اشاره رئیسجمهور ایالات متحده به افزایش چشمگیر تولید انرژی آمریکا از طریق منابع نامتعارف نفت و گاز است. معنای اینکه ایالات متحده خود مهار آینده انرژیاش را در دست داشته باشد، فراتر از موضوع تولید انرژی بیشتر از میزان نیازمان است. رسیدن به چنین مرحلهای همچنین به این معناست که رنسانس جدید در عرصه انرژی آمریکا میتواند نیازهای ژئوپلتیک جهانی ما را نیز برآورده کند. آمریکاییها از هم اینک مزایای اقتصادی این شکوفایی بزرگ را - از جمله شامل کاهش کسری تجاری کشور و کاهش برون ده کربن در محیطزیست - شاهد هستند اما برای درک اینکه این رنسانس انرژی چگونه بر محیطزیست استراتژیک آمریکا تاثیر خواهد گذاشت، هنوز کمی زود است و البته جای تعجب نیست که بسیاری از حالا واقعیت را با آرزو و خواسته خود اشتباه میگیرند، به این صورت که امیدوارند تولید بیشتر انرژی در داخل کشور موجب شود آمریکا از جو سیاسی و اقتصادی بیثبات خاورمیانه دور بماند.
ابتدا با واقعیات شروع کنیم. تحول قابل توجه تولید صنعتی گاز از سنگی به نام شیل به این معناست آمریکا دیگر نه تنها شاهد افزایش و رشد واردات گاز طبیعی طی دهههای آینده نخواهد بود بلکه این ظرفیت را دارد که نیازهای خودش را برآورده کند و حتی احتمالا به صادرات انرژی نیز بپردازد. افزایش در تولید نفت در آمریکا و کانادا به یک نسبت شگفت آور بوده است ؛ به گزارش سیتی گروپ، بسیاری از تحلیلگران، استقلال آمریکای شمالی را در زمینه انرژی تا سال 2020 پیشبینی میکنند.
برداشتهای خارجی
نخستین تاثیری که این واقعیت جدید در زمینه انرژی بر قدرت ایالات متحده خواهد گذاشت، برداشتهای جهانی است که این تحول بهدنبال دارد. در حالیکه بحران مالی با نشان دادن نقطهضعف آمریکا، به وجهه خارجی این کشور لطمه زده است، تحول اخیر در زمینه انرژی به شکل پررنگی در مقابل این برداشت و روایت متداول در سطح جهان قرار میگیرد که آمریکا در مسیر افول و اضمحلال قرار گرفته است. اروپا، چین، ژاپن و سایر اقتصادهای بزرگ در آینده همچنان به انرژی وارداتی وابستگی خواهند داشت. حتی خود آمریکا نیز بعید است بهطور کامل در زمینه انرژی مصرفیاش بهخودکفایی کامل برسد، با این حال واردات انرژی آمریکا تا حد قابل توجهی کاهش مییابد. از آن سو برای چین انرژی وارداتی بیش از پیش مایه نگرانی خواهد بود. گرچه سخت است تاثیر این وضعیت را بر روابط خارجی در حد و اندازه مشخصی تعیین کرد، تحول اخیر بهطور قطع شرایط دیپلماسی را در سطح جهان تغییر خواهد داد.
تحول در زمینه تولید نفت و گاز از سنگ شیل همچنین خبر خوبی برای متحدان ایالات متحده است. گرچه این پدیده منحصر به آمریکای شمالی است، فضای تنفس بیشتری برای شرکای اروپایی واشنگتن فراهم میآورد. برخی صادرات گاز طبیعی مایع شده از قطر و سایر کشورها که مقصد اولیه آنها ایالات متحده بوده است، در پی تحول اخیر سر از اروپا درآوردند. این گاز ارزانتر که در بازار مقصد فروخته میشود، این امکان را به اروپاییها داده است تا در قراردادهای سنگین و بلندمدت خرید گاز طبیعی خود [از روسیه] تجدید نظر و شرایط مد نظر خود را مطرح کنند.
علاوه بر این، اگر ایالات متحده مبادرت به صدور گاز طبیعی در ابعاد قابل توجه کند و ملل اروپایی برای ساخت پایانههای LNG بیشتری سرمایهگذاری کنند، آسیب پذیری آنها در برابر فشار سیاسی روسیه در ارتباط با واردات انرژی از این کشور میتواند کاهش یابد. ممکن است آنها بتوانند زمانی که تحت فشار قرار میگیرند و در مواقع بحرانی - مانند بحران سوئز در سال 1956 - به آمریکا بهعنوان تامینکننده انرژی اصلی خود اتکا کنند. ژاپن نیز از تمایل خود برای وارد کردن گاز از آمریکا به صراحت پرده برداشته است. واردات گاز از ایالات متحده به توکیو کمک میکند تا از وابستگی خود به انرژی هستهای بکاهد بدون آنکه مجبور باشد مقدار بیشتری گاز از بازارهای بیثبات وارد کند.
ثروت نفتی و گازی باد آورده آمریکا گرچه مایه تقویت و دلگرمی متحدان واشنگتن است، دشواریهایی نیز برای رقبا، دشمنانش، شرکای بدعنق و بدخلقتر ایجاد میکند. هرچند روسیه خود دارای منابع عظیم انرژی نامتعارف است، تحولات بسیاری در بازارهای جهانی گاز به شکلی اساسی الگوی تجاری دیرپای گازپروم، غول گازی روسیه را به چالش کشیده است. دستاورد هیجان انگیز [گاز] سنگ شیل، بازار رو به رشد LNG در سراسر جهان، تلاشهای اروپاییها برای ادغام کردن شبکه انرژی خود و ظهور شرکتهای کوچکتر و مستقل روس فعال در زمینه تولید گاز که محصول خود را از طریق تانکر انتقال میدهند، بیش از این اتکای گازپروم را به قراردادهای بلندمدت، تعیین قیمت گاز بر مبنای نفت و استفاده از لوله انتقال گاز را زیر سؤال بردهاند.
ریسک قیمت
گرچه هنوز زود است ناقوس مرگ گازپروم را به صدا درآورد، باید پذیرفت این شرکت عظیم ممکن است انحصار خود را در زمینه صادرات گاز روسیه از دست بدهد، و حتی در معرض اصلاحات تند و تجزیه شدن قرار گیرد، چه ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه چشم به افزایش سهم کشورش از بازارهای جهانی دوخته است.
چالشی که انقلاب اخیر در زمینه تولید انرژی از سنگ شیل برای حکومتهای غیردمکراتیک بهوجود آورده است، شامل حیطه ریسک قیمتگذاری انرژی نیز میشود. افزایش تولید آمریکا همراه با ادامه ضعفهای کنونی در اقتصاد جهانی و افزایش رویه صرفه جویی در جهان توسعه یافته میتواند موجب کاهش قابل توجه بهای نفت شود. برخی تحلیلگران، مانند اد مورس از سیتی گروپ پیشبینی میکنند که بهای نفت به کمتر از 50 دلار در هر بشکه کاهش یابد. هرچند بعید بهنظر میرسد این کاهش قیمت در بلندمدت ادامه یابد - بهخصوص با توجه به سر به سر شدن بهای تولید و فروش منابع نامتعارفی مانند نفت ماسه (نفت تولید شده از قطران ماسههای ساحلی) - حتی کاهش کوتاه مدت و شدید بهای نفت میتواند برای بسیاری از کشورهای تولیدکننده ویرانگر باشد. مدرسه اقتصاد روسیه ماه گذشته تحقیقی انجام داده که براساس نتایج آن، صندوق ذخیره ارزی نفتی روسیه چنانچه بهای نفت تنها طی یک سال به کمتر از 60 دلار برای هر بشکه برسد، بهطور کامل خالی خواهد شد.
افزایش پیشبینی نشده تولید نفت در ایالات متحده، همراه با افزایش عرضه از سایر منابع مانند نفت عراق میتواند مایه دردسر بیشتری برای سازمان کشورهای تولیدکننده نفت خام (اوپک) شود. بیشتر اعضای اوپک نیز مانند روسیه نیاز دارند برای حفظ توازن بودجه خود قیمت نفت بالای بشکهای 85 دلار باقی بماند. بسیاری از این کشورها هم اینک در دوره پس از بهار عربی با توجه به افزایش هزینههای عمومی و بالا رفتن دستمزد با بودجههایی متورم روبهرویند. برای ایران و ونزوئلا رقم بهای نفت [در بودجه] بهترتیب 129 و 124 دلار برای هر بشکه است. اعضای اوپک برای بالا نگه داشتن بهای جهانی نفت تنها ممکن است از تعیین مقررات و ضوابطی خاص بین یکدیگر بهره گیرند، هرچند نتیجه چنین سیاستی میتواند افزایش ناچیز ظرفیت تولید باشد که بیش از یک دهه قابل دوام نخواهد بود. بر مبنای معیارهای تعیین قیمت، ظرفیت بالای تولید خود موجب آرام شدن بازار فروش نفت و کاهش بیشتر بهای آن میشود.در نهایت رنسانس اخیر در عرصه انرژی آمریکا به طراحان سیاست خارجی واشنگتن مجال قدرتنمایی بیشتری میدهد.
استقلالی در کار نیست
با این حال و با وجود این اخبار خوب، شکوفایی صنعت انرژی در آمریکا مزیت ژئوپلیتیکی را که آمریکاییها دهه هاست بهدنبال آنند، یعنی رهایی از شر خاورمیانه بهدنبال نخواهد آورد. این درست که تا سال 2020 ایالات متحده نفت کمتری نسبت به امروز وارد خواهد کرد و احتمالا شاید هیچ نفتی از خاورمیانه وارد آمریکا نشود. هرچند منافع آمریکا همچنان در گروی ثبات این منطقه از جهان خواهد بود، حتی اگر یک قطره نفت نیز از خاورمیانه در ایالات متحده مصرف نشود. سایر منافع آمریکا در خاورمیانه به جز نفت، شامل بحث تروریسم، گسترش سلاحهای کشتار جمعی، امنیت اسرائیل و رفاه بیش از 300 میلیون عرب همچنان در فهرست اولویتهای واشنگتن خواهد ماند.
با توجه به اینکه متحدان آمریکا و چین - موتور محرک رشد اقتصادی در جهان - بیش از بیش وابسته به خاورمیانه خواهند بود، منافع انرژی بلندمدت ایالات متحده نیز همچنان در گرو خاورمیانه خواهد بود. حتی از آن مهمتر، از آنجا که بهای نفت در یک بازار جهانی تعیین میشود، هرگونه اختلال و بینظمی در خاورمیانه به سرعت بر اقتصاد ایالات متحده تاثیر خواهد گذاشت. آمریکاییها در سال 2020 ممکن است درصورت افزایش ناگهانی قیمت نفت بخش کمتری از درآمد خود را روانه این منطقه از جهان کنند، اما افزایش قابل توجه در قیمتهای جهانی ناشی از بیثباتی در خاورمیانه، در حالیکه آمریکا میکوشد بخش عمده نفت مصرفی خود را از عربستان سعودی تامین کند، تاثیر مخربی بر اقتصاد آمریکا خواهد داشت.
البته این ادعا که منافع ایالات متحده در خاورمیانه همچنان ادامه خواهد داشت، به این معنی نیست که هیچچیزی تغییر نخواهد یافت. طرفه آنکه آمریکا ممکن است دریابد تاثیرگذاری و نفوذش بر دولتهای خاورمیانه نه تنها افزایش نمییابد بلکه کاهش نیز خواهد داشت. اینکه شما بزرگترین مصرفکننده صادرات یک کشور باشید، طبعا نفوذ شما را بر آن کشور افزایش خواهد داد. در همین حال منافع چین، با وجود تلاش این کشور برای تنوع بخشیدن به منابع انرژی خود، همچنان در گرو این منطقه از جهان خواهد بود. با اینکه چین نه میخواهد و نه میتواند نقش سیاسی و نظامی ایالات متحده را در خاورمیانه به چالش بطلبد، بهنظر میرسد این کشور احتمالا نیاز دارد رویه معقولتری در قبال منطقه خاورمیانه و پیچیدگیهای آن در پیش بگیرد. اشتیاق چین برای ورود به مناسبات خاورمیانه و بیمیلی ایالات متحده برای حفظ ردپای کنونی خود در این منطقه از جهان میتواند فرصتهای جدیدی برای همکاریهای آمریکا-چین ایجاد کند؛ همکاریای که خود ممکن است تاثیر مثبتی برای دو کشور در دریای جنوبی چین و سایر نقاط داشته باشد.
استراتژی در کار نیست
آمریکاییها تازه درک راههای متعددی را که میتواند بختها و شانس هایش را در زمینه انرژی افزایش دهد و تاثیر این راهها بر شکل دادن به چشمانداز ژئوپلیتیک جهان را آغاز کردهاست. تا اینجا پیامدهای جدی ژئوپلیتیک مثبت بهنظر میرسند که به جای آنکه نتیجه یک استراتژی آگاهانه و حساب شده باشند، خبر از یک موقعیت مناسب غیرقابل پیشبینی برای آمریکا میدهند. اما ایالات متحده نیاز دارد در استراتژی بزرگ خود - یعنی داشتن دست بالا در حیطه انرژی که میتواند عامل نفوذ واشنگتن در جهانی باشد که در آن قدرت ایالات متحده بیش از پیش کمرنگ بهنظر میرسد - تجدیدنظر کند. دولت اوباما نیاز دارد آن نوع جهانی را که میخواهد طی سالهای پیش رو شکل بگیرد، بهتر تعریف و مرزهای آن را مشخص کند. از اینرو، واشنگتن باید به شکلی جدی درباره اینکه ظرفیتهای جدید کشور در زمینه تولید انرژی چگونه میتواند دیدگاهش را درباره جهان آینده تحقق بخشد بیندیشد. فرصتهای این تحول جدید بیش از آن خوب بهنظر میرسند که بتوان آنها را به امان خدا رها کرد.
مگان ال اوسالیوان*
ورلد پالتیکس
*مگان ال اوسالیوان، استاد مدرسه حکومت داری کندی در دانشگاه هاروارد و قائم مقام سابق مشاور امنیت ملی دولت جورج بوش است. وی همچنین ستون ثابتی در نشریه بلومبرگ دارد.