به گزارش خبرگزای مهر، آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیات 159 تا 162 سوره بقره﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَیٰ مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ ٭ إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیم ٭ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ٭ خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنْظَرُونَ﴾ که به مسئله کتمان حق اشاره دارد، می گوید: هیچ نعمتی بدون مسئولیت نیست؛ نعمت علم گذشته از آنکه مسئولیت عمل در کنار او هست، رسالت ابلاغ و تعلیم هم در کنارش هست. بیّنات و هدایتهایی که خدای سبحان در کتاب آسمانی نازل کرد، گذشته از آنکه فراگیری آنها لازم است و عمل به آنها لازم است، نشر و ابلاغ آنها هم لازم است.
این صاحب تفسیر تسنیم با بیان اینکه کتمان کننده بینات و هدی، مشمول لعنت لاعنان است، یادآور می شود: اگر کسی بیّنات الهی را کتمان کند، به یکی از راههای بیان شده ـ اصلاً نگوید یا به میل خود تأویل و تفسیر کند ـ مشمولِ لعن خداست و مشمول لعن لعنت کنندگان است. هر که از خدای سبحان لعنتِ بر ظالمین، کاذبین و امثال ذلک میطلبد، شامل آنها هم خواهد شد: زیرا اینها هم به نوبه خود ستم کردند و هم کفر اعتقادی یا کفر عملی دامنگیر آنها شد.
لعنت کافران بر یکدیگر
وی به دو دسته از مردم در مواجه با کتمان حق اشاره کرده و می گوید: ...خدای سبحان اینچنین فرمود: مردم در برابر این تکلیف دو دستهاند: یک عده توبه میکنند و اصلاح میکنند و بیان میکنند، عده دیگر بر کفرشان اصرار میورزند؛ پس این گروه دوم مصداق بارز این آیه کریمه است. گرچه این آیه سخن از کتمان و سخن از اصرار برکتمان و امثال ذلک ندارد، امّا کاتمین حق را یقیناً شامل میشود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ﴾: آنهایی که کفر ورزیدند و با کفر مردند و به توبه موفق نشدند، ﴿أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾ یعنی هیچ راهی برای رحمت آنها نیست. سراسر جهان برای آنها جهنم است، همه از طرف خدای سبحان برای او طلب عذاب میکنند، حتی کافران.
آیت الله جوادی آملی با اشاره به لعن کافران به یکدیگر، تأکید می کند: اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾ کسی را استثنا نکرده، حتی کافران هم بر این گونه افراد لعنت میفرستند که نمونههایش را در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که فرمود: وقتی روز قیامت فرا رسید ﴿یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ این یک آیه، آیه دیگر همان بود که فرمود: ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ .
وی در تفسیر «خالدین فیها...» در این آیات تأکید می کند: در این آیات تلاوت شده سخن از آتش نیست تا انسان بگوید ضمیر ﴿فِیهَا﴾ به نار برمیگردد. آنچه در این آیات مطرح شده است لعنت است و آنچه هم که به کلمه ﴿فِیهَا﴾ در ﴿خَالِدِینَ فِیهَا﴾ نزدیک هم همان لعنت است؛ پس این گروه در لعنت مخلداند.
لعنت، صفت فعل خدای سبحان
این مفسر قرآن یادآور می شود: این تأیید میکند که لعنت صفت فعل است و این لعنت که صفت فعل است، از فعل خارجی انتزاع میشود و آتش مصداق لعنت خدا است و سخن از لعنت لفظی نیست؛ چون دائماً در آنجا کسی نیست که بگوید «اللهم العن کذا، اللهم العن کذا» اینها فرمود: دائماً در لعنت مخلداند. معلوم میشود آتش مصداقِ لعن است، مثل اینکه بهشت مصداق رحمت است. بهشت دارِ رحمت است که ﴿لا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ جهنم دارِ لعنت است: «دار لیس فیها رحمة» ؛ لعنت خدای سبحان صفت فعل اوست و از فعل اتنزاع میشود.
همیشگی بودن لعن لاعنان و استمرار عذاب/ ملعون هم اکنون در آتش است
آیت الله جوادی آملی تصریح می کند: اینکه فرمود: ﴿خَالِدِینَ فِیهَا﴾ یعنی اینها در لعنت مخلداند، دائماً ملعوناند. اگر ملعون بودن آنها دائمی است، پس لعن لاعنان هم دائمی است؛ پس دائماً مجاری قهر خدا بر او غضب روا میدارند، اینگونه افراد در همان قهر دائماً میسوزند که قهر خدا و دوری از رحمت، همان لعن الهی است: ﴿خَالِدِینَ فِیهَا﴾ یعنی در لعنت مخلداند.
وی با بیان اینکه گناه آتش است و دلیل عقلی یا نقلی بر خلافِ این ظاهر نیست، بلکه ادلّه عقلیه این ظاهر را تأیید میکند، این ظواهر حجت است، تأکید می کند: فرمود: سران کفر مردم را به آتش دعوت میکنند: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَیٰ النَّارِ﴾ ؛ رهبران شرک و کفر مردم را به آتش دعوت میکنند. ظاهرش این است که هر عملی که رهبرانِ کفر دعوت میکنند، آن عمل آتش است. اگر به عقیده بد دعوت میکنند نظیر الحاد، این الحاد آتش است. اگر به غصب و ظلم دعوت میکنند، این غصب و ظلم آتش است. اگر مردمی نابینا بودند و آتش را ندیدند، دلیل نیست که آن آتش وجود ندارد یا موجب نمیشود که انسان اگر نابینا بود یا عضو لامسهاش مخدّر بود(تخدیر شده بود) و حرارت نار را لمس نکرد، بگوید نار نیست. اگر انسان بصیر نبود یا لامسهاش تخدیر شده بود که حرارت آتش را احساس نکرد، نباید بگوید ﴿یَدْعُونَ إِلَیٰ النَّارِ﴾ یعنی «یدعون الی المعصیة التی توجب الدخول فی النار یوم القیامة» یک همچنین تعبیر طولانیای لازم نیست.
آتش مصداق لعنت است
مفسر تفسیر تسنیم تصریح می کند:... وقتی پرده کنار رفت انسان میبیند که در همان مدت ارتکاب گناه در آتش بود و شاهدش هم همان جریان معراج رسول خدا(ص) است. خب، جهنم از این به بعد در قوس صعود از نظر ما متأخر است یعنی تبه کاران بعداً وارد قیامت میشوند و از آنجا به جهنم میروند، اما عین حقیقت جهنّم را که خدای سبحان در لیله معراج به رسولش نشان داد، عدهای هم که داشتند میسوختند؛ پس درون کار انسان آتش است و اگر کسی اهل درون بینی باشد، میبیند عدهای در آتشاند، عدهای الآن در لعنتاند، در لعنت غوطهورند که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَیٰ النَّارِ﴾ ؛ نه «یدعون الی المعصیة» که معصیت موجب نار است در قیامت. این کریمه هم میفرماید به اینکه آنها که کافراً مردند، در لعنت مخلداند. معلوم میشود که آتش مصداق لعنت است.
وی بر اساس آیات قرآن، سبک نشدن عذاب، مهلت ندادن به مخلدان جهت اعتذار، و عدم تخفیف عذاب و عدم انظار و امهال دوزخیان را از ویژگی عذاب مخلدان بر شمرده و می گوید: ... گاهی انسان تبه کار را مهلت میدهند که او عذر خواهی کند و از نظر روانی یک مقداری سبک بشود. این اعتذار و عذرخواهی یک مقداری انسان تبه کاررا سبک میکند. در قیامت به انسان تبه کار اجازه اعتذار هم داده نمیشود: ﴿وَلاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾ یعنی اذن عذر خواهی هم داده نمیشود که او از این جهت هم خود را سبک کند؛ نه تخفیف عذاب بیرونی، نه تخفیف عذاب روانی و درونی؛ نه آن آتش جهنم خفیف و سبک میشود، نه این شعلههای درون که انسان را میسوزاند کم میشود. هیچ نحوه تخفیفی نیست؛ نه از درون نه از بیرون.
وی با اشاره به آیه 87 احزاب﴿إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً﴾ که آزاردهندگان پیامبر(ص)را مشمول لعنت الهی در دنیا و آخرت خوانده است، تأکید می کند:... لعنت هم که معلوم شد صفت فعل است؛ پس عدهای هم اکنون در لعنت هستند، هم اکنون در آتشاند. اینچنین نیست که اگر آتش را ما ندیدیم، دلیل بد نبودن آن باشد. خب عدهای اهل دیدند و میبینند، فرمود: عدهای در دنیا و آخرت ملعوناند؛ نظیر همین آیات محل بحث. آیات محل بحث فرمود: ﴿یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ﴾ بعد فرمود: وقتی هم که مردند باز ﴿عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ﴾؛ پس اینگونه افراد هم در دنیا ملعوناند، هم در آخرت و لعنت هم صفت فعل است یعنی عذاب و آتش؛ پس عدهای در آتش هستند، هم اکنون در آتشاند و اگر کسی اهل معراج بود میبیند که چه کسانی در آتشند. وجود مبارک رسول خدا(ص) دید عدهای در آتشاند و دارند آتش میخورند؛ پس امهالی هم که مسئلت کردند یا تخفیفی هم که مسئلت کردند، مستجاب نخواهد شد؛ چه اینکه در سوره مبارکه مرسلات، آیه 36 فرمود: ما از نظر روانی هم به اینها مهلت نمیدهیم که عذر خواهی کنند و سبک بشوند: ﴿هذَا یَوْمُ لاَ یَنطِقُونَ ٭ وَلاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾ ؛ پس اینها هیچ عامل مخفّفی ندارند؛ نه از نظر روانی، نه از نظر غیر روانی.
کتمان حق در روایات اهلبیت(ع)
آیت الله جوادی آملی با اشاره به روایاتی در مورد پیامد کتمان حق یادآور می شود: ...مرحوم فیض در صافی هم نوع این روایات را آوردهاند که از طریق اهل سنت هم رسیده است که «کاتم العلم ملعون» است و از امیر المؤمنین(ع) سؤال میکنند که چه گروهی بدتر از دیگرانند بعد از غاصبین حکومت و خلافت و طغیانگران؟ فرمود: «العلماء اذا فَسَدُوا» ؛ برای اینکه حق را کتمان میکنند و مانند آن؛ چه اینکه بهتر از علما کسی دیگر نیست؛ برای اینکه حق را اظهار میکنند و بیان میکنند. در نهج البلاغه خطبه شانزدهم در بیانات حضرت امیر(ع) این است که «والله ما کتمت وشمةً» ؛ قسم به خدا من یک وشمه (یک کلمهای) را کتمان نکردم؛ چون کسی که به منزله جان رسول خدا است و خدای سبحان هم رسولش را(ص) به عدم ضنّت ستود که او ضنین نیست ﴿وَمَا هُوَ عَلَیٰ الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ ؛ او ضنت نمیورزد که اسرار الهی را نگوید، احکام الهی را نگوید، معارف حق را نگوید. کسی هم که به منزله نفس رسول اکرم است او هم ﴿وَمَا هُوَ عَلَیٰ الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ ، فرمود: «و الله ما کتمت وشمةً» ؛ ما گفتیم همه حرفها را گاهی به صورت خطبه، گاهی به صورت خطابه، گاهی به صورت مناجات، گاهی به صورت روایت، گاهی به صورت نامه، گاهی به صورت سخن گفتیم. حالا هر کسی بخواهد بفهمد: «ما کتمت وشمة» .