این میتواند آرزوی خیلی از نوجوانان علاقهمند به شعر باشد که البته شش نفر از اعضای تیم شعر هفتهنامهی دوچرخه به آن دست پیدا کردند: زینب برهانی، فاطمه ترجمان، سپیده شافعی، الهه صابر، زهرا علیهاشمی و شهرزاد یزدیپور.
محمدعلی بهمنی که حالا دیگر وارد هفتاد و یک سالگی شده، گزیدهی یکصد ترانهی خود را در کتابی با نام «یهحرف یهحرف، حرفای من کتاب شد» منتشر کرده است. بیشتر ترانههای این کتاب را خوانندههای مختلف اجرا کردهاند. ترانههای این کتاب به دو دستهی ترانههای با زبان فاخر و ترانههای عامیانه تقسیم میشوند. کتاب ترانههای بهمنی را انتشارات فصل پنجم (66909847) در 240 صفحه و با قیمت 8000 تومان منتشر کرده است.
شش نفری که نامشان را خواندید، این کتاب را خواندند و در یک عصر تابستانی، با محمدعلی بهمنی به صحبت نشستند و سؤالهایشان را دربارهی ترانه و مجموعهی یکصد ترانهی انتخابی بهمنی از او پرسیدند. در این دو صفحه گزیدهی سؤال و جوابهای این جلسه را میخوانید.
فاطمه ترجمان:
در مقدمهی کتاب «یهحرف یهحرف حرفای من کتاب شد» نوشتهاید «تصنیف یا ترانه تعریف تفکیکشدهای برای من ندارد». دوست دارم از شما بپرسم که از نظر شما شعر و ترانه در یک گروه قرار میگیرند یا با هم فرق دارند؟
محمدعلی بهمنی:
شعر و ترانه از نظر ذات شبیه هم و از یک خانوادهاند. اما در شعر، «زبان» و «شعریت» بر شاعر حاکم است و شاعر برای سرودن کوشش نمیکند؛ برعکس، در ترانه یا تصنیف، شاعر دست به پیشاندیشی میزند و میداند قرار است کلامی را خلق کند که کسی برایش ملودی میگذارد، خوانندهای آن را میخواند و گروهی موسیقیاش را اجرا میکنند.
با این توضیح مخاطبهای شعر، مخاطبهای ناگزیر نیستند و کسی که اثر شاعری را دوست دارد، آثار او را دنبال میکند و کتابش را تهیه میکند و میخواند. در حوزهی ترانه اما بحث شنوندهی ناگزیر مطرح میشود؛ خیلی از ما بیآنکه بخواهیم و بهصورت اتفاقی، ترانههای مختلفی را میشنویم که کسی در خانه گذاشته یا مثلاً بهعنوان زنگ موبایل انتخاب شده است.
الهه صابر:
شما اول ترانه را میسرایید و بعد برایش موسیقی ساخته میشود یا اینکه بر اساس ملودی خلقشده، ترانهای خلق میکنید؟ اصلاً کدامش بهتر است و نتیجهی بهتری دارد؟
محمدعلی بهمنی:
حدود چهل سال قبل که من وارد عرصهی ترانهسرایی شدم، این امکان وجود نداشت که شاعر، شعری بسراید تا بعد برایش موسیقی ساخته شود. آنموقع روال کار این بود که اول آهنگساز، ملودی را میساخت و کلامی هماهنگ با ملودی را نیز همراهش زمزمه میکرد که لزوماً شعر نبود و درواقع در بهترین حالتش چیز ضعیفی از آب درمیآمد که به آن «مِعْر» میگفتند و هنوز هم میگویند! البته جالب است بدانیدکه شکل درست این کلمه «مِهر» است و منظور از آن هم این است که مِهر آهنگ ساختهشده به دل ترانهسرا بیفتد تا او ترانهی مناسبی برایش بسراید. وقتی یک قطعه موسیقی را چند بار گوش میکنید و کلمهها و جملههایی را با آن تکرار میکنید، خودبهخود آن قطعه برایتان درونی میشود و برای سرودن ترانهی آن آمادگی پیدا میکنید. البته آنموقع آهنگساز، شاعر و خواننده یکجورهایی همخانواده بودند و زیستنهای مشترکی با هم داشتند تا یک اثر مشترک خلق شود و به همین دلیل هم نتیجه، قابلقبول بود.
اما در نهایت، در جواب سؤال شما باید بگویم که بهنظر من درستتر این است -و خوشبختانه امروز امکانش فراهم شده- که اول ترانه سروده شود و بعد ملودی رویش قرار بگیرد. البته در این حالت، شاعران هم باید از راههای مختلف (مثل کوتاه و بلند کردن سطرها و مصرعها) به کلامشان تنوع ظاهری ببخشند تا دست آهنگساز هم موقع ساخت ملودی باز باشد و نتیجه، یکنواخت از آب درنیاید.
شهرزاد یزدیپور:
موقع سرودن ترانه به این هم فکر میکنید که بعداً چهکسی آهنگش را بسازد یا آن را بخواند؟
محمدعلی بهمنی:
خیلی خوب است اگر موقع سرودن ترانه، بتوانی در ذهنت خواننده و آهنگساز اثر را نیز انتخاب کنی. البته ممکن است در نهایت نتوانی اثرت را به دست آنها بسپاری، اما وقتی به شکل نهایی ارائهی اثر و پتانسیلهای مختلف بخشهای دیگر که قرار است با ترانه همراه شوند، فکر کنی (مثلاً صدای خواننده) این امکان را پیدا میکنی که ترانهات را متناسب با آن پتانسیلها بسرایی تا بهترین نتیجه بهدست بیاید.
گاهی احساس میکنی ترانهات با حس و حال صدای یک خوانندهی خاص، هماهنگتر است. مثلاً در بالای ترانهی «دل من یه روز به دریا زد و رفت» توضیح دادهام که آن را برای خواندهشدن با صدای عماد رام سرودم که البته بعداً خدابیامرز ناصر عبدالهی هم آن را خواند و از آن هم استقبال شد. اما خودم هنوز هم هر وقت دلتنگ این ترانه میشوم، به سراغ اجرای عماد میروم و حسی که در صدای او هست، برایم خیلی دلنشین است.
زینب برهانی:
بالای یکی از ترانههای کتابتان نوشتهاید که آن را در نوجوانیتان سرودهاید، اما جالب است که لحن و حس و حرفها خیلی به زبان و دغدغههای نوجوان امروز نزدیک است. شما موقع سرودن به مخاطبان نوجوان هم فکر میکنید؟
محمدعلی بهمنی:
من شعری دارم که در آن میگویم: «شناسنامهی من یک دروغ اجباری است/ هنوز تا متولدشدن مجالم هست». من اگر در جمع همسن و سالهای خودم باشم، از حضور و صحبتهایشان بهره میبرم، اما از آنها روح نمیگیرم. ولی وقتی به جمع شما نوجوانها میآیم، نمیدانم که میتوانم به شما بهرهای بدهم یا نه، اما از شما روح میگیرم و حس میکنم با شما زندگی میکنم و زبان مرا درک میکنید.
بنابراین خیلیوقتها بهخاطر همین علاقه شعرهایم ناخوداگاه برای نوجوانان هم جذاب و خواندنی میشوند. اما بهطور مشخص دربارهی ترانههایم -که البته توضیح دادم فرقشان با شعر، در پیشاندیشی شاعر است- باید بگویم که هیچوقت برای نسل خودم ترانه نگفتهام و هرچه سرودهام، برای نسل شماست!
سپیده شافعی:
خیلی از ترانههای امروز، فضایی منفی و غمگین دارند و حتی مُد شده که در ترانههای عاشقانه به طرف مقابل توهین میکنند. در ترانههای شما همیشه صحبت از امید و حفظ رابطه و تلاش برای تداوم با هم بودن است، دوست دارم نظر شما را در اینباره بدانم.
محمدعلی بهمنی:
باور من این است هرکس که روزی، کسیدیگر را بهعنوان دلخواهش انتخاب کرده، حداقل در آنزمان برایش ارجی داشته است. پس به حرمت همان ارج هیچوقت نباید او را تخریب و به او توهین کند. البته ما گاهی حرفمان را بهصورت رُک بهطرف مقابلمان میگوییم، اما آوردن آن در اثر هنری، نوعی بیرحمی و نادرست است. عشق واقعی آن نیست که بعد از دو روز از انتخابمان دلزده شویم و بعد هم به خودمان حق توهین بدهیم.عاشق واقعی هیچوقت از دست دلخواهش گلهمند نمیشود؛ چون که همیشه او را بیشتر از خودش قبول دارد.
زهرا علیهاشمی:
دوست دارم از شما که حالا صد ترانهی منتخبتان را در یک مجموعه منتشر کردهاید، بپرسم بهنظر شما یک شاعر چهزمانی باید شعرها یا ترانههایش را بهصورت کتاب چاپ کند؟
محمدعلی بهمنی:
از دیدگاه من بعد از اینکه شاعر چند سال سرودن را بهصورت جدی دنبال کرد، باید سعی کند از فضای معمول کارش فاصله بگیرد و به فضایی دیگر از توانایی شاعرانهاش برسد. این اتفاق نمیافتد مگر اینکه از شرّ شعرهای اولیهای که تا آنروز سروده، خلاص شود. حالا یا باید شهامتش را داشته باشد که آنها را برای همیشه کنار بگذارد، یا اینکه آنها را بهصورت مجموعه چاپ کند تا بعداً با نقدهایی که دیگران دربارهی اثرش میکنند، با نقاط قوت و ضعفش بیشتر آشنا شود.
نمیخوام آینه پیدام بکنه
چرایش را شما به من بگویید!! باور کنید خیلی آسانتر از آن است که به خودتان بگویید.
دلم از خودم گرفته
گله از کسی ندارم
گاهیوقتا ابری میشم
واسهی خودم میبارم
بغضمو هیچکسی نشنیده هنوز
آخه من سنگ صبور خودمم
نمیخوام آینه پیدام بکنه
توی گهواره و گور خودمم
نمیخوام کسی تو دنیا
حتی اسممو بدونه
دوس دارم هرچی که هستم،
واسهی خودم بمونه
تو میخوای که منو از من بگیری
من میخوام تو پیلهی خودم باشم
نمیخوام نمک رو زخمم بپاشی
نمیخوام نمک رو زخمت بپاشم
دلم از خودم گرفته
گلهای از تو ندارم
گاهیوقتا ابری میشم
واسهی خودم میبارم
* یکی از ترانههای کتاب «یهحرف یهحرف حرفای من کتاب شد»
عکسها: مهبد فروزان