بررسی معماری بومی مناطق مختلف گاه حیرتآور بود، چگونه مسائل مختلف از مباحث زیباییشناسی گرفته تا مسائل اقلیمی و اجرایی با ظرافت کاملی(بدون آموزشهای آکادمیک) توسط ساکنین بومی هر منطقه در ساخت فضای زیستشان در نظر گرفته میشد؟
امری که امروزه هنوز سیستمهای گوناگون آموزش معماری در نقاط مختلف جهان پاسخ قطعی برای آن ندارند، نوعی آگاهی هوشیارانه در ساخت و سازهای بومی است که در بطن خود زیباییشناسی را نیز به همراه داشت. اما جای تعجب اینجاست، چگونه همان مردم و ساکنین بومی این زیباییشناسی آگاهانه را به مرور زمان به فراموشی سپردند.
در حالی که از یک سو رشد جمعیت، انقلاب در روشهای اطلاعرسانی و شیوههای نوین زندگی موجب شد انسان امروز (در مقیاس جهانی) نسبت به تغییر شکل سرزمین و محیط زندگی خود، بیش از پیش حساس شود، اما از سوی دیگر در مقیاس خردتر(به بیان دیگر در مقیاس آگاهی بومی) وقایع دیگری رخ داد!
تصاویری که از ساخت های بومی و مدرن شهر وجود دارد اشارهای به این وقایع ناگوار است. در یکی معماری بومی و دارای ارزشهای گوناگون از جمله زیباییشناسی بومی به وضوح درک میشود و در دیگری که فاجعهای! مربوط به روزگار معاصر است، نقطه متضاد با سخن پیشین بیننده را آزار میدهد!
به راستی چه بر سر زیباییشناسی عمومی جامعه آمده است؟ فرهنگی که در آن هنرمند بودن افتخار است(هنر نزد ایرانیان است و بس!) چگونه میتواند در یک فضای شهری شاهد چنین آثار و ناهنجاریهایی بود! در حالی که دریک تصویر نشان هایی از ظرافت و دقت و حکمت نهفته در بنا را می توان دید، گویی تصویر دیگر نوعی بازی با مصالح است؛ آنهم به طرز ناشیانه در واقع و البته خوشبختانه هنوز چنین مواردی فراگیر نشده است، اما متنوعترشدن مصالح ساختمانی در دهه اخیر و از سویی نبود الگوی مناسب، کاربر غیر متخصص را در جهت ایجاد هر گونه شکل و فرمی تشویق میکند که در این صورت هر فاجعهای از دید زیباییشناسی ممکن است رخ دهد!
اما براستی آن حکمت عمومی نهفته در فرهنگ جامعه که در قالب کالبد معماری بومی ظاهر میشد، اکنون کجاست؟ آیا زرق و برق تصاویر پراکنده در رسانهها در دنیای امروز، همگان را به راهی بیراهه کشانده است؟
در واقع نکته اینجاست که در شرایط موجود آنچه که بیش از پیش نیاز به توجه دارد آموزش همگانی معماری از طریق رسانههای فراگیر است تا دستکم حکمت و زیباییشناسی عمومی و بومی که در گذشته در کالبد معماری ظاهر میشد، دوباره به یاد آید.