اما در مقابل مقاومت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از 2 لشکر) در این نقطه، زمینگیر کرده و ۴۵ روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از 2 پل کارون و بهمنشیر، آبادان را به محاصره درآورند. شهید جهانآرا در مورد یکی از صحنههای این حماسه عاشورایی میگوید: «امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را میدیدیم. بچهها توسط بیسیم شهادتنامه خود را میگفتند و یک نفر پشت بیسیم یادداشت میکرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچهها میخواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانکها همه اطراف را میزدند و پیش میآمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. 4آرپیجی داشتیم. با بلند شدن از گودال، نخستین تانک را بچهها زدند. دومی در عقبنشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقبنشینی تانک، بلند شدم و داد زدم: اللهاکبر، اللهاکبر ... حمله کنید... دشمن پا به فرار گذاشته بود...». شهید محمد جهانآرا شنبه هفتم مهرماه ۱۳۶۰ بعد از عملیات ثامنالائمه در جریان سقوط یک فروند هواپیمای سی-130 که از اهواز به مقصد تهران در حرکت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا را به خانوادههایشان و مجروحین عزیز جنگ را به بیمارستانها برساند، به شهادت رسید و ندید که یک سال بعد خون یارانش به ثمر رسید و شهر آزاد گشت.
روایت شهید صیاد شیرازی از عملیات بیتالمقدس
در عملیات بیتالمقدس که بعدها به نام فتح خرمشهر معروف شد، ما در جبهههایی به طول 170کیلومتر مبارزه کردیم. در این عملیات قرارگاههای قدس، فتح و نصر با توجه به تجربه عملیات طریقالقدس، ثامنالائمه و فتحالمبین، نبرد سنگینی را در منطقهای به وسعت 6هزار کیلومترمربع آغاز کردند. ما اول در طول جاده اهواز و خرمشهر که خاکریز دشمن در طرف شرق آن بود، عملیات را آغاز کردیم. مرحله دوم پیشرفت دژ مرزی بود و مرحله سوم، دنبالکردن دشمن از شمال تا کوشک و بالاخره مرحله چهارم در خود شلمچه. ما 3بار متوالی حمله کردیم و تلفاتی در این 3بار به ما وارد شد. شب، عملیات شروع شد. 3تا محور بود. در محور اول یک تیپ از لشکر 21شهید حمزه ارتش، همان ساعات اولیه بین صفوف دشمن شکاف ایجاد کرد. البته بین شلمچه و خرمشهر ما باید در 7کیلومتر دشمن را قطع میکردیم و خودمان را به اروندرود میرساندیم که تازه به مردم بگوییم خرمشهر را محاصره کردهایم تا مردم حضور پررنگتری در جبهه داشته باشند. محور اول توسط شهید خرازی به نحو مطلوب پیش میرفت. . . آنقدر آنها به سرعت پیشرفته بودند که هلیکوپتر دشمن فکر میکرد هنوز در آن منطقه نیروهای خودشان ساکن هستند.
نزدیکهای صبح این هلیکوپتر درارتفاع پایین از روی خرمشهر حرکت میکرد. این هلیکوپتر را با آرپیجی زدند، هیچکس تاکنون با آرپیجی، پدافند نظامی نکرده است. از این صحنه تلویزیون فیلمبرداری کرده و نشان میدهد که چگونه در هوا هلیکوپتر دشمن سرنگون میشود. البته در همان روز نزدیک بود که این بلا سر هلیکوپترهای خودی نیز بیاید. ساعت 7صبح بود که شهید خرازی با بیسیم با هیجان با ما تماس گرفت و گفت ما توانستهایم حدود 700نفر نیرو جمعآوری کنیم و اجازه میخواست که از طرف پل خاکریزی به طرف عراقیها بزند. . . پیشنهاد کردم یک هلیکوپتر بالا برود و ببیند که عمق آنها تا کجاست. یک هلیکوپتر بالا رفت و خلبان با هیجان گفت تا چشم من کار میکند تمام عراقیها در خیابان های خرمشهر دستان خود را بالا بردهاند. حالا نمیشد به اسیران عراقی بگوییم شما فعلا در سنگر بروید که ما نیرو جمعآوری کنیم و بعدا شما را ببریم و بازداشت کنیم.
در نهایت خداوند این را در ذهن ما رساند که همه رزمندگان یک خط شوند و یک قسمت آنها به طرف رودخانه و قسمت دیگر آنها به طرف جاده خرمشهر تقسیمبندی شوند و با دست به سربازان عراقی علامت دهیم که توی جاده بروند. چشمشان کور، ما ماشین نداشتیم که با ماشین ببریمشان، باید پیاده میرفتند. البته دوماه طول کشید که تمام مهمات آنها را سنگر به سنگر بیرون آوریم. در این عملیات ما توانستیم 6هزار کیلومترمربع از خاک کشور را آزاد و حدود9 هزار نفر را نیز اسیر کنیم. بهترین درک عرفانی از عملیات بیتالمقدس و آزادی خرمشهر در پیام امام خمینی(ره) وجود دارد که در آن پیام ابعاد عرفانی فتح خرمشهر بیانشده و همچنین ما را از آفتزدگی غرور پرهیز داده و در نهایت فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد». ما اکنون داریم با سرمایه شهدا زندگی میکنیم و تا زندهایم باید این سرمایه بزرگ را حفظ کنیم. البته فکر نکنیم این سرمایه باقیمانده از شهدا فقط به درد جبهه و جنگ میخورد؛ ما عاشق جنگیدن نیستیم ولی خود را مکلف به جنگیدن با دشمنان خود میکنیم و هر وقت که زمان اقتضا کند، عاشقانه میجنگیم. یک عده فکر میکنند که ما جنگطلب هستیم و جنگ را دوست داریم. رزمندگان اسلام این جور نشان دادند که جنگ را دوست ندارند ولی در مقابل دشمنان اسلام عاشقانه میجنگند.
روایت قالیباف از آزادسازی خرمشهر
در آزادسازی خرمشهر 2مرحله عملیات داشتیم. در محوری در کیلومتر 75خارج از اهواز به سمت خرمشهر، هیچ کدام از رزمندهها باور نداشتند که به جاده اهواز - خرمشهر رسیدهایم. سمت راست، موقعیت عراقیها کاملا به هم ریخته بود. بالاخره به تابلویی رسیدیم که نوشته بود: «45کیلومتر مانده به خرمشهر». حال آنکه هیچ وقت تصور نمیکردیم که به جاده خرمشهر رسیده باشیم. کنار پل بزرگی در جاده نشسته بودیم. عراقیها هم خط بههم ریختهای داشتند. برخی تانکهای آنها بسیار به ما نزدیک بودند. ناگهان تانکی به سمت ما شلیک کرد. گلوله تانک به پل اصابت کرد. در همان لحظه، یکی از رزمندگان از موج انفجار به زمین خورد و بهصورت دلخراشی سرش متلاشی شد. بعد از این اتفاق، رزمندهها تصمیم گرفتند با موتور برای متوقف کردن تانکها اقدام کنند. من و یکی از رزمندهها برای همین منظور سوار بر موتور به جلو رفتیم. دیدیم که رزمندهها 15تانک را با خدمه آنها اسیر کرده و از پشت خاکریز بیرون آوردند و عراقیها هم تسلیم شدند. در مسیر راه به تیپ «بیتالمقدس» رسیدیم. تا اینجا برای نخستینبار جاده اهواز ـ خرمشهر باز شد و در مرحله دوم عملیات بود که خرمشهر بهطور کامل آزاد شد.
واقعیت این است که با توجه به مقایسه امکانات نظامی ما و عراقیها و براساس محاسبات تحلیلگران نظامی، پیروزی ما باورکردنی نبود. لذا حضرت امام خمینی(ره) فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» چون امکانات و تعداد نیروهای عراقیها چند برابر ما و اصلا قابل مقایسه با رزمندههای ایرانی نبود. عراق مغرور به حمایتهای غرب و شرق و دلارهای نفتی برخی کشورهای عربی بود، درحالیکه رزمندههای مظلوم ما یکدل و هماهنگ و با توکل به خدا برای بازپسگیری خرمشهر عزیز انگیزه فراوانی داشتند. لحظه بسیار غرورانگیزی بود. پس از 40روز مقاومت، در کرانه ساحل غربی رودخانه خرمشهر به ساحل شرقی آن نگاه میکردم. از خاطرم میگذشت که 2سال قبل از آزادسازی خرمشهر، وقتی مجبور به عقبنشینی از خرمشهر شدیم، با حسرت تمام، از تماشای مجدد ساحل زیبای شرقی رودخانه از ساحل غربی مطمئن نبودیم. . . و اما اینک هیچکس به اندازه رزمندگان و مدعیان دفاعمقدس در پاسداشت و یا خدای ناکرده ضربه به فرهنگ دفاعمقدس و میراث شهدا صاحب سهم نیست. ما رزمندههای جنگ، آنقدر در خطر تهمت و افترا هستیم که دیگران نیستند لذا باید فضا را بهگونهای احیا کنیم تا کارآمدی دین در اداره جامعه را به اثبات برسانیم. برای کارآمدی باید در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با همان روحیه گذشته و ایثار جبهه و جنگ کار کنیم در غیراین صورت نمیتوان بر مشکلات فائق آمد و نمیتوان ادعای پیروی از راه امام خمینی(ره)، شهدا و رهبری عزیز انقلاب را داشت.