تاریخ انتشار: ۲۴ تیر ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۱

گزارش> دیدن ساختمان‌های قدیمی با پیچک‌ها و درخت‌های پرشاخ و برگِ تر و تازه و با ساکنانی اهل زندگی در خیابان‌های آب و جارو شده و مغازه‌هایی با ویترین و درهای چوبی تازه رنگ خورده، حس‌ خوبی به ما می‌دهد.

ما (من و فائزه شفیعی) در صبحی نه چندان گرم، دعوت محله‌ی امام‌زاده یحیی‌ع را پاسخ می‌گوییم و سفری نصف‌روزه را به این محله شروع می‌کنیم.

هنوز ظهر نشده و پل ورودمان به محله، کوچه‌‌ی باریک و کمی خلوت آبشار غربی است. یک‌راست می‌رویم به سمت میدان باغ پسته‌بک. میدانی که به گفته‌ی مغازه‌دار‌ها یادگار دوره‌ی اعیان‌نشینی محله‌ی امام‌زاده یحیی‌ع است. می‌گویند اول صبح‌ها دار و درخت‌هایش سایبان درشکه‌ها و گاری‌هایی بود که میوه و سبزی تازه می‌آوردند. اما حالا از آن میدان چیزی نمانده جز حوض بزرگ سنگی با فواره‌ای که خیلی وقت است خوابش برده، و یک بید مجنون که هرروز آفتاب می‌گیرد.

چنار 900 ساله‌ی امام‌زاده هم دیگر تنها شده، هرچند به هر شاخه‌اش قفل و دخیل‌های پارچه‌ای رنگارنگ بسته و تابلوی سبز بزرگی هم به گردنش انداخته‌اند که: قدیمی‌ترین چنار تهران!

آخر‌های بازارچه، آن‌جا که دیگر سقف ندارد، ورودی حمام نواب است. نواب پدر هاجرخاتون و سلطان‌خاتون بوده،‌‌ کسانی که ۲۰۰ سال پیش (در دوران صفویه) آن‌جا را بنا کرده‌اند. از راهرو‌های کاشی‌کاری‌شده با سقف‌های کوتاه و بلند و از آجر سفالی‌هایی که رسوب‌ سفید بر تنشان نشسته می‌گذریم و به خزینه‌ی خشک و بی‌آب حمام می‌رویم. دورتادورش تابلو‌هایی چیده شده، انگار گالری‌ای شده برای فروش آثار هنری.

هر کدام از محوطه‌های تودرتوی حمام که در ارتفاع پایین‌تر از سطح زمین قرار دارند، بادگیر و البته نورگیر‌های زیبایی دارند و هرجا قدم می‌گذاریم، روی زمین لکه‌ی نور می‌بینیم. دلیل تودرتو و سفالی بودن دیوار خزینه هم، صرفه‌جویی در مصرف انرژی و دسترسی راحت‌تر به آب قنات‌ بود.

از پله‌های نمور و کم‌نور که بالا می‌آییم، گنبدی‌های آجری سقف حمام ذوق‌زده‌مان می‌کند، آن قدرکه بدون هماهنگی با کسی می‌رویم لابه‌لای‌ بادگیر‌هایی که فائزه را به یاد یزد می‌اندازد.

میان خستگی‌هایمان در آن ساعت ظهر از جلوی امانت‌فروشی علی ‌آقای مازندرانی رد می‌شویم و صدای پیرمرد‌هایی را می‌شنویم که دارند درباره‌ی آیت‌الله مدرس و خانه‌اش که در کوچه‌ی روبه‌رویی امانت‌فروشی بود، حرف می‌زنند. وارد مغازه می‌شویم و درباره‌ی ساکنان این محله بیش‌تر می‌شنویم. سعی می‌کنم لابه‌لای تصویرهای فوق‌العاده‌ای که عکاسی از آن‌ها تمامی ندارد، حواسم از حرف‌هایشان پرت نشود. باورم نمی‌شود صاحب مغازه آن‌قدر پیر باشد. روی دیوار، اعلامیه‌ی رنگ‌ورورفته‌ی فوت آیت‌الله بروجردی را در قاب کهنه‌ی چوبی می‌بینم. می‌گوید آن موقع شش ساله بود و این را از بین یادگاری‌های پدرش برداشته است.

علی‌آقا می‌گوید شیخ فضل‌الله نوری و عین‌الدوله هم ساکن این محله بوده‌اند. البته عین‌الدوله در خیابان ایران زندگی می‌کرد و مهد علیا، مادر ناصر‌الدین‌شاه در کوچه‌ی تین‌نژاد خانه‌ داشت و به این محله سرمی‌زد و حتی مدتی حمام نواب را برای خودشان در نظر گرفته بود و در آن زمان مردم عادی حق استفاده از آن را نداشتند.

علی‌آقا از حاج امین‌الضرب برایمان می‌گوید که خانواده‌اش در کوچه‌ی پیر عطا بودند. او، امین و مسئول ضرب سکه‌ی ناصرالدین شاه بود و پس از سفر به بلژیک برق و چراغ برق را راه ‌انداخت. امین‌الدوله، میرزا محمود وزیر و استاد ابوالحسن صدیقی، سازنده‌ی مجسمه‌ی فردوسی (میدان فردوسی) و خیام (پارک لاله) هم اهل همین محله بوده‌اند.

یادگار خوب محله‌ی امام‌زاده یحیی‌ع در پایان گشت‌وگذار هیجان‌انگیزمان فلافل‌های خوش‌مزه است و عکس‌هایی که شاید در هیچ‌ محله‌ی دیگری در تهران نشود گرفت. دیوار‌های آجر سفالی، سقاخانه‌ی سبزِ رنگ‌‌و‌رو رفته که پر است از شمع‌های خاموش و مغازه‌دار‌هایی که با خوش‌رویی برایمان از خودشان و محله‌شان حرف می‌زنند.

فاطمه ترجمان

خبرنگار جوان هفته‌نامه‌ی دوچرخه از تهران

عکس‌ها: فائزه شفیعی، خبرنگار افتخاری، 17 ساله خبرنگار افتخاری هفته‌نامه‌ی دوچرخه تهران

 

نکته

فاطمه همراه با دوستش، سفری نیم‌روزه به یکی از قدیمی‌ترین محله‌های تهران می‌کند. تلاش فاطمه برای معرفی کلی محله‌ی امام‌زاده یحیی‌ع و به‌طور مشخص‌تر، مکان‌هایی مثل حمام نواب نسبتاً‌ موفق است. او سعی می‌کند با مشخص کردن پل ورودی‌اش به محله، با ظرافت موقعیت محله را به خواننده نشان بدهد، اما فراموش می‌کند بسیاری از خواننده‌ها نمی‌دانند کوچه‌ی آبشار غربی کجای تهران است و ‌کسانی که می‌دانند، لابد محله را می‌شناسند و ورودی‌هایش را بلدند. نکته‌ی دیگر این‌که فاطمه نمی‌گوید چرا از بین محله‌های قدیمی تهران این یکی را انتخاب کرده و ظاهراً قبل از رفتن به آن‌جا درباره‌‌اش ‌چندان مطالعه نکرده و به‌خاطر همین بیش‌تر از آن‌که بتواند با سؤال‌های مناسب نکته‌های تازه‌ای پیدا کند، راوی گفته‌های پیرمرد مغازه‌دار محله می‌شود.

منبع: همشهری آنلاین