سمپوزیوم مجسمهسازی، نمایشگاه نقاشی و پیگیری روزنامه همشهری در کشف تابلوهای نقاشان معاصر و چندین همایش و مسابقه و برنامههای هنری از جمله اموری است که در یکی دو سال گذشته باعث شده عدهای از هنرمندان و کارشناسان هنری ضرورت انجام این فعالیتها را حس کرده و بر ماندگاری و تداوم آن تأکید بورزند.
از این رو نیاز عمومی جامعه هنری به تشکیل مؤسسهای زیر نظر شهرداری تهران که به نوعی شهرداری پایتخت فرهنگی ایران است، احساس شده و کارشناسان دستورالعملهای تأسیس چنین مؤسسهای با حضور هنرمندان صاحبنام پیشکسوت در مقام مؤسس و هیأت امنا را مورد بررسی قرار دادهاند.
با دکتر محمدمهدی حجت آشنا به امور فرهنگی، میراث ملی و دستگاههای اجرایی و عمرانی و نیز عضو هیأت انتخاب سمپوزیوم مجسمهسازی تهران، برای ایجاد چشماندازهای گوناگونی در این باب به صحبت نشستیم.
- نظر شما درباره فعالیتهای اخیر شهرداری تهران در زمینه فرهنگی- هنری چیست و این نقش اجتماعی شهرداری را چگونه ارزیابی میکنید؟
صحبتم را با مثالی شروع میکنم. فرض کنید شما از کسی که در کار تأسیسات است میخواهید که برای تعمیر لولههای منزلتان وارد شود و او به محض ورود در باره تابلوی نقاشی نصب شده بر دیوار نظر بدهد.
قاعدتاً شما تعجب خواهید کرد، چون از چنین فردی توقع این نوع نگاه را ندارید. برعکس اگر یک هنرمند نیز در باره تأسیسات منزلتان صحبت کند، از او نیز چنین توقعی ندارید. مفهوم این مثال این است که ما بر حسب تصوری که از هر شخصیت داریم، رفتارش را توقع میکنیم.
حال، بحث کردن در اینباره که آیا چیزی شبیه به برگزار کردن یک سمپوزیوم هنری و انجام این نوع کارهای فرهنگی اصلاً کار شهرداری است یا نه، اساساً به مقدمهای که اشاره کردم، بازمیگردد.
یعنی شما چه تصوری از شخصیت شهرداری در ذهن دارید. بر حسب انواع تصوری که از آن شخصیت در ذهن ما باشد، ما میتوانیم از برگزاری سمپوزیوم مجسمه تعجب کنیم یا احساس کنیم این وظیفه شهرداری بوده که شاید هم کمی دیر آن را انجام داده است. بنابراین معیار داوری ما، آن تصور ذهنی است که نسبت به شهرداری داریم.
به طور کلی، تصور نسبت به نهادهای اجتماعی در طول زمان و براساس سابقهای که آن نهادها در اجتماع دارند، شکل میگیرد و برحسب گفته قانونی بهوجود نمیآید. تصور مردم نسبت به یک نهاد عملاً در طول زمان شکل میگیرد و یا با همنشینیای که با آن نهاد پیدا میکنند، این تصور را مییابند.
اگر به عملکرد شهرداری ظرف 30 تا 40سال گذشته نگاه کنید میبینید شهرداری، جایی بوده است که خطکشی در دست داشته و به مردم میگفته این کار را انجام بده و یا آن کار را انجام نده، و یا زبالههای مردم را جمعآوری میکرده، ضوابط ساختمانسازی را رعایت میکرده و... از چنین شخصیتی که مثل ناظم یک مدرسه اخمآلود است و فقط جریمه میکند، انتظار نمیرود گلی در دست داشته باشد. بنابراین ما باید مقداری دیدگاههایمان را تغییر دهیم و سعی کنیم دوباره بفهمیم که شهرداری باید چه کسی باشد و ما باید چه توقعی از کسی که شهر را اداره میکند، داشته باشیم.
- نیاز به تغییر دیدگاه در مورد ماهیت فعالیتهای شهرداری آیا از نوع فعالیتهای شهرداری و شیوه مدیریت آن در مردم به وجود نمیآید؟ به عبارتی دیگر همین توقع را که شهر یک حیات مدنی دارد و نیازهای فرهنگی آن نیز باید رفع شود، ناشی از برنامهها و مدیریت شهرداری نمیشود؟
مدیر شهر باید بتواند ابعادی را که ما توقع داریم در شهر وجود داشته باشند، بفهمد و بشناسد. حال اگر شما تصورتان از شهر این باشد که فقط باید جنبههای عملکرد فیزیکیاش سالم باشد، طبیعتاً از مدیر شهر نیز کنترل ابعاد فیزیکی فعالیتها را توقع داریم. اما اگر گفتید شهر من باید زیبا باشد و روابط انسانی، اخلاقی و عاطفی در آن موج بزند، توقعتان از مدیر شهر تغییر میکند.
به عبارت دیگر، در مورد دوم، از مدیر شهر میخواهید فضایی را ایجاد کند که در آن چنین امری تحققپذیر شود. حال، باید این فضای مطلوب و انسانی پر از عناصر طبیعی و زیباییشناختی باشد؛ یعنی آثاری که روح انسان را تلطیف دهد. روابط و فضاها حتیالمقدور باید به گونهای باشند که اصطکاک و کنشهای غیراخلاقی را به حداقل خود برسانند تا همه چیز با آرامش حرکت کنند.
همه این مقدمات ما را به این سمت سوق میدهد که چرا ما در شهر تهران که فقط با جنبههای عملکرد فیزیکی رشد یافته- آن هم در ناقصترین شکل خود- به شدت نیازمند به یک نوع زندگی جدید هستیم که باید به شهر تزریق شود.
در اینجا باید به فکر راهکارهایی برای این مسئله باشیم. یکی از راهکارها این است که به نحوی سعی کنیم شهرمان زیبا باشد؛ زیبایی هم ممکن است در خود اندامهای شهر تحقق یابد. طراحی شهری ابعاد بسیار وسیعی دارد.
برای نمونه فرض کنید عموم مدارس شهر، هیچ تفاوتی با یک منزل مسکونی، بانک و یا فروشگاه ندارند. در حالی که مدرسهای که قرار است صدها کودک از آن خارج شوند باید جایی برای تنفس داشته باشند.
ما حتی پیادهروهایمان اتصال پیوسته و ممتد به هم ندارند. اگر قرار باشد یک فضای انسانی بهوجود بیاوریم، به ترکیب عناصر سازنده شهر توجه کنید و فضاهای باز و فضاهای بسته در شهر را در نظر بگیریم؛ نیاز به طراحی و کنترل معمارانه داریم.
- بیایید بحث را از حالت کلی گویی خارج کنیم و با مثالی زنده آن را ملموستر کنیم. مثلاً همین برگزاری نخستین سمپوزیوم مجسمهسازی که شهرداری تهران متولی و مجری آن بود و شما یکی از اعضای هیأت انتخاب آن بودید چه دستاوردهای اجرایی و فرهنگی داشته است؟
اقداماتی مانند سمپوزیوم مجسمهسازی و نمایشهای گوناگون تابلوهای نقاشی و دیگر آثار هنری در شهر، نسبت به آن چه که در شهر به عنوان اقدامات شهری اتفاق میافتد، تأثیری اندک اما مهمی در فضای فرهنگی شهر تهران دارد.
علاوه بر کنترل نماها و فضاهای باز و بسته شهری و امثال اینها، در عین حال، چیزهایی مثل نمک هم وجود دارند. مقدار نمک در غذا کم است. ولی واقعاً یک غذای خوب را بدون نمک نمیتوان خورد؛ یعنی نقشی را که بازی میکند، زیاد است، ولی سهمی که دارد، خیلی کم به نظر میرسد. وقتی شما در شهر از عناصر هنری استفاده میکنید، فقط نقش آن رابطه بصری که بین عنصر هنری و مخاطب برقرار میشود مطرح نیست؛ بلکه بحث بر سر این است که شما دعوت میشوید تا در موقعیتی قرار بگیرید که بتوانید حتی ارتباط هنری برقرار کنید.
این مسئله، سطح شهر را از سطح عملکردی ساده به سطحی دیگر میبرد. بنابراین، تغذیه بصری در شهر که بنیان صحبت ماست، همان توجه کردن به جنبههای روانی- زیباییشناختی که در شهر ما غایب است و کسی غیر از مدیر شهر نمیتواند به آن توجه کند.
مدیر شهر باید متولی این قضیه باشد. به محض اینکه مدیر شهر از این بعد معاف شود، تلقی ما از شهر تبدیل میشود به جایی که عدهای در آن زندگی میکنند که واجد شرایط انسانی نیستند و این موضوع برای مردم یک شهر بسیار توهینآمیز است.
- بنابراین اگر هنر را نیاز زندگی شهری بدانیم، به نظر شما چقدر یک موسسه هنری میتواند تضمینکننده این نوع روابط و فعالیتهایی که شما به آنها اشاره میکنید، باشد؟ مثلاً فضایی مثل گالری ملی ایران؟
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. شما اگر تشنهتان شد، آب پیدا میکنید. آب کم جو تشنگیآور بهدست. اولین اقدام این است که رسانهها و جراید، نهادهای فرهنگی و خود شهرداری باید خواست و تقاضای وجود آثار هنری را در شهر افزایش دهند.
اگر چنین شد، تاسیس یک بنیاد هنری، مکانیزمی است برای تحقق دادن به این امر. زمانی که ضرورت چنین امری خیلی احساس شد، مکانیزم آن نیز خود به خود دنبالش میآید. چنانچه قرار شد شهرداری در شهر تهران، واقعاً به مجسمه، تابلوی نقاشی، گرافیک شهری، میادین و... فکر کند، بالاخره باید به مرکزی هم فکر کند که در مورد عناصر هنری شهر تعمق و توجه داشته باشد.
مگر اکنون مرکزی برای جمعآوری زباله وجود ندارد؟ چون تشخیص داده شده که جمعآوری زباله ابتدا ضروری است و سپس کاری وسیع است. پس یک دستگاه بزرگ با صدها نفر نیروی انسانی مشغول کارند و نتیجهاش این است که ما هر روز شهرمان را پاکیزه میبینیم.
حال، اگر قرار شد آن بعد هنری که مورد صحبت ماست، ظاهر شود، باید حوزهای در شهرداری وجود داشته باشد تا متولی ابعاد انسانی در شهر باشد.
البته اینها نیاز به بودجه و اعتبار و... دارد، ولی لازم است فکر ما جلوتر برود و حرکت کند. به هر حال بدترین کار این است که فکر کنیم شهرداری فقط باید متولی جنبههای فیزیکی شهر باشد. البته اکنون حوزهای به نام زیباسازی شهر تهران وجود دارد و شهرداری هیچگاه فارغ از این مباحث نبوده، ولی پیشنهاد شما و تاکید من، ایجاد یک حوزه پرقدرت و فعال است که خود بتواند وارد عمل شود و با جدیت به این امور بپردازد.
- یعنی شهرداری میتواند به گونهای جامعتر و فراگیرتر متولی فعالیتهای فرهنگی -هنری در شهر باشد و آنها را گسترش بیشتری ببخشد؟
بله. من هم مثل شما مقداری احساس فقدان در فعالیتهای فرهنگی- هنری در تهران میکنم و معتقدم در شهر ما جای کار بیشتری برای انجام اینگونه فعالیتها وجود دارد. اگر ما پیرو پیامبر اکرم(ص) هستیم، میدانیم که ایشان گفتهاند چه چیزهایی مطلوبشان است؛ مثلاً وقتی گفتهاند یکی از سه چیزی که دوست دارند، عطر است، ببینید چه دیدگاهی نسبت به انسان دارند.
در تاریخ نوشته شده که مسلمانان را در صدر اسلام از سفیدی لباس و تمیزی بدن و بوی عطرشان میشناختند. آیا تهران میخواهد شهر «امالقرای» اسلامی و یا پایتخت اسلامی باشد؟ اگر چنین است پس باید با رفتار، ظاهر و شکل خود بگوید که مسلمان است. ممکن است اکنون بعضی بگویند هر چه سرمایه در این شهر داریم، ابتدا باید خرج ایجاد پل و برج و ترافیک و... کنیم و بعد اگر فرصتی داشتیم برویم به سراغ بقیه چیزها.
من فکر میکنم ما موازی با این فعالیتهای شهری، فعالیتهای فرهنگی هم انجام دهیم. به عبارت دیگر مقدار سرمایهای که در نظر گرفته میشود باید برای هر دو نوع فعالیت توأمان مورد توجه قرار گیرد. به هر حال فعالیتهای فرهنگی و آثار هنری جنبه مافوق فعالیتهای شهری است و در حقیقت مثل خامهای است که روی کیک گذاشته میشود.
- اگر بپذیریم بیشترین فعالیتهای فرهنگی در شهر تهران به دلیل پایتخت بودن آن شکل میگیرد و انجام میشود و از طرفی هم شهرداری را به عنوان صاحب شهر بدانیم، پس میتوان اذعان کرد که شهرداری تهران میتواند صاحب فعالیتهای فرهنگی شهر نیز باشد.
علاوه بر این موردی که شما به آن اشاره کردید و درست هم هست، اجازه دهید من نیز چیزی بیشتر از آن بگویم. تقریباً تا شعاع خیلی وسیعی در اطراف کشور ما، پایتختی یا شهری وجود ندارد که بتواند مسئولیت حوزه فرهنگی -هنری در خاورمیانه را برعهده بگیرد. یعنی شاید از هندوستان تا سوریه، از این طرف تا روسیه و از آنسو تا پشت مرزهای عربستان، واقعا شهری نیست که بتواند مثل بعضی شهرهای اروپایی همچون فلورانس، پاریس، لوکزامبورگ مرکزی باشد که اتفاقات هنری در آن جریان داشته باشند که بتوانند سطح وسیعی از منطقه را پوشش دهند.
تهران میتواند به جهت سابقه و شخصیتی که دارد، در این اطراف چنین نقشی را ایفا کند. به نظر میرسد اگر تهران این مسئولیت را هم برعهده بگیرد که بتواند از نقطه نظر فرهنگی- هنری قطبی باشد در میان کشورهای تازه استقلال یافته، کشورهای عربی و اطراف، تا مقدار زیادی میتواند حیثیتی فرهنگی پیدا کند. منتها مدیران شهر باید توجهشان به آن جلب شود و سپس در این زمینه سرمایهگذاری کنند و بخواهند که این اتفاق بیفتد.
در این صورت، اگر اکنون نود و پنج درصد رفت و آمدهای بینالمللی شهر تهران فقط جنبه اقتصادی و سیاسی دارد، پس از گذشت چند سال شاید بیست تا سی درصد این رفت و آمدها اختصاص یابد به امور فرهنگی و هنری که زندگی شایستهتری را برای پایتخت ایران فراهم خواهد کرد.