یک روز از خواب بیدار میشوی و میبینی آدم دیگری هستی. آدمی که بهخاطر یک اتفاق، دیگر همان کسی نیست که سابق بر این بود.
حرف نزدن، به یاد نیاوردن خاطرات، این که به او، به شکل دارایی یک مؤسسهی تحقیقاتی نگاه کنند، همه و همه بلاهایی بود که بعد از این تصادف به سر اوا آمد. اما اوا کسی نبود که بههمین راحتی از پا بنشیند.
اگر دلتان می خواهد بدانید زندگی اوا بعد از این همه ماجرا به کجا میکشد، کتاب «اوا» نوشتهی پیتر دیکنسون را بخوانید. این کتاب را فرمهر منجزی ترجمه کرده و انتشارات قطره(88973351) به کتابفروشیها فرستاده است.
***
«پدر توی تلویزیون خوب به نظر میرسید. در واقع، اوا فکر کرد که او توی تلویزیون بسیار واقعیتر از آنچیزیست که بعضی وقتها توی خانه است؛ صمیمی، متین و صادق. وقتی دربارهی اتفاقی که برای پدرش افتاده صحبت میکند و بعد دربارهی شامپانزههایش حتی از این هم صادقتر است؛ اما باهوش، هیجانزده و مشتاق؛ چندان که مردم را به درک موضوع ترغیب میکند. حالا اوا میتوانست با خرسندی تمام و رفتاری صادقانه، واقعاً او را حس کند.» (بخشی از داستان اِوا)