تاریخ انتشار: ۶ فروردین ۱۳۹۲ - ۰۷:۱۰

تعطیلات نوروز دو هفته است یعنی بیش‌تر از انگشت‌های دست. خب دو هفته تعطیلات چیز کمی نیست و ممکن است خیلی از ما حوصله‌مان سر برود.

حالا توی این دوهفته چه‌کارکنیم؟سراغ 10هنرمند (نویسنده، شاعر، مترجم و بازیگر) می‌رویم تا ببینیم این هنرمندان برای تعطیلی‌های عید چه می‌گویند و پیشنهاد می‌کنند که نوجوان‌های دوچرخه‌ای در این روزها چه کار کنند.

بعضی‌ از آن‌ها معتقدند نوجوان‌ها چیزی که کم دارند، رفتن به دامان طبیعت، کوه، جنگل و تنفس اکسیژن است و باید آدم بدن سالم داشته باشد که بعد بتواند کتاب هم بخواند. بعضی‌ها هم کتاب‌های خوب پیشنهاد می‌دهند که خالی از لطف نیست. بعضی‌هم از حال و هوای نوروز‌های کودکی  خودشان یاد می‌کنند.

 

 

احمد پوری

مترجم و نویسنده 

اگر اهل شعر باشی بعید است که با ترجمه‌های زیبای احمد پوری از شاعران جهان نا آشنا باشی. پوری شعرهای شاعرانی چون آنا آخماتوا، پابلو نرودا، فدریکو گارسیا لورکا، ناظم حکمت، نزار قبانی و یانیس ریتسوس را ترجمه کرده ‌است.

«دو قدم این‌ور خط» اولین رمان تالیفی احمد پوری در سال ۱۳۸۷ منتشر شد.

 

«گور خر در قفس» را بخوانید!

راستش را بخواهید من در حال ترجمه‌ی کتاب بودم و خیلی الآن در جریان کتاب‌های تازه نیستم. اما این اواخر، کتابی را ترجمه کرده‌ام که فکر کنم خواندنش  برای نوجوانان و بزرگ‌تر ها در روزهای عید بد نباشد. اسم کتاب «گورخر در قفس»  است که مجموعه‌ شعری از «می‌چیو مادو»شاعر ژاپنی است.  یکی از برجسته‌ترین مجموعه شعرهای مادو، کتاب «حیوانات» است که در سال 1990منتشر شد. او  در سال 1992 جایزه‌ی هانس کریستین اندرسن را در زمینه‌ی شعر کودک گرفته است. ملکه‌ی ژاپن، امپراتریس میچیکو، این کتاب را به انگلیسی برگردانده و مادو را به جهانیان شناسانده است.

 در این کتاب می‌خوانیم:

«گورخر در قفس ساخته از خود...»

 

 

پروین علی‌پور

نویسنده و مترجم

نوجوانان کتاب‌خوان 16،15سال پیش، حتماً «آقای هنشاو عزیز»، «گربه‌ى یک چشم»، «رامونا و پدرش»،«جیرجیرک در میدان تایمز و... از ترجمه‌های پروین علی‌پور به یاد دارند. نوجوان‌های کتاب‌خوان امروزی هم لابد دارند «دردسر ساز»، «آرزوهای کوچک»، «سفر پنج خواهر جادویی» و.... را می‌خوانند.


کوه بروید کوه!

من پیشنهاد می‌کنم که نوجوان‌ها در روزهای تعطیلات نوروز به کوه بروند.  از زیبایی‌های کوه و طبیعت لذت ببرند. خودشان را هم خسته نکنند. لازم نیست مسابقه بدهند یا تا ایستگاه چند،‌ بالا بروند. فقط بروند کوه و از زیبایی‌های طبیعت استفاده کنند. کمی‌بنشینند.  چای بنوشند. نفس بکشند  و لذت ببرند. اگر دوست داشتند می‌توانند راجع به یک کتاب خوب یا فیلم خوب هم حرف بزنند.»

 

 

امیر حسین صدیق

بازیگر و کارگردان

فکر می‌کنم نقش امیرحسین صدیق در سریال زی‌زی گولو به این راحتی یادمان نمی‌رود. او  کارگردان فیلم «دربه درها» هم هست و در فیلم «میم مثل مادر» و چندین فیلم سینمایی دیگر بازی کرده است.

 

یاد آن عیدها به‌خیر!

نمی‌دانم شما هم مثل من فکر می‌کنید، یا نه؟ اما من فکر می‌کنم که هر وقت حرف نوروز و عید می‌شود، اولش حالم خوب می‌شود، آخرش حالم بد می‌شود و آن موقع‌ها  که مدرسه می‌رفتیم تمام زمستان را تحمل می‌کردم، فقط به عشق 13 روز  تعطیلی عید ... راحت و آسوده  از مدرسه‌ی خسته کننده،‌ معلم خسته و ناظم بد اخلاق. البته  این حال خوش و لباس نو  و اسکناس‌های نو عیدی  و هوای خوب، تا دهم و یازدهم  بیش‌تر طول نمی‌کشید.چون بعدش دیگر نگرانی مشق و عید و روز اول مدرسه و این‌ها... شروع می‌شد. وای بدترین  ساعت‌ها غروب روز 13 عید بود.  بعد از کارتن رابین هود که هر سال عصر 13 فروردین پخش می‌شد.مشق‌هایت را ننوشته‌ای  و فردا صبح  باز مدرسه، معلم، ناظم، مدیر و بدبختی!

هنوز هم یک وقت‌هایی عصر روز 13 که می‌شود، دلم می‌گیرد. یک جورهایی ناخود‌آگاه  و بی‌علت حالم گرفته می‌شود. با این‌که دیگر نه مدرسه‌ای هست،  نه معلمی  و نه ناظمی... کاشکی می‌شد...»

 

 

محسن هجری

نویسنده و پژوهشگر

محسن هجری نویسنده،  پژوهشگر و دبیر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان است. کتاب‌های «آتشی به لطافت بنفشه‌ها»، «آخرین موج»، «ایستاده بر خاک»، « یک سبد خاطره» و «چشم عقاب» از نوشته‌های اوست.

 

بازی کنید

ما بزرگ‌ترها نمی‌خواهیم برای یک لحظه هم که شده دست از سر  بچه‌ها برداریم و دائم می‌خواهیم برای آن‌ها برنامه‌ریزی کنیم تا مبادا برای یک لحظه هم که شده آب خوش از گلویشان پایین برود. عید که می‌شود به آن‌ها پیک می‌دهیم، تابستان که می‌شود آن‌ها را به کلاس می‌فرستیم و خلاصه اشکشان را درمی‌آوریم. بروبچه‌های دوچرخه به من گفتند درایام نوروز پیشنهادتان برای بچه‌ها چیست؟ خیلی فکر کردم، اول به خاطرم رسید بگویم دست کم یک کتاب داستان بخوانید، بعدبه نظرم رسید بگویم به طبیعت سربزنید، بعد فکرکردم بدنیست دست کم به هفت نفر از آن‌هایی که دوستشان دارید، بگویید دوست‌تان دارم و...اما انگارکسی درگوشم گفت: «بابا جان دست از سراین بچه‌ها بردارید، بگذارید چند روز هم که شده با خیال راحت بازی کنند! اگر گذاشتیم؟!»

 

 

محبوبه نجف‌خانی

مترجم

محبوبه نجف‌خانی هم برای کودکان کتاب‌های جذاب ترجمه می‌کند و هم برای نوجوانان. مجموعه‌ی 15 جلدی «در جست‌وجوی دلتورا»،  مجموعه‌ی «جودی»،«هزارتوى‌ فضا»، «وقتى‌ بابا کوچک بود»، «ماتیلدا»، «تشپ‌کال»،‌«غول بزرگ مهربان»، «راز موتورسیکلت من» و «تمساح غول‌پیکر» از ترجمه‌ها‌ی اوست.

 

نفس عمیق بکشید!

من توصیه می‌کنم که در این روزهای تعطیل سری به طبیعت بزنید و نفس عمیقی بکشید و اگر دل‌تان خواست فریاد بزنید تا انرژی شما تخلیه شود. اگر به ساحل دریا می‌روید می‌توانید کمی پا برهنه راه بروید تا کف پای شما با زمین تماس داشته باشد و انرژی کسب کنید. نوجوانان ما بسیار از کم‌تحرکی و نشستن روی مبل آسیب می‌بینند. نمی‌خواهم توصیه کنم بنشینید و کتاب بخوانید. اگر دوست داشتید می‌توانید این کار را بکنید. اما اول باید کمی به بدنتان برسید. روزی 10 دقیقه نرمش کنید و به کوه و جنگل بروید. جایی که انرژی کائنات در آن‌جا بیش‌تر است.

اگر هم میلی به خواندن دارید می‌توانید یک کتاب طنز بخوانید. مثل کتاب «ویرانه‌های گورلان» با ترجمه‌ی مسعود ملک‌یاری یا کتاب «دردسر ساز» با ترجمه‌ی  پروین علی‌پور که خیلی جالب است. اما من هم یک کتاب جدید ترجمه کرده‌ام با نام «پسرخاله رودرو» که نشر افق آن را  منتشر کرده است. اگر دوست‌داشتید، بخوانید!

 

 

حسن احمدی

نویسنده

شاید از نوجوان‌های اهل مطالعه‌ی دهه‌ی 07 و اوایل دهه‌ی 08 نام ماهنامه‌های «سروش نوجوان» و «باران» را شنیده ‌باشید. حسن احمدی سال‌ها عضو تحریریه‌ی اولی و سردبیر دومی بوده. او کتاب‌های «آیینه‌‌ى‌ سرخ»، «افسانه‌ى دانى و مانى»، «باران که مى‌‌بارید» و... را هم برای کودکان و نوجوانان نوشته است. 

 

همراه با عید و عیدی

اگر مادر بزرگی دارید که در روستایی خوش آب و هوا زندگی  می‌کند، پیشنهاد می‌کنم پدر و مادر  را راضی کنید که عید آن‌جا بروید. مادربزرگ‌ها خیلی مهربانند. مخصوصاً اگر ننه‌نقلی هم باشند. وای چه‌قدر شیرین و دوست داشتنی‌اند. آن‌قدر با محبت‌اند که آدم دوست ندارد از کنارشان تکان بخورد. اگر رفتید، بعضی روزها دست مادربزرگ را بگیرید و به باغ‌های زیبا و تماشایی روستا بروید. سری به دامنه و تپه‌ها و مزارع بزنید. عید، مزارع آن‌قدر تماشایی‌اند، سرسبزی‌شان آن‌قدر آرامش می‌دهد و چشم‌نواز است که دلت نمی‌آید برگردی ناهار را توی خانه بخوری. حتماً پدر و مادر را هم به این گشت‌و‌گذار در دامنه‌های روستا و چشمه‌زارها ببرید.

یادم است خانه‌ی مادربزرگم وسط‌های روستا بود. پنجره را که باز می‌کردم چشمه‌ا‌ی پر آب می‌دیدم. رودخانه‌ا‌ی قشنگ با درخت‌های بید و تبریزی بلند و گردوهای خیلی تنومند درست رو به‌رویم بود. هرچه نگاه می‌کردم  نه چشم‌هایم به شاخه و برگ‌های آخر درخت‌ها می‌رسید، نه جثه‌ام اجازه   می‌داد از درخت‌ها بالا بروم. در بهار درخت‌های گوجه سبز و چاقاله بادام همیشه به‌من چشم غره می‌رفتند. مادربزرگ همیشه حامی من بود. هرچه  می‌خواستم، به قول شما،  سه سوته ردیف بود. ولی آن روزها گذشتند... الآن اگر بخواهم به مادرم اصرار کنم مرا به خانه‌ی مادربزرگ ببرد ، باید به آسمان‌ها التماس کنم. نمی‌دانم، شاید یکی ازشب‌های عید به خوابم بیاید. مثل آن وقت‌ها به دامنش بچسبم. رهایش نکنم تا مرا پیش مادربزرگ نقلی و مهربان ببرد. تا شش سالگی یک لحظه هم از او جدا  نمی‌شدم. یادش به‌خیر یک روز زمستان که آب باران شر و شر از ناودان همسایه پایین می‌ریخت، حسابی خدمتم رسید. بعد از آن دیگر دنبالش نمی‌رفتم. ولی اگر الآن بود و باز آن کار را تکرار می‌کرد، دست‌های قشنگش را می‌بوسیدم و روی چشم‌هایم می‌گذاشتم.

عجله کنید. کارهای عقب افتاده را سر و سامان بدهید و مقصد کجا؟ خانه‌ی دوست‌داشتنی مادربزرگ، در روستایی سرسبز و خوش آب‌و‌هوا.   مادر بزرگ جان آماده باش که همراه با عید و عیدی می‌آییم.

 

 

علی آقا غفار همدانی

نویسنده

 علی آقا غفار  همدانی نویسنده‌ی کتاب‌های «هم‌سفر خوب ما»، «رؤیاى دایناسور»،‌ « اتاق رو به قبله»، «راز باغ انار»، «قاب آبى» و« برنده» است. او تا چند وقت پیش، سردبیر خبرگزاری کتاب(ایبنا) و هفته‌نامه‌ی کتاب هفته بود.

 

لحظه‌ها را ثبت کنید!

شاید پیشنهادم کمی عادی و تکراری باشد اما من فکر می‌کنم نوجوانان می‌توانند روز به روز عید را مثل یک خاطره بنویسند. خانه‌‌ی کدام  فامیل رفته‌اند؟ چه خورده‌اند؟ مثل یک دوربین فیلم‌برداری فیلم بگیرند و از شادی‌ها و چیزهای کسالت‌آور بنویسند. بعدها  خواندن این خاطره‌ها  خیلی لذت‌بخش است.

 

 

محمدرضا شمس

نویسنده

کودکان 20، 25 سال پیش حتماً مجموعه‌ی عروسکی «هادی و هدی» را به‌خاطر دارند.

محمد رضا شمس نویسنده‌ی این مجموعه و چند مجموعه‌ی عروسکی دیگر است که گاهی به‌عنوان عروسک‌گردان و... هم در این مجموعه نقش داشته.«مراد شمر»، «الاغک مهربان»، «قصه‌ى پلى که بود و دیگر نیست»، «دیوانه و چاه»،«من من کله‌گنده»،«من و زن‌بابا و دماغ بابام»، «بادکنک و اسب‌آبى»، «خاله لaک‌لک» و «دختره خل و چل» چند تا از کتاب‌هایی است که او نوشته است.

 

از تعطیلات لذت ببرید!

پیشنهادم  به نوجوانان این است که از تعطیلات خود  لذت ببرند!   هر جور  که خودشان فکر می‌کنند من دستورالعملی نمی‌دهم. نه کتاب، ‌نه بازی.

نوجوانان خودشان بهتر می‌دانند چه کار کنند. چون پدر و مادرها با تصمیم‌هایشان  آن‌ها را از لذت دور می‌کنند.

 

 

جمشید خانیان

نویسنده

به‌تازگی کتاب «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی» نوشته‌ی جمشید خانیان  برنده‌ی نشان طلایی لاک پشت پرنده و جایزه‌ی شورای کتاب کودک شد. او علاوه بر تعدادی نمایش‌نامه، کتاب‌هایی مانند «خشایار شا»، «شب گربه‌هاى‌ سفید»، «کوسه‌ماهى» و «قلب زیباى بابور» را هم نوشته است.

 

وقتی داستان می‌خوانید...

«وقتی داستان می‌خوانید، برای این‌که از یک اثر داستانی خوب لذت ببرید،‌سعی کنید اطلاعاتی هر چند اندک درباره‌ی عناصر سازنده‌ی داستان مثل (شخصیت‌پردازی،‌ زاویه دید، موضوع، ساختار و ...) به دست بیاورید.

 

 

محسن سلیمانی

نویسنده و مترجم

محسن سلیمانی هم داستان می‌نویسد، هم ترجمه می‌کند و هم درباره‌ی داستان‌نویسی کتاب‌هایی نوشته و ترجمه کرده است. کتاب‌های «سالیان دور» ،‌«آشناى پنهان»، «چشم در چشم آینه»،«تأملى دیگر در باب داستان» و «رمان چیست؟ »از نوشته‌های اوست.

 

توی اینترنت گم نشوید!

فرموده اید پیشنهادهایی در سال نو به نوجوان‌ها بکنم. آخر در عصر تبلت و اینترنت و گوشی‌های همراه چه پیشنهادهایی می‌شود به نوجوان‌ها کرد. غیر از این‌که لطف کنند این قدر پای این رایانه ننشینند، مگر این‌که بخواهند  اطلاعاتی از اینترنت درآورند  و گرنه در کوچه پس‌کوچه‌های اینترنت گم می‌شوند.چت‌های صد من یک غاز نکنند، مگر این‌که دنبال فهمیدن چیز مهمی  باشند. دائم این گوشی لعنتی را دست‌شان نگیرند. این بابا و مامان هم آدم‌اند بالأخره. دو کلام هم با آن‌ها حرف بزنند.

اگر  نمی‌خواهند  مثل دوران بچگی ما با کوچه رفتن و گرگم به هوا و فوتبال و خرپلیس و چلتوک و هفت سنگ و دست رشته و الک دولک، هم ورزش کنند و هم تفریح، حداقل بلند شوند یک تُک پا بروند یک باشگاه بدن‌سازی یا فوتسال، کمی ورزش کنند.

 تو را خدا در این عید و بهار یک کم بروید بگردید. چه‌قدر به  این موس لعنتی و ریموت کنترل می‌چسبید؟

حالا که صحبت ورزش شد این را هم بگویم که تابستان، من پسرم را گذاشته بودم باشگاه ورزش کونگ‌فو. چند وقتی می‌رفت و تمرین‌های سختی می‌کرد. یک روز بالأخره رفتم پیش مربی‌اش و به‌ او  گفتم : تو را خدا این قدر تمرین نگویید به پسر ما.  می‌گوید مربی‌مان گفته توی خانه تمرین کن و کسی هم غیر شما نیست تا رویش تمرین کنم.بابا مُردیم از بس به ما لگد فنی زد!

بهار خوبی داشته باشید.

منبع: همشهری آنلاین