در ایران هنر چاپهای دستی و آموزش آن با نام مینا نوری گره خورده است و کتابهای آموزشی او در این زمینه تنها مرجع معتبر فارسی بهشمار میآیند. نوری به موازات تدریس و پژوهش و خلق آثار چاپی، در عرصه نقاشی نیز هنرمندی است که نمیتوان در مقابل آن چشمها را فروبست و بیتفاوت از کنارش رد شد.
آثاری که در این نمایشگاه بر روی دیوارهای گالری آویخته شدهاند، نقاشیها و کالکوگرافیهای مینا نوری هستند که ویژگیهای سبکی، روحیه و ذهنیت هنری او را برای ما آشکار میسازند.
هنرمندان زیادی را میشناسیم که با حضور عناصر ثابتی در آثارشان در طول سالیان متمادی، از سویی تماشاگران خود را در رهیافتهای جدید خود کنجکاو و پیگیر میسازند و از سویی دیگر بخشی از مخاطبین خود را در روند کار نسبتاً آرام و کمتحرک خود از دست میدهند.
این هنرمندان ترجیح میدهند بهجای خلق آثاری با تنوع زیاد و پراکنده، در یک رویکرد زیباییشناسی شخصی و یا مضمونی خاص، با تأمل و شکیبایی، به آثار خود ژرفا ببخشند و به هنر پالایش یافته و خالصتری دست پیدا کنند.
با مروری بر آثار بیست سال گذشته مینا نوری، میتوان این هنرمند را در زمره کسانی بهحساب آورد که بهجای حرکت در سطح، تلاش کرده است در عمق حرکت کند.
مینا نوری با آثاری که در این نمایشگاه به تماشا گذاشته، از آن آسمانها با آن ابرهای رویایی سالهای گذشته خود فاصله گرفته و سنگهایی را به تصویر کشیده است که بهطور نسبتاً منظمی بر روی هم چیده شدهاند. اما آن طنابها همچنان به حضور بیچون و چرای خود ادامه داده و در این نمایشگاه نیز همین طنابها هستند که ذهن تماشاگر را به بازی میگیرند و به تله میاندازند.
در نقاشیهایی که در آن طبیعت و یا اشیای پیرامونمان را به شکلی واقعنمایانه مشاهده میکنیم و در آن همه چیز را سر جای خود میبینیم، تعجبی در ما برانگیخته نمیشود و فکر ما در محدوده واقعیتهای ذاتی آن اشیاء باقی میماند.
اما وقتی با محیطی مواجه میشویم که در آن شیئی بیگانه و غریبه حضور یافته است دچار کمی حیرت میشویم و ذهن ما برای یافتن ارتباط میان آنها و معنای آن مجاورت غریب و نامعقول، فعال میشود.
گاهی حضور شکلهایی خاص در نقاشی معناهایی نمادین پیدا میکنند؛ حتی اگر خود نقاش منکر آن شود، اما در بسیاری از کارها این نوع مجاورتها را میتوان با نگرشی صرفاً زیباشناسانه هضم کرد و هر شیئی را با تفکر سمبولیک و معنادار بلکه به عنوان فرمی در ترکیببندی یک نقاشی نگریست. مینا نوری در این نمایشگاه بسیار تلاش کرده است ذهنیت نمادگرایانه را از مخاطبین تابلوهای خود دور کند و آنها را به دیدن هر شیء به مثابه خود آن شیء سوق دهد. در این نقاشیها، طناب، معنایی جز خود طناب ندارد و سنگها چیزی نیستند جز خود آن سنگها.
پس در چنین وضعیتی یک چیز باقی میماند و آن تمهیدی است که نقاش بهکار بسته و از آن طریق توانسته جلوی نگاه خنثی تماشاگر را به اشیای عادی شده محیط خود سد کند.
انتخاب چیزی مانند طناب و شرکت دادن آن در ترکیب نقاشیها، انتخابی هوشمندانه بوده است و خانم مینا نوری توانسته است طی سالهای گذشته از ظرفیتهای آن به خوبی استفاده کند.
مینا نوری وقتی سنجاقهایش را در ترکیبی تصادفی و یا ریتمیک در صفحهای به تعادل میرساند و یا سنگهایش را در شکلهایی آشنا و معمولی به تصویر میکشد، بهراحتی میتوان ذهن این هنرمند را خواند که اکنون در این فکر فرو رفته که چگونه این صحنههای آشنا را در چشم مخاطبین خود، ناآشنا کند و با یک شوک کوچک آنان را به تماشاگرانی کنجکاو و پرسشگر تبدیل نماید.مینا نوری در نقاشیهای اخیرش به قلمرو گرافیک نزدیک شده است.
شاید لازم باشد آن طنابهایی را که آنقدر سفت و محکم کشیده است، کمی رها کند و خیالهای دوستداشتنیاش را از قید و بند مرزهای خطکشی شده و رنگهای تخت و بیروح رها سازد و به پرواز درآورد.