گرچه در این جشنواره از آثار وی استفاده نشد، اما شیوای 67ساله، امروز تنها پیشکسوت ایرانی گرافیست است که آثارش در مجموعه 12جلدی 12 گرافیست برتر دنیا به چاپ رسیده است و البته مجلدی که انجمن بینالمللی طراحان گرافیک (AGI) درباره این هنرمند منتشر کرده، در ایران فیالواقع مهجور مانده است.
شیوا که دانشآموخته دانشگاه (PRATT) نیویورک است، سالهاست هم تدریس میکند و در اتاق کارش در موسسه فرهنگی -هنری شیوا طرح میزند. لبخند را هم فراموش نکرده است.
- هنوز هم گرافیک هنری و گرافیک بازاری نامتعادلند؟ ما چه برداشتی از هر یک داریم؟
- گرافیک از سویی به عنوان یک شغل مطرح است. در واقع 80درصد گرافیستهای دنیا کاری را انجام میدهند که مردم میخواهند و طلب میکنند. گرافیک بازاری فقط کار مردم را راه میاندازد.
اما هیچ کس در دنیا برای گرافیک از این دست، نه نمایشگاهی برگزار میکند و نه بیینال. مجلات بسیاری هستند که لیاوت زیبایی دارند، اما چون گرافیک در مورد آنها، نقش یک حرفه و شغل را بازی میکند، داعیه هنر ندارند.
از سوی دیگر، درصدی هستند که برای گرافیک به غیر از عملکرد اطلاعرسانی، ارزشهای عمیق هنری هم قائلند. من این دسته از هنرمندان را گرافیست «مؤلف» مینامم؛ یعنی کسی که وقتی سفارشی میگیرد، علاوه بر این که با انجام سفارش نظر مشتری را جلب میکند، خودش هم در اثر، به عنوان یک آرتیست حضور دارد.
این آرتیست مؤلفههای خاص هنری خودش را در کار طوری نشان میدهد که اثر، ماندگار میشود. نمونهاش پوستری است که در اتاق کارم روی دیوار است، مربوط به یک تئاتر. هم سالن تئاتر مورد نظر حتماً سالهاست از بین رفته و هم خالق اثر از دنیا رفته، اما به واسطه ویژگیهای حرفهای- هنری، این پوستر همچنان چاپ میشود و در اکثر موزههای مهم موجود است.
در ایران هم درصد بسیار کمی برای حرفهشان، این خصیصه هنری را نیز در نظر میگیرند، چون میدانند که اثر گرافیکی از جنبه اطلاعرسانی تاریخ مصرف دارد، اما جنبه هنری آن بعد از تاریخ مصرف مشخص میشود. عدهای هم هستند از نسل جوان، که در کار گرافیک خود، داعیه هنر دارند و هنوز وارد کار نشده، تصور میکنند با دادههای اندک غربی، در بیینالهای بینالمللی برنده شوند.
اما در عین حال، محصول گرافیکی آنها یا ویژگی ماندگار هنری ندارد و یا با دادههای غربی نمیتواند نماینده هنر گرافیک ایران باشد.
- این نقص در سطح حرفهای هم دیده میشود؟
- کم و بیش گاهی به چشم میآید. کافیاست سری به بعضی از نمایشگاههایی که هر سال در کشور برگزار میشود، بزنید تا ببینید که اگر در اکثر آثار گرافیکی نمایش داده شده، مانند پوستر، خط فارسی حذف شود، هیچ المان دیگری که نشان دهنده سبک ایرانی اثر باشد، وجود ندارد.
این استضعافی است که حتی برخی هنرمندان مؤلف هم به گرافیک روا میدارند. تابعیت از زیباییشناسی غربی، ضد هنر است. این را هم نباید فراموش کنیم که آرتیستهایی هم وجود دارند که به فرهنگ ایرانی تکیه میکنند و با هویت ایرانی به اثرشان روحیهای میدهند که بسیار هم مورد توجه است.
- دلیل این که این گرافیستها پیشینه ذهنی لازم برای به کارگیریاش را در اختیار ندارند، چیست؟
در حیطه آسیبشناسی این مسأله، فاکتورهایی زیادی به نظر میآیند. مهمترین موضوع به مسائل آموزشی برمیگردد. بدون در نظر گرفتن یک شخص خاص، در کل سطح علمی هیأت علمی عمده مراکز آموزشی ما پایین است.
وقتی شخصی از دانشگاه فارغالتحصیل میشود، اما نمیتواند به عنوان یک دیزاینر وارد بازار کار شود و دوام آورد، به این نتیجه میرسد که تنها فضای کاری او تدریس است. در نتیجه دانشجویی که تحت تعلیم این استاد باشد هم نمیتواند در کار خود شاخص شود، چون اطلاعاتی که به او ارائه شده، محدود و اندک بوده است.
نکته دیگر در این زمینه اشتباهی است که جوانان در دوره ورود به مراکز آموزشی انجام میدهند. وقتی کسی بدون علاقه و استعداد هنری، تنها به کمک معلومات غیرهنری تصمیم میگیرد در شاخه هنر کنکور بدهد و قبول هم میشود، شاید تنها ایدهآل او در آمدزا بودن گرافیک باشد. اما باید گفت تنها پنج درصد گرافیک مدون است و 95درصد دیگر را خود فرد باید زحمت بکشد و درک کند. بدون تکیه به قریحه و همچنین فرهنگ هم نمیتوان از پس این درک برآمد.
- برای چنین مطلوبی چه باید کرد؟ وجه تمایز عناصر گرافیک ایرانی براساس فرهنگ را باید تبیین کرد؟
بله، بهترین ارجاع در این مورد، توجه به هویت فرهنگی است. به عنوان مثال اگر چه فرانسه و آلمان در جوار یکدیگرند، اما نوع هنر گرافیک آنها، از هم قابل تمایز است. در هر صورت، در هر جامعهای انحرافات هویتی وجود دارد، اما هنرمندان و روشنفکران هستند که فرهنگ یک قوم را، در عین ارتباط با فرهنگ اقوام و سرزمینهای دیگر، حفظ میکنند.
مسئولیت فرهنگسازی هنرمند است که باید دانشجو را به شناخت صحیح ترغیب کند. حتی شناخت از فرهنگ خارجی هم، برای استفاده در محصول هنری، باید از سطحی بودن خارج نشود و به سطح کاربردی و اصیل آن برسد.
- برداشت شما از وضعیت آن چه به نام تایپوگرافی رواج یافته، چیست؟
نمایشگاههایی که چند سالیاست با نام تایپوگرافی در ایران برگزار میشود، چیزی به جز تایپوگرافی ارائه میدهد. وقتی از خطاطی استفاده میشود، کار در قالب «کالیگرافی» ارائه میشود. تنها استفاده از حروف چاپی است که در تعریف «تایپوگرافی» میگنجد. وقتی لغت دخیل برای توصیف استفاده میشود، بهتر است سری به دایرهالمعارفها زده شود و معنای دقیق آن برداشت شود.
در غیر این صورت این نقص و اشتباه فرهنگ نوشتاری در هنر را تخریب میکند.اگر از عنوان این روش بگذریم، نکته دیگر در نوع استفاده از این روش در ایران، جلب توجه میکند. در گرافیک که علم رسانهای است، نوشته، برای خواندن استفاده میشود. هنر به کار گرفته شده در تایپوگرافی و کالیگرافی نباید به گونهای باشد که مانع خواندن سریع و درک منظور نوشته شود.
- در تصویرگری چطور؟ آثار ما حرفهای تازهای برای گفتن دارند؟
- نقطه ورود به دنیای تجسمی و علیالخصوص تصویرگری، طراحی است. اگر طراحی هنرمند قوی نباشد و کارش وابسته به رایانه باشد، با قطع برق هنر او هم متوقف میشود. شاید بهتر باشد بگوییم تصویر باید به طراحی معتاد باشد.