چالش جدیای که مدتهاست بسیاری از سازمانهای رسانهای را رنج میدهد و آنها را در عرصه رقابت اعم از جذب مخاطب تا شکوفایی در اقتصاد رسانهای دچار آسیب میکند، باقی ماندن در مرداب تکنیکها و آموزههای کهنه و فرسوده است. در شکلگیری این فضای نامطلوب عوامل مختلفی نقش دارند اما پس از تحلیل عاملی به روشنی جایگاه دانش کاربردی بهکار گرفته شده در رسانهها در شکلگیری این وضعیت خودنمایی میکند. این مقدمه، چکیده باور برخی محققان در شناسایی یکی از مشکلات جدی و دغدغههای اصلی رسانهها و مدیران آنهاست. یافتن پاسخی مناسب و راهگشا برای برون رفت از این وضعیت ناخوشایند رسانهها هدف نگارش این یادداشت است.
از مباحث مهم و مورد توجه در مدیریت روز، مدیریت دانش و یادگیری آموزههای نوین است. بررسی ابعاد مدیریت دانش نشان میدهد که تلاش هر سازمانی در مسیر بهکارگیری و ارتقای مدیریت دانش خود در دو بخش قابلتفکیک و شناسایی است؛ بخش اول که معمولا بیشتر مورد توجه قرارمیگیرد همان کسب قابلیت و توانمندی آموختن دانشهای جدید است که این مفهوم با تعبیر «یادگیری سازمانی» شناخته میشود.
در دهههای اخیر مدیران رسانهها نیاز به مدیریت دانش را به خوبی حس کرده و درصدد برآمدهاند که بیش از گذشته از مزایای این نوع مدیریت بهره ببرند. مدیریت دانش البته نیازمند نظام یادگیری، گردآوری، نگهداشت و پخش دانایی است.
بخش دوم مدیریت دانش که اهمیت چندان کمتری از یادگیری سازمانی ندارد و در این یادداشت مورد توجه قرار گرفته است، مفهومی تحت عنوان «فراموشی سازمانی» است؛ مفهومی که البته مدیران رسانهها از آن غافلند. ممکن است برخی واژه فراموشی را دارای بار منفی و نامطلوب ارزیابی کنند اما واقعیت آن است که فراموشی سازمانی از اهمیت قابلتوجهی برخوردار است.
فراموشی سازمانی پیامد مجموعهای از اقدامات درونسازمانی و برونسازمانی است که موجب میشود یک سازمان آگاهانه یا ناآگاهانه بخشی از دانش موجود سازمان را از دست بدهد که این دانش شامل مهارتها، روشها، فرایندها، تجربیات، مستندات و تکنیکهای مورداستفاده در سازمان است.
فراموشی سازمانی این امکان را برای سازمانها فراهم میکند تا در مواقع لزوم دانش سازمانی خود را «آگاهانه» کنار گذاشته و دانش جدید را بهکار گرفته و بدین شکل خود را روزآمد کنند؛ بهعبارت دیگر نظام یادگیری در سازمانهای رسانهای باید علاوه بر ترویج یادگیری سازمانی، توان آن را داشته باشد تا هم از فراموشی دانش مفید و ضروری جلوگیری کند و هم دانش غیرمفید را به کنار نهد. اهمیت این موضوع تا حدی است که پدیده فراموشی سازمانی بهعنوان یک فرایند لازم و ضروری در مدیریت تغییر است.
اما آنچه مهم است سازوکار تحقق فراموشی به شکل صحیح در رسانههاست بهنحوی که با رعایت مرز میان دانش مفید و غیرمفید، زواید را از سازمان دور کند؛ بهعبارت دیگر یک مدیر رسانهای باید بهنحوی از فرایند فراموشی اطمینان یابد که آنچه باید کنار گذاشته شود، فراموش میشود و دانشی که ملزوم رشد رسانه است، هرگز فراموش نمیشود.
برای پاسخ به این دغدغه رسانهها باید نظاممند، آگاهانه و برنامهریزی شده به فراموشی سازمانی نگاه کنند تا در نهایت و در یکگذار موفق به نتایج مثبتی دست یابند.
دانشی که فراموش میشود گاهی دانش نو ورود به رسانه است. رسانهای را درنظر بگیرد که یک فناوری مشخص و حتی پیشرفته را به سازمان خود وارد میکند اما پس از مدتی بهدلیل ناموفق بودن آن را باید رها کند و یادگیریهای انجام گرفته در این زمینه را فراموش کند. وضعیت دیگر فراموشی دانشهای در دسترس یا قدیمی رسانههاست که رسانه حسب نیازهای جدید و همچنین با توجه به لزوم بهکارگیری دانش و تکنیکهای نوین، باید آگاهیهای قدیمی را کنار بگذارد. البته هر دو نوع این فراموشی میتواند پیامدهای مثبت و منفی داشته باشد.
ذکر این نکته هم ضروری است که فراموشی نوع اول عموما بهدلیل فعال بودن واحدهای مطالعات و برنامهریزی در اغلب رسانهها که منجر به نیازسنجی و بهکارگیری دانشی جدید منطبق با شرایط روز رسانههاست، کمتر اتفاق میافتد.آزمی (Azmi) فراموشی را در 2شکل طبقهبندی میکند؛ قالب اول، فراموشی فعال و آگاهانه و برنامهریزی شده است. در مقابل فراموشی برنامهریزی نشده است که عملی انفعالی و اغلب غیرارادی است.
آنچه برای یک مدیر رسانهای اهمیت دارد لزوم توجه به قالب اول است؛ چرا که نتایج و پیامدهای فرایند و قالب دوم قابل برآورد و برنامهریزی نیست. آزمی پیامدهای فراموشی را هم به دو گروه مثبت و منفی تقسیم میکند و سپس از ترکیب قالبها و پیامدها چهار حالت از فراموشی سازمانی توصیف میکند. دو حالت شامل غفلت و خرابکاری ازجمله خروجیهای این تقاطع است که عمدتا منجر به نتایج منفی و نامطلوب میشود.
فراموشی برنامهریزی نشده یا حتی برنامهریزی شده و آگاهانهای که باعث از بین رفتن دانش، مهارت و روشهای حیاتی سازمانی میشود در این دو حالت قابل دستهبندی هستند. اما دو قالب شیرین هم برای فراموشی سازمانی وجود دارد. نخستین قالب «اضمحلال» است که ناشی از اقدامات برنامهریزی نشده در طول زمان است که موجب فراموشی مهارتهای دانشهای منسوخ شده است و در نهایت امر به نتایج مثبتی برای سازمان رسانهای منتج خواهد شد. و قالب دیگر یادگیریزدایی است که بیانگر تلاش سازمان در فراموشی تجربیات ناموفق یک سازمان است که رسانهها با تلاشهای آگاهانه به بازنگری جهتگیریهای استراتژیک خود میپردازند. در این حالت فراموشی نتیجه یک راهبرد آگاهانه است که باعث از بین رفتن نتایج و دادههای غیرمفید میشوند.
* کارشناس ارشد مدیریت رسانه