج، قطعا باعث بروز قضاوت‌های شدید از سوی بیننده خواهد شد (صحنه سیلی زدن جورج به آن را به یاد بیاورید یا سکانس‌های متعدد حمله‌های کلامی و نیش دار آن، خطاب به جورج را در ذهنتان مرور کنید) ولی این قضاوت‌ها به مرور تعدیل می‌شوند تا به پایان فیلم برسیم.

اخلاقیات در فیلم، مد نظر هانکه نیست. رواج آن نیز و بدی و خوبی نیز حرف اصلی هانکه نیست. قرار است ما زندگی زوجی را در دهه هشتم عمرشان ببینیم که گذر زمان بدجوری ذهنشان، جسم‌شان و روح‌شان و مهم‌تر از همه عشق‌شان را خط خطی و ناکار کرده است.

اینجا آنچه به کار می‌آید و هانکه به ظرافت به تصویر می‌کشد همان وجود ته مانده عشق حقیقی است که اگر وجود داشته باشد می‌تواند مثل اکسیری بس کارآمد جلوه گری کند.

اما همین به جوش آمدن ته مانده عشق نیاز به کاتالیزور دارد. صحنه‌های پس از بیماری آن را مرور کنید. او دارد دوران نقاهت را می‌گذراند. اما چه دوران نقاهتی؟! دوران نقاهتی در کار نیست. او دیگر آن قبلی نیست. او افلیج شده و بر صندلی چرخدار نشسته و ساده‌ترین کارهایش را نمی‌تواند انجام دهد. این جورج است که کارهای او را انجام می‌دهد و البته تمام خدمات جورج به آن، از سر وظیفه است نه به سبب نیروی عشق سابق! وظایفی که گاهی واقعا انجام دادنش آه او را به آسمان می‌برد.

اما همین بیماری و ناتوانی آن؛ نقش کاتالیزور را بازی می‌کند. به زعم جورج هر اقدامی که بتواند به عشق آنها تداوم بخشد باید بکار گرفته شود حتی اگر این اقدام کشتن آن باشد. مرگ همان باقیمانده و یا همان تتمه ی عشق جورج و آن است که بالاخره فوران می‌کند. یعنی چیزی که دو نفر اصلی ماجرا تصور می‌کردند مرده است، قوی‌تر و سرزنده‌تر از قبل شکوفه می‌دهد، اگرچه در لباس برزخی و شمایل مرگ باشد.

سکانس نهایی فیلم جایی که جورج همسرش را از درد و رنج خلاصی می‌دهد و او را به قتل می‌رساند و به سبب همین اقدام و به زعم خودش، عشق سالم و حقیقی و صد البته قدیمی شان را زنده نگه می دارد باز هم مورد قضاوت‌های زیادی از سوی بیننده قرار می‌گیرد.

برخی این نوع نگاه را نمی‌پذیرند و برخی اصلا وجود چنین عشقی را محکوم می‌کنند ولی در نظر داشته باشید از نگاه هانکه هر عشقی ارزش بیان خودش را دارد و هر عشقی پایان خویش را. صاحبان عشق باید برای خود تصمیم بگیرند.

در عشق بازیگرانی بازی می‌کنند که شناسنامه سینمای فرانسه به حساب می‌آیند. ژان لویی ترنتینیان و امانوئل ریوا یادآور  نسل طلایی سینمای دهه 60 و 70 فرانسه هستند و ایزابل هوپر نیز جزو اولین استعدادهای نسلی است که در اوایل دهه 90 چهره شدند. مدیر فیلمبرداری عشق نیز بر عهده داریوش خنجی بوده است.

Amour

کارگردان: میشائیل هانکه

تهیه کننده: مارگارت منه گوز،استفان آرنت، ویت هیدوجکا،مایکل کاتز

فیلمنامه: میشائیل هانکه

مدیر فیلمبرداری: داریوش خنجی

تدوین: مونیکا ویلی

کمپانی پخش کننده: سونی پیکچرز

زمان فیلم: 127 دقیقه

اکران: 20 سپتامبر 2012

بودجه: 8 میلیون یورو

فروش: 15 میلیون دلار

بازیگران: ژان لویی ترنتینیان (جورج)،امانوئل ریوا (آن)،ایزابل هوبرت (ایوا)،الکساندر تارود (الکساندر)

فیلم عشق در اسکار 2013 در 5 بخش نامزد شده است:

- بهترین فیلم سال/ مارگارت منه گوز،استفان آرنت،ویت هیدوجکا،مایکل کاتز

- بهترین کارگردانی/ میشائیل هانکه

- بهترین هنرپیشه زن نقش اول/ امانوئل ریوا

- بهترین فیلمنامه اوریژینال/ میشائیل هانکه

- بهترین فیلم خارجی زبان/ میشائیل هانکه

منبع: همشهری آنلاین