آنها تا واپسین دم زندگی در حد توانشان کار میکردند و احساس مفید بودن، همچون رایحهای خوش در وجودشان جاری بود. عصر ما، دوران توسعه شهرنشینی، جداافتادگی اعضای خانواده از هم و مهمتر از آن عصر دلمشغولیهای ارتباطات الکترونیک و گسست مناسبات کهن است. خانههای سالمندان از سر نیاز گشوده شدند تا پیرانی را که در خانه خودشان نیز احساس تنهایی داشتند، پناه دهند. بیماری آلزایمر یا فراموشی که در گذشتههای دور به ندرت دیده میشد به طور تصاعدی در حال افزایش است؛ از اینرو شمار بیشتری از خانوادههای ایرانی درگیر مشکلات مربوط به بیماران مبتلا به فراموشی شدهاند. نگارنده با واکاوی ریشهها و علل بروز آلزایمر، راههایی را نیز برای رفتار درست با این قبیل بیماران ارائه کرده است.
بهگفته شکسپیر«آنکس که فراموش میکند، کودکیاش را دوباره میزید!»
کودکی دوباره انسان همان چیزی است که اکنون از آن با نام آلزایمر یاد میشود. در این روزگار ناهموار کمتر کسی هست که نام این بیماری را نشنیده باشد. آنچه از معنی آن تداعی میشود تنها با عنوان فراموشی به کار برده میشود.
آلزایمر که با نام آلویس آلزایمر پزشک محقق و پژوهشگر آلمانی به سال1906 و پس از 20سال تلاش مستمر وی شناخته شده است، حاصل پژوهشی روی مغز کالبدشکافی شده بیمارانی است که دچار فراموشی شده بودند. از آن سال تاکنون بیش از 100سال میگذرد که تحقیقات بیشماری برای کشف علت و چگونگی پیدایش و نحوه گسترش علائم و عوارض و اختلالات جانبی این بیماری صورت گرفته است. باید گفت آلزایمر بیماری مخوف و خطرناک عصر حاضر است که ممکن است در انتظار هریک از ما نشسته باشد؛ زیرا شرایط و چگونگی زندگی، ارتباط تنگاتنگی با شروع و پیدایش آن دارد و چه بسا نقش مهمی در کنترل و ادامه درمان نیز داشته باشد.
آنچه مهم است مراقبت از بیماران آلزایمری است تا زمانی که کشف دارو و راههای درمان قطعی به روی نیازمندان باز شود. متاسفانه سرعت سیر و پیشرفت این بیماری بسیار تندتر از سیر آن در جهان است. بنا به گفته معصومه صالحی، رئیس انجمن آلزایمر ایران، نرخ رشد آلزایمر در ایران هر پنجسال دوبرابر میشود. در حال حاضر تعداد بیماران مبتلا به آلزایمردر ایران حدود نیم میلیون نفر است اما اکنون تعداد بیماران مبتلا به آلزایمر در جهان به 36میلیون نفر میرسد. باتوجه به بحران جمعیت و افزایش کهنسالی و نرخ منفی رشد جمعیت در ایران میتوان تعداد واقعی بیماران را بیشتر از این آمار تخمین زد.
در هر حال آنچه نگرانکننده است تعداد روبه افزایش بیماران نیست بلکه نحوه مواجهه، مراقبت و نگهداری از آنهاست. باتوجه به اینکه حدود 10درصد از کهنسالان به این بیماری دچار میشوند، میتوان گفت که سن بالای 65سال آغاز زنگ خطر بیماری برای هر سالمندی است. بیمار آلزایمری که ابتدا تنها در یادآوری نام اماکن، ناتوان بود بهتدریج از درک ایام شبانهروز و هویت اطرافیانش نیز عاجز میشود. این مسئله در کسانی که با بیمار زندگی میکنند تاثیر منفی و ناراحتکنندهای میگذارد؛ زیرا آنها با پیشفرض ابتداییترین و بدیهیترین مسائل مبتلابه زندگی روزمره با فرد بیمار مواجه میشوند اما ناگزیرند که بپذیرند.
او نام خود را نمیداند، خانهاش را نمیشناسد، نسبت فامیلی با کسان خود را از یاد برده است، هیچ تصوری از دوست یا دشمن ندارد، غلط یا درست اعمال خود را نمیشناسد، لباس پوشیدن، غذاخوردن، خندیدن و گریه کردن را فراموش کرده است. بیاختیاری ادرار و مدفوع دارد و این مسئله موجب هزینههای طاقتفرسای مالی و رنجشهای روانی برای اطرافیانش میشود. تحمل و حوصله ندارد، عصبانی است، پرخاشگر است، بیقرار است، مرتب میل رفتن به ناکجاآبادی را دارد که خود نمیداند، راه رفتن و سایر حرکات او تندتر از حد معمول و بیهدف و گنگ است. بدرفتاری با پرستار و مراقب بهشکل کتکزدن، گازگرفتن و فحشدادن برایش عادی است. صداهایی که از خود درمیآورد برای جلب توجه نبوده و او بهدر و دیوار، زمین و اشیای کنار دستش با دست میکوبد و یا شیء دیگری را به این اشیا میکوباند.
ارتباط برقرار کردن برای او چه به شکل نگاه کردن به صورت مخاطب یا شنیدن و پاسخ دادن یا لمس کردن گاهی بسیار بیمعنی است و او از هر نوع ارتباطی سرباز میزند. شناخت دنیای درونی یک آلزایمری جدای از علائم بیماری است. زندگی ماشینی چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان تاثیرات مخرب و زمختی بر زندگی انسانها باقی گذاشته است؛تاثیراتی که آلزایمر تنها یکی از آنهاست. این تاثیرات به شکل بارز با کاهش فعالیت فیزیکی به دلیل ماشینی شدن زندگی بروز کرده است. علاوه بر آن مصرف میوه و سبزیجاتی که با سموم و آفتکش و کودهای شیمیایی بهبارنشستهاند به جای آنکه به سلامتی ما کمک کند بنا به پژوهشهای انجامشده روی حافظه انسان تاثیر منفی میگذارد.
بی حرکتی و نشستن پای تلویزیون و کامپیوتر در آپارتمانهای کوچک و فضاهای تنگ کمترین فعالیت فکری و مغزی را از بینندگان آن سلب میکند و حوصله مطالعه پیدرپی کتاب و میل به تحقیق و جستوجو را در افراد به صفر میرساند. همچنین میزان تمایل به بازیهای فکری و انگیزشی را در انسان کم میکند. مصرف دخانیات به ویژه سیگار میزان ابتلا را تا دو برابر افزایش میدهد. با آنکه هنوز به درستی دلیل ابتلا به این بیماری و تخریب و از کار افتادن سلولهای مغزی شناخته نشده است اما علائم و عوارض همگانی در تمام بیماران راههای مراقبت از آنان را روشنتر کرده است.
همانطور که در قبل هم به آن اشاره شد این مراقبت نیاز به همگرایی و درک بالایی از بیمار را میطلبد تا فرد مراقب خود را در مخمصه هولناک بیماری دچار نبیند و بداند که او همانند هر بیمار دیگری دوران بیماریاش را سپری میکند. با آنکه متاسفانه هیچکس از این بیماری جان سالم به در نبرده است اما میتوان با تشدید مراقبت از بیمار، مرگ وی را با شرایط مطلوبتر و در زمانی طولانیتر به تعویق انداخت بدون آنکه نیاز به خدمات پرستاری و بستری در بیمارستان باشد و رنج و اندوه کمتری نصیب اطرافیان و خود بیمار شود. یک بیمار مبتلا به فراموشی هرچند خاطرات چندانی از گذشته ندارد و مراسمی را به یاد نمیآورد ولی همچون یک انسان سالم احساس دارد و غم و شادی را از تناژ صدا، حالت چهره و اصوات مخاطب دریافت میکند. او تنهایی را حس میکند و همواره از تنها بودن بیمناک است. برای بیمار مبتلا به فراموشی که دیگر حتی از به یاد آوردن موثرترین خاطراتش عاجز مانده است همراهی با صور خیال او و دنیایی که برای خود ساخته یک شیوه آرامبخش است. در آن مرحله هرگونه تلاش برای اینکه بیمار به حافظه نزدیک خود رجوع کند میتواند برانگیزاننده باشد و بیمار را عصبی کند. این بیمار میتواند عمه یا عمو، خاله یا دایی، پدر یا مادر، پدربزرگ یا مادربزرگ، دوست یا همکار، استاد یا شاگرد یا یکی از بستگان و آشنایان شما باشد. آلزایمر فراموشی نیست بلکه یادآوری و بازشناسی لحظات خوب، خوش، شیرین و مهم زندگی است که اکنون در نهانخانه ذهن عزیزی از ما گم شده است. برماست که آن را بیابیم و با لبخندی، تقدیم صاحبش کنیم.