آیا این بدانمعناست که متن خواستهها و انتظارات ما را در هر شرایطی برآورده میکند؟ در اینجاست که اختلاف میان متکلمان و پیروان هرمنوتیک آشکار میشود.
متکلمان بر این نظرند که متن مقدس، تنها پاسخگوی شبهاتی است که بر دین وارد میشود و وظیفه متکلم غور و بررسی در کتاب مقدس، برای دفاع از کیان دین است. ناگفته آشکار است که در این وضعیت، متن مقدس به امری بدل میشود که کارکردی جز دفاع از ضروریات دین را ندارد، در همین رابطه، باید به نکته مهم دیگری اشاره کرد و آن اینکه چون مواجهه متکلم با کتاب، مواجههای مبتنی بر ظاهر کلام است بنابراین، او در رویارویی با مسایل و شبهات نوپدید، ناچار به تقلیلگرایی است، بدینمعنا که وی هر مسئله جدیدی را به صرف تشابه ظاهری با مسایل پیشین، به یک پاسخ و راهحل خاص و مسبوق به پیشینه احاله میدهد.
از این رو، متکلم درصدد حفظ ظاهر کلام برای حفاظت از چارچوب دین است. بنابراین در نزد متکلمان، انتظارات و خواستههای ما از کتاب مقدس باید در این چارچوب (دین) تعریف شود. در این میان، اما پیروان هرمنوتیک جدید، دیدگاه دیگری دارند.
در اینجا لازم است در ارتباط با نحوه مواجهه هرمنوتیک جدید با متن به نکتهای اشاره کنیم. نکته مهم اینکه، هرمنوتیک معتقد به هر تفسیری از متن نیست. به عبارت دیگر، هر تفسیر در وهله اول مقید به قلمرو زبانشناختی و واژگانشناختی متن است.
به عنوان مثال، اگر از بررسی زبانشناختی، واژگان شناختی و معناشناختی متن، که البته خود از اصول زبانشناسی جدید پیروی میکند، دریافتیم که فلان معنا بر میآید، مجاز نیستیم معنایی دیگر را اختیار کنیم، تنها با این دلیل که خوب، این هم یک تفسیر است! حال آنکه،هرمنوتیک، روشی است معرفتشناختی نه هستیشناختی. بدینمعنا که، هرمنوتیک تنها بر سر چگونگی فهم یا فهمهای متفاوت از یک معنا سخن میگوید و در پی کشف قواعد فهم است، نه بر سر بود تا نبود این معنا یا آن معنا.
بنابراین تلاش برخی از دینداران ادیان که دستی هم در مباحث جدید هرمنوتیک دارند، برای استخراج معنای مورد نظر خود از کلام مقدس، بدون توجه به قراین واژگانشناختی، متنشناختی و معناشناختی، انتظاراتی را بر متن تحمیل میکند که تنها به کار یک بیانیه میآید و بس.
این تفسیر اگر چه به ظاهر خود را مجهز به روشهای مدرن میداند؛ اما با این استدلال منطقی (و البته برگرفته از آرای کانت) که اصل دین از دسترس فهم ما به دور است و لذا آنچه را که به نام دین در تاریخ تحقق یافته، نمیتوان عین آن ذات دانست، به نظر میرسد که در نهایت به گونهای تفکر مبتنی بر نابگرایی در دین میرسد و متعاقب آن، هر خواسته و معنایی را که مورد نظر است، از متن میطلبد.
بدیهی است که آن نابگرایی، دست مفسر را برای هر تفسیری ولو مخالف با معنای متن باز میگذارد. بیگمان مقصود این یادداشت کوتاه آن نیست که به ظاهر متن بسنده کنیم و در پیچ و خمهای زبانی آن سردرگم شویم، بلکه مقصود آن است که بر خلاف دو مواجهه یاد شده ،متن را واجد نوعی خودپایندگی و استقلال بدانیم. بدینمعنا که متن همواره از چنبره نفوذ و اختیار ما میگریزد. با این حال کار مفسر، همواره پر کردن شکافهاست، شکافهایی که پس از هر تفسیر، تازه سر بر میآورند.