لیلی شیرازی: کاشتن استعداد می‌خواهد. من شاید استعدادش را نداشته‌ام هیچ‌وقت، اما علاقه‌اش را فراوان داشته‌­ام.

همیشه دوست داشتم باغچه‌ی کوچکی «از آن خود» داشته باشم که در آن چیزهای ساده‌­ای بکارم. حسرت برده‌­ام به آن‌ها که شاهی و ریحان می‌کارند. سبزی سفره‌شان از باغچه‌ی خودشان است.

اول بهار هم که می‌شود هر دو تا گلدان سفالی زیر پنجره را می‌دهم به آقا شکور که برایم اطلسی بکارد. من فقط آبشان می‌دهم. اما عاشق کاشتنشان هستم. این‌که بلد باشم تخمی را که توی مشتم دارم در دل خاک بریزم و منتظر شوم که سر بزند.

این کار را دوست دارم. به من امید زندگی می­‌دهد. هیچ‌وقت نشده که کسی اطلسی بکارد و از آن درخت بائوباب سبز شود. درخت بائوباب را که می‌دانید؟

* * *

حافظ هم که گفته:

«مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته‌­ی خویش آمد و هنگام درو»

به همین کاشتن اشاره داشته. به این‌که بالأخره باید یک روز چیزی را که کاشته‌ای درو کنی. شاید به نظر دلهره‌آور برسد. اما اصلاً ترسناک نیست. می‌دانی؟ بالأخره هر باغبانی خودش می‌داند که چه کاشته است.  مگر این‌که مثل پینوکیو گول گربه نره و روباه مکار را خورده باشی و سکه چال کرده باشی به امید روزی که درخت سکه دربیاید.

هیچ درخت سکه‌ای در کار نیست. بعضی­‌ها در انتظار هیچ نشسته‌اند. در انتظار این­‌که شاخه‌های پوچی از توی خاک بیرون بیاید و برگ و بارش رکود و رخوت و ناامیدی و گرد و غبار باشد.

بعضی‌­ها خیال می­‌کنند که چیز خوبی کاشته‌اند، گول خورده‌اند. گول حرف‌های بی‌رنگ و بوی روباه مکار را که جلوی چشم­‌ها را می‌گیرد تا نبینی چه کاشته­‌ای. جلوی عقل‌ها را می‌گیرد تا نفهمی چه کاشته‌­ای. وقتی که حواست نیست توی دستت تخم بائوباب می‌گذارد تا وقتی جوانه زد هیچ‌چیز از سیاره‌ی کوچکت نماند، سیاره‌ی کوچکی که بر آن نشسته‌ای.

وقتی می‌­خواهی چیزی بکاری خوب به آن نگاه کن. حواست باشد که چه چیز را به چه امیدی می‌کاری.

* * *

«آن که باد می‌کارد، طوفان درو می‌کند!»

حقیقت این است که این جمله­‌ی عجیب مرا می‌ترساند. یک‌جورهایی می‌خواهد بگوید اگر بدی کنی، بدتر می‌بینی. اما آیه‌ای که خداوند در آن می‌گوید هر کس ذره‌ای خوبی کند، پاداشش را می‌گیرد و ذره­‌ای بدی کند، کیفرش را می‌بیند، آیه­‌ی خیلی عجیب‌تری است. هر چه بکاری حساب و کتاب دارد. هر دانه متناسب با همان دانه به تو میوه خواهد داد و هیچ چیزی نیست که تو بکاری و جایی به حساب نیاید.

* * *

خیلی باید حواست را جمع کنی. کاشتن استعداد می‌خواهد، اما دانه‌ی خوب کاشتن، سلیقه هم می‌خواهد. چشم و گوش باز هم می‌خواهد. حال خوب می‌خواهد و دقت و مراقبت از همه چیز. اول از خودت، بعد خاک زندگی‌ات، بعد آب و آفتابش و بعد دعا کردن برای این‌که نپوسد و نخشکد و بعد مراقبت از همه چیز توی همه­‌ی لحظه‌­ها.

همه­‌ی زندگی‌­ات باغچه‌ی کوچکی است که داری و تو تصمیم می‌گیری که باغچه‌ای پر از آفتابگردان داشته باشی یا پر از بائوباب.

مُشتت را برای هر کسی باز نکن که هر چه دلش خواست برای کاشتن در آن بریزد. مشت خود را فقط برای خداوند باز کن!

 

منبع: همشهری آنلاین