بغضکی از ترس گریه در گلویم
همچو گنجشکی شده، مأوا گرفته
خنده میخواهند از آدم همیشه
غم ولی لبخند دلها را گرفته
کودکیهای قشنگ و شادمان را
صفحههای آلبوم از ما گرفته
خوب و خندانند آدمها و انگار
توی چشم من فقط دنیا گرفته
هیچکس دور و برِ تنهاییام نیست
غول تنهایی، مرا تنها گرفته
اینک اما در نبردی نابرابر
جنگ من با غصههایم پاگرفته
پشت غمها خاکی ِ گــَردِ شکست است
چون خدا دست مرا بالا گرفته
شیدا هادیپور از لاهیجان
تصویرگرى: لیلا عبدالهى، 17 ساله، خبرنگار افتخارى هفتهنامهى دوچرخه از خرمآباد
رود هرگز سایه نمیشود
سایهی کسی نباش
خودت که باشی،
مثل رودی هستی
پرخروش و قدرتمند و زیبا
نه مثل آبهای راکدی
که زیباییهای بالا را
منعکس میکنند
مریم حمیدشریفلو از تهران
کلاف سر درگم
کلافهام میکند
این هوای سر در گم
حالا که دیگر هیچ سرنخی از تو ندارم،
خودت بگو
چه داستانی برای دلم ببافم؟
زهرا فیضالهی، 17 ساله
خبرنگار افتخاری هفتهنامهى دوچرخه از قزوین
عکس: نیلوفر موسىپور از تهران